جمعه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۸

روش یادگیری تکنیک های مدیریت

چگونه می توانیم مدیرموفقی باشیم؟ اگر فکر می کنید که با تحصیل در رشته مدیریت می توانید در آینده مدیر موفقی بشوید پس حتمن توجه کنید. در هر شهر و شهرستانی که بروید ، چیزی که زیاد است دانشکده یا موسسه آموزش عالی مدیریت . اما خدا وکیلی کدام مدیر موفقی را سراغ دارید که در رشته مدیریت تحصیل کرده باشد؟ من هیچ مدیر موفقی را سراغ ندارم که مدیریت خوانده باشد.کسانی که در این دانشکده ها درس می دهند اغلب خودشان تجربه مدیریت ندارند و تنها مدرس هستند.برخی از آنها هم که تجربه مدیریتی دارند، اغلب در بخش دولتی سمت هایی داشته اند که مد نظر ما هم این نوع مدیریت نیست چون مدیریت کسب و کار با مدیریت دولتی از یک جنس نیستند. نمی خواهم فواید تحصیل در رشته مدیریت را انکار کنم ولی برای مدیر بودن این کافی نیست، هرچند به نظر من لازم هم نیست.
به غیراز مطالعه آزاد که برای موفقیت در هر کاری لازم است، مدیریت را باید در عمل بیاموزیم. بهترین شیوه برای یادگیری مدیریت اینست که در جایی کار یا کارآموزی کنید که مدیر موفقی دارد.بهترین کسانی که می توانند بما تکنیکهای مدیریت را بیاموزند، مدیران موفق هستند. هرطور که می توانید سعی کنید با چنین مدیرانی ارتباط داشته باشید ، از آنها بیاموزید و از روش کارشان الگوبرداری کنید اما مشکل اینجاست که این دسته از مدیران بسیار نایاب هستند و ارتباط با آنها ممکن است بسیار مشکل باشد. پس چاره ای نمی ماند جز آنکه از مدیران ناموفق نیز نکته هایی بیاموزیم. به سیستم و روش کاری مدیران ناموفق دقت کنید و سعی کنید شما آن اشکالات را از مجموعه خود دور کنید، درست مانند کسی که می خواهد از بی ادبان ادب بیاموزد!
تا دلتان بخواهد موسساتی وجود دارند که با شیوه مدیریت ضعیف اداره می شوند. اگر وارد یک برنامه بازاریابی شوید آنوقت است که کار روزانه شما می شود، ارتباط با این موسسات واینجاست که می توانید از هر کدام نکته ای بیاموزید. من همیشه به مدیران کسب وکارهای کوچک توصیه می کنم که گاهی خودتان هم همراه تیم بازاریابی موسسه فعالیت کنید. این هم بشما در بهبود روش بازاریابی کمک می کند و هم اینکه باعث ارتباط مسقیم شما با موسسات دیگر می شود و می تواند درسهای زیادی را بیاموزد.خوبی حرفه بازاریابی اینست که شما را با افراد در لایه های مختلف یک سازمان مرتبط می کند و نکاتی عملی زیادی بشما می آموزد.
اما جدا از ارتباطات کاری، فرصتهای زیاد دیگری هم وجود دارد که می تواند در یادگیری تکنیکهای مدیریت برای من وشما موثر باشد. زمانی که خودمان به خدماتی نیاز داریم، از بهترین فرصتها برای یادگیری تکنیکهای مدیریت است. می خواهید به یک تور مسافرتی بروید حالا زمان بسیار مناسبی است که درسهای مدیریتی بیاموزید.
من برای نوروز، تبلیغ تور جزیره موریس توجهم را بخود جذب کرد. با آگهی دهنده تماس گرفتم و توضیحاتی از او خواستم، کسی که تلفن را جواب می داد جز اطلاعاتی درمورد قیمت و تاریخ حرکت چیز زیادی نمی دانست، به او گفتم برای تصمیم گیری درمورد این سفر اطلاعات بیشتری نیاز دارم. شماره تماس من گرفته شد و قرار شد که با من تماس گرفته شود! چند ساعت بعد خانمی با دفتر من تماس گرفت و گفت که می خواهد درمورد تور موریس با من صحبت کند. در آن زمان من مشغول نوشتن مقاله ای بودم و چندان آمادگی شنیدن حرفهای این خانم را نداشتم اما بهرحال، پذیرفتم که به حرفهای او گوش بدهم.شخص شروع کرد من را بمباران اطلاعاتی کردن درمورد جزیره موریس. او طوریکه بنظر می رسید از روی نوشته ای می خواند، درمورد جغرافیا، جمعیت و نقاط دیدنی موریس برایم سخنرانی کرد بی آنکه وقفه ای در صحبتهایش ایجاد کند و اساسن ببیند حرفهایش چه بازتابی دارد و چه میزان برایم جالب است و اینکه پرسشهای من چیست.واقعن لحظه شماری می کردم که حرفهایش به پایان برسد ومن از دست او خلاص شوم. بهرحال صحبتهای او به پایان رسید و در پایان از من پرسید که آیا می خواهید اسم شما را برای این تور بنویسم، بدیهی بود که پاسخ من منفی بود ولی دیدم این خانم با لحنی تند از من پرسید شما که قصد سفر نداشتید چرا باما تماس گرفتید. من چون واقعن در زمان تماس قصد سفر داشتم ولی مقصدم روشن نبود، به آن خانم گفتم که پاسخ پرسش شما را نمی دانم .او تلفن را قطع کرد و من مشغول نوشتن ادامه مقاله ام شدم. چند دقیقه بعد دوباره همان خانمی که از ابتدا شماره من را گرفته بود، با دفترم تماس گرفت و ضمن پاره کردن مجدد رشته افکارم از من پرسید که مگر شما امروز برای تور موریس با آژانس ما تماس نگرفتید؟ پاسخ دادم که بله ، آنگاه با لحنی اعتراض آمیز بمن پاسخ داد که پس چرا به همکارم گفتید که تور موریس نمی خواهید؟ گفتم، نحوه توضیح دادن همکار شما اشکالات زیادی داشت، مایلید بگم چه اشکالاتی داشت؟ پاسخ داد که خیر مایل نیستم.گفتم آیا در مجموعه شما مدیری هست که من اشکالات را برایش توضیح بدهم؟ پاسخ داد که بله مدیری هست ولی وقت ندارند که به حرفهای شما گوش بدهند. گفتم بسیار خب پس من دیگر با شما حرفی ندارم و آن خانم بدون خداحافظی تلفن را قطع کرد. جالب است بدانید تبلیغاتی که من دیدم در صفحات اصلی روزنامه به ابعاد یک چهارم صفحه و بصورت تمام رنگی و روزانه منتشر می شد. یعنی آگهی دهنده، دهها میلیون تومن برای آن هزینه کرده بود و اگر به این اضافه کنید هزینه چارتر کردن پرواز و رزرو هتل را شاید به رقم چند صد میلیون هم برسید. در اینکه روش بازاریابی بکارفته بسیار ضعیف و پراشکال بود، بحث چندانی نیاز ندارد. همه ما روزانه با این بازاریابان وفروشنده های ناموفق سروکار داریم.اما چه ناتوانیهایی در مدیریت آن مجموعه وجود داشت و چه درسهایی می توانیم از آن بگیریم:
- مشتری مداری: امروزه در بحث های مدیریت این نکته بدیهی به نظر میرسد که تنها از طریق درک خواست ها ونظریات مشتری است که ممکن است بتوانیم کار خود را توسعه بدهیم و به موفقیت برسیم. بسادگی می توان متوجه شد که موسسه مثال فوق بر اساس دستورالعمل اداره می شود. کارمندی که در ابتدا شماره تماس من را گرفته بود، وظیفه داشت که مشتریان احتمالی را شناسایی کند و کارمندی که برای من در مورد موریس توضیح داد، احتمالن وظیفه داشت که اطلاعات لازم را در اختیار افراد قرار دهد و آنها را درمورد مزایای سفر به این جزیره توجیه کند. لابد مدیر آنها کوشش خیلی زیادی برای ایجاد این سیستم کرده بود. گرفتن شماره تماس تلفن کننده ها وقت زیادی از این موسسه می گیرد. تماس با افراد هم به این سادگی ها نیست. یکی ممکن است در محل کارش نباشد یا در آن زمان نتواند گفتگو کند، دیگری هم شاید موبایلش در دسترس نباشد و غیره. احتمالن برای جمع آوری همان مطالبی که آن خانم برای من در نلفن می خواند، زحمت زیادی کشیده شده بود. پس می بینید که برای همین سیستم ساده و ظاهرن بدون برنامه، برنامه ریزی و کارهای زیادی انجام شده است.همان خانمی هم که شماره من را گرفته بود و دوباره به من زنگ زد و پرسید که مگر شما برای تور موریس تماس نگرفته بود، آدم وظیفه شناس و پی گیری بوده است. او می خواسته به همکارش ثابت کند که شماره را درست در اختیار او قرار داده بود. همکار او هم که برای من تور موریس را توضیح می داد،لابد آدم دقیقی بود زیرا همه مطالب نوشته را برای من خواند و واقعن هم کار بسیار سختی است که شما بخواهید روزانه مطلبی را برای چندین نفر عینن تکرار کنید.مطمئمن باشید کسی که میلیونها تومن بر روی برنامه ای سرمایه گذاری میکند حتمن توجه داشته است که کارکنانی کوشا و وظیفه شناس را به استخدام خود در بیاورد.و این کارکنان هم همه تلاش خود را کرده اند تا وظیفه خود را بطور کامل انجام دهند. این در واقع مثال ساد ه ای است از شکست مدیریت کلاسیک در جهان امروز. مدیریتی که برنامه ای را تعریف می کند، دستورالعملی را در اختیار کارکنان قرار می دهد و آنها را ملزم می کند که دستورات را اجرا کنند. حد پاسخگویی کارمندان در چنین سیستمی هم در حد اجرای دستورالعمل است.آنها همه تلاش خود را می کنند که از طرف همکاران یا مافوق متهم نشوند که در اجرای دستورات کوتاهی کرده اند.اما مدیریت نوین مفهوم دیگری دارد.بجای دستورالعمل باید به کارمندان خود اختیاربدهید.کارمندانی که مستقیمن با ارباب رجوع در ارتباط هستند باید بتوانند یک ارتباط مفید و سازنده با او برقرار کنند.برای کارمندی که مسقیمن با ارباب رجوع سروکار دارد باید رضایت آنها حتا از رضایت همکارانش مهمتر باشد.این کارمند باید درک کند که هدف اینست که متقاضی را مجاب کنیم تا تور مسافرتی ما را ثبت کند. باید هدفی را برا کارمند تعریف کنید، به او اختیارات بدهید و امکانات لازم را برایش مهیا کنید وبجای دستورالعمل یک دفترچه راهنمای کار در اختیار او قرار دهید و از همه مهمتر اینکه به او تفهیم کنید که باید این دفترچه راهنما را خودش تکمیل کند و اشکالات آن را برطرف نماید.
- بازخورد:نتیجه کار کارکنان باید مورد کنترل قرار گیرد. این کنترل دوجنبه دارد. در مثال فوق باید ببینیم چند درصد تماسها در نهایت منجر به ثبت نام متقاضی می شود و چه میزان پیشرفت در این زمینه وجود دارد اما این همه ماجرا نیست. کسانی که تور را ثبت نام نمی کنند، درباره روش کار ما چگونه فکر می کنند و چه ضعفهایی در آن می بینند. از طرف همان آژانس مورد مثال 2 بار با من تماس گرفته شد. آیا به نفع آژانس نبود که تماس دوم از جانب شخص ثالثی باشد ونظر من را در مورد رورش کار آنها بپرسد و آن را در اختیار مدیر یا سرپرست قرار دهد؟ روشی که برای کنترل کار در نظر گرفته می شود در سازمانها و موسسات مختلف می تواند متفاوت باشد. شما بعنوان مدیر یکی از مهمترین وظایفتان، ایجاد یک سیستم کنترل مناسب و گذاشتن بازخورد یا فیدبک برای نتایج کار مجموعه تان است.
- زمان بندی:داریم به نوروز نزدیک می شویم ولی هنوز مدیریت آن مجموعه نتوانسته است یک تیم بازاریابی موفق را در آنجا مستقر کند.یک مدیر موفق فصل های کاری خود را بخوبی می شناسد و با برنامه ریزی سالانه با آمادگی کامل سراغ فصلهای شلوغ کاری میرود. فصلهای کسادی بازار زمان مناسبی برای جذب نیروی جدید و کارآمد و نیز آموزش کارکنان می باشد.
خلاصه کلام اگر مدیر موفقی در دسترس نیست که از او چیزهایی بیاموزید، تامل در روش کار مدیران ضعیف هم می تواند درسهای بسیار خوبی بشما بدهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر