جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

حاج اسدالله عسگر اولادي: به ميلياردر بودنم افتخار مي كنم

من متولد 1314 در تهران هستم. برادر حاج حبيب الله كه او يكي از مشاهير عرصه سياست است و من از مشاهير عرصه اقتصاد. او عضو هيئت مؤتلفه اسلامي است و من عضو اتاق بازرگاني تهران. او همه فعاليتهايش را در سياست متمركز كرده و من در اقتصاد.بيش از 55 سال است كه كار بازرگاني وتجارت مي كنم.آدم اين روزها نيستم كه كارم حساب و كتاب نداشته باشد. قديمي هم فكر نمي كنم كه فكر كنيد توي دفترش يك چرتكه دارد و هنوز با مركب نامه مي نويسد. خودم را هميشه به روز نگه ميدارم و هرگز از تحولات جهاني عقب نمي مانم. پول هم دارم. دارايي هم دارم. ميلياردر هم هستم.حواسم به اخبار جمع است و هرچيز را كه بتوانم مي شنوم و مي خوانم. خلاصه چيزي از شماها كم ندارم. نمي دانم شما چند سال داريد اما همين قدر بدانيد كه نخستين شركت من متولد سال 1346 است. اولين شركت تجاري خود را كه هنوز شركت تجاري حساس نام دارد در سال 1346 تاسيس كردم. اين پيرمرد از ابتدا تاكنون كارش صادرات محصولات كشاورزي و خشكبار بوده است. با اين پيرمرد كشمش صادر كرده ام، پسته به خارجي ها فروخته ام، زيره به اروپا و امريكا و آسيا صادر كرده ام و براي كشور ارزآفريني كرده ام. افتخارم اينست كه هرگز چيزي وارد نكرده ام و در تمام سالهاي گذشته صادركننده باقي مانده ام. من اهل تهرانم و به قول بعضي ها بچه كف بازارم. كودكي هاي من در چهار راه سيروس و در كوچه حمام گلشن گذشته است. بچه كف بازارم و از سال 1314 كه به دنيا آمدم به ياد ندارم كه از كسي كمك گرفته باشم. از سال 1346 كه شركت حساس را داير كردم تا حالا صادرات كرده ام.
كسي كه از سال 1346 دارد كار اقتصادي انجام مي دهد و كارش تاحال ادامه پيدا كرده نمي تواند آدم بي لياقتي باشد. حتمن استعداد اينكار را داشته و حتمن تلاش زيادي كرده بنابراين شما نبايد لقب رانت خوار بدهي و بخواهي گذشته اش و تلاش هايش را زير سئوال ببري. من سابقه كار سياسي دارم و زياد هم دارم اما شما يك نمونه پيدا نمي كنيد كه از اين سابقه سوء استفاده شده باشد. من از بانكها وام نمي گيرم. صادركننده ام تا وارد كننده و در تمام 30 سال گذشته حتا يك پست سياسي هم نداشته ام. من فكر و دغدغه سياسي دارم اما كار سياسي نمي كنم و مهمتر اينكه هرگز از رابطه هاي سياسي ام استفاده و سوء استفاده نمي كنم. برادرم حاج حبيب الله عسگراولادي سياسي است اما من هميشه از ورود به سياست بدم مي آمد. پيش از انقلاب خيلي بيشتر كار سياسي مي كردم اما بعد از انقلاب كلن اينكارها را رها كردم. در تمام سالهاي گذشته هيچ پست و سمت دولتي نداشته ام به جز اينكه مدت كوتاهي مشاور شهيد رجايي بودم و البته از ابتداي انقلاب هم در اتاق بازرگاني حضور دارم. مي دانيد كه اتاق بازرگاني يك تشكل است و نه يك شركت سهامي كه كار اقتصادي بكند.خلاصه مي خواهم بگويم كه با همه بزرگان عرصه سياست رفاقت دارم اما نه آنها را وارد كار خود مي كنم نه اجازه ميدهم آنها وارد كار من شوند. اتفاقن در اتاق بازرگاني هميشه التماس دعاي ما اينست كه سياست به اقتصاد مجال نفس كشيدن بدهد.
علاقه به تجارت در من وجود داشت و زمينه هم داشتم. مثلن از اينكه آزاد هستم و خودم را محدود به كار دولتي و كارمندي نكرده ام فوق العاده خوشحالم. از بچگي هم هيچگا ه آرزو نداشتم كه وارد دولت بشوم و حقوق بگير دست و پا بسته باشم. به همه توصيه مي كنم ارزوي كارمندي دولت را از ذهن خود بيرون كنند. چون هم دولت كارهايش محدود است و هم اينكه دارد خودش را كوچك مي كند. يعني چه جوان كار و توليد را تعطيل بكند و برود كارمند دولت بشود؟ من اين كار را نكردم و فكر مي كنم ضرر نكرده ام. از اينكه نانم به فكر و تلاش خودم وابسته است خوشحالم و از اينكه آزادم خيلي خوشحال ترم.
من به اينكه ميلياردر هستم افتخار مي كنم به اينكه ذره اي از دارايي هايم را با رانت و كار خلاف بدست نياورده ام. حتا از گرفتن وام بانكي هم پرهيز مي كنم و گفتم كه حتا كار واردات هم نمي كنم. نه اينكه كار واردات را بد بدانم. نه بد نميدانم اما من با خودم عهد كرده ام كار صادرات بكنم. وقتي مي گويند كه حاج اسدلله عسگر اولادي همان كه صادر كننده نمونه است خوشحال مي شوم و احساس غرور مي كنم.
من فكر نمي كنم آدمهاي منصف از اينكه آدمي مثل من كالاي كشورش را به ديگر كشورها صادر كند تاراحت شوند وبدشان بيايد. اينكه مي بينيد بعضي ها درمورد ما افسانه سرايي مي كنند ناشي از كارهاي سياسي است و واقعيت ندارد. درمورد برادرم مي گويند كه او سلطان است و پدر بازار را درآورده و از سلاطين بازار است و هزاران ميليارد ثروت دارد و از اين حرفها ولي مي بينم من را با او اشتباه گرفته اند. البته من هم سلطان ميلياردر هاي ايران نيستم. من در حد خودم كار اقتصادي مي كنم و بارها گفته ام كه كاسب جزء هستم. از من بزرگتر زياد هستند و دارايي من در مقابل خيلي ها مثل ارزن در برابر تپه است. زمينه افسانه سرايي در مورد دارايي هاي افراد را سياسيون بوجود مي آورند. البته اين حرفها مهم نيست و اهميت ندارد كه چه مي گويند اما گفتن اين حرفها از روي دشمني خوب نيست اما اگر به عنوان پيروزي بگويند مثل مدالي مي ماند كه به قهرماني مي دهند.
چه كسي گفته ثروت بد است؟ چه كسي مي گويد ثروت داشتن كراهت دارد؟ همه مي گويند مراقب باشيد پولي كه بدست مياوريد از راه نادرست نباشد وگرنه همه بزرگان توصيه مي كنند كه كار كنيد و ثروت مشروع بدست بياوريد. در اسلام هم توصيه شده و بزرگان هم توصيه مي كنن.
منبع : هففته نامه پيك سبز، شماره 321

پول ، ثروت و كارآفريني

همه افراد كارآفرين ثروتمند هستند اما ثروتمند بودن فقط در پولدار بودن نيست. كارآفرينان خود بخوبي از منابع ثروت خود آگاه هستند:
- داشتن طرحها و ايده هاي خلاقانه و نو ثروت مهمي است.
- همكاران و نيروهاي انساني كارا. يكي از ثروتهاي كارآفرينان ارتباطات انساني آنهاست.
- داشتن يك وبلاگ يا وبسايت كه در نتايج جستجوهاي گوگل رتبه بالايي كسب مي كند در عصر ارتباطات ثروت و سرمايه مهمي محسوب مي شود.
و .......
كارآفرينان تلاش مي كنند تا ثروتهاي خود را بيشتر كنند آنها مي دانند با ثروتهايي كه دارند پولدار هم خواهند شد. اقتصاد نفتي دشمن كارآفرينان است و گاه باعث از دست رفتن ثروت آنها يا جلوگيري از تبديل ثروتشان به پول مي شود اما كارآفرينان از پاي نمي نشينند آنها از ميان همه پيچ و خمها و موانع سرانجام راهي را بسوي رسيدن به موفقيت و تبديل ثروت به پول پيدا خواهند كرد.
افراد پولدار دو دسته هستند:
- پولداران رانت خوار: آنها از اينكه نامشان در زمره پولدار ها برده شود، آشفته مي شوند. دوست ندارند از انها بپرسيد كه پول و سرمايه خود را از كجا بدست آورده ايد.زياد اهل گفتگو نيستند و مردم را پست تر از آن مي دانند كه بخواهند با آنهات روشن و شفاف حرف بزنند. بعضي شان مايلند مردم فكر كنند كه آنها اشراف زاده هستند و از بچگي در نازو نعمت بزرگ شده اند
- پولداران كارآفرين: آنها با افتخار مي گويند كه من پول و سرمايه زيادي دارم. از اينكه مردم بفهمند در بچگي دوران سخت و فقر مالي را گذرانده اند، خوشحال مي شوند. داستان زندگي خود را با سرافرازي براي همه تعريف مي كنند. گرچه موفقيتشان را حاصل تلاش خود مي دانند اما مردم و جامعه خود را دوست دارند، جامعه اي كه به انها فرصت رشد و ترقي داده است.

تلويزيون و كارآفريني

درمورد اينكه تلويزيون رسانه ايست كه خلاقيت را در شخص كم يا حتا نابود مي كند و از اين نظر دشمن كارآفريني محسوب مي شود، باندازه كافي صحبت شده است. حتا برخي از كارآفرينان و افراد موفق تا آنجا پيش رفته اند كه شروع زندگي موفق خود را از زماني دانسته اند كه تماشاي تلويزيون را ترك كرده اند. در اينجا قصد ندارم درباره اين تاثير منفي تلويزيون صحبت كنم چون با يك جستجوي ساده مي توانيد هزاران مقاله در اينمورد پيدا كنيد.
آنچه حرف اصلي من در اين مقاله مي باشد اينست كه صدا و سيما در ايران بيشتر از بسياري از تلويزيون هاي ديگر دنيا با كارآفريني تضاد دارد. اينكه مي گويم صدا و سيما، منظورم در واقع همان تلويزون است چون راديو با بكارگيري تنها حس شنوايي، تاثير منفي كمتري دارد. باري چگونه تلويزيون ايران بيشتر از شبكه هاي تلويزيوني ديگر به كارآفريني و خلاقيت آسيب مي رساند:
- ايجاد تصوير ذهني منفي از فضاي كار و كاسبي: سريالي مانند به كجا چنين شتابان از نمونه هاي بارز و كامل در اين مورد است. در اينگونه سريالها فضايي تصوير مي شود كه فعالان بخش اقتصادي و افراد مستقل در ذهن مخاطب انسانهايي شياد و كلاهبردار معرفي مي شوند.با انكه از نگاه من و نيز از نظر بسياري از فعالين مستقل اقتصادي، مشكل اصلي اقتصاد و فضاي كسب و كار در ايران رانت خواري و كنترل و نظارت بيش از حد دولت در عرصه اقتصاد است اما در برنامه هاي تلويزيوني ايران اينگونه ذهنيت سازي مي شود كه مشكل اساسي كلاهبردار بودن فعالان اقتصادي در ايران است. جالب آنكه در اين ميان نتيجه گيري كاملن معكوسي هم به خورد ذهن مخاطب بيچاره داده مي شود: بايد دولت دخالت و نظارت بيشتري داشته باشد تا اين شيادان و زالوصفتان نتوانند هر غلطي خواستند بكنند. سريالهايي مانند دارا و ندار هم گرچه كمي معتدل تر هستند، اما مانند اكثر آثار مسعود ده نمكي آدمهاي پولدار را شخصيتي احمق و نادان به تصوير مي كشند و اين يعني كشتن انگيزه كارآفريني و نوآوري در جوانان.
- همسويي با سياستهاي دولت نفتي: درباره اينكه دولتهاي نفتي در ايران مانع بزرگي سر راه فعاليت كارآفرينان ايراني بوده اند نيز تابحال بحثهاي دقيق و كارشناسانه زيادي صورت گرفته است و من حرف جديدي در اينخصوص ندارم اما نكته مهم بنظر من در اينجا همسويي برنامه هاي صدا و سيما با اين سياستهاست. دولتهاي نفتي در ايران همواره تمايل داشته اند كه كليه فعاليتهاي اقتصادي و فرهنگي را زير چتر خود بگيرند. دولت در ايران اين حق را براي خود قائل بوده است كه بدون طي مراحل قضايي كسب وكاري را تعطيل يا محل كاري را پلمپ نمايد. از اينرو مي بينيم كه در دورانهاي مختلف صاحبان كسب وكار هاي گوناگون زير تيغ اين برنامه هاي بقول خودشان نظارتي رفته اند. دولت يكروز مراكز فرهنگي يا كافي نتها را هدف مي گيرد، روز ديگر سراغ شركتهاي مشاوره سرمايه گزاري مي رود و خلاصه تا پول نفت هست مي خواهد همه كاسبي هاي مردمي را زير پرو بال خود بگيرد و اما نقش تلويزيون اين وسط چيست؟ صدا و سيما در اين مواقع بجاي آنكه تريبوني بشود براي كاسبهاي بيچاره اي كه ممكن است كار و زندگي خود را از دست بدهند، تريبوني مي شود در اختيار دولت نفتي و با پخش برنامه هاي ويژه اي همان صنف و گروهي كه قرار است ساماندهي دولتي بشوند را مورد حمله قرار مي دهد. برنامه هاي كه براي اين منظور ساخته مي شوند، ترس و وحشت را از صاحبان حرفه اي مشخص در دل مردم ايجاد مي كنند و در پايان هم اين پرسش هميشگي و كليشه اي را در ذهن مخاطب ايجاد مي كنند:
راستي چه نهادي بر كار اين شيادان نظارت دارد؟
و البته پاسخ هم كه هميشه معلوم است، فلان نهاد دولتي بايد بيشتر وفعالتر در اين زمينه وارد عمل بشود تا اينها نتوانند بآساني هر غلطي دلشان خواست انجام بدهند.وقتي قرار است يك صنف مستقل دولتي بشود داستانهاي تكراري و هميشگي وجود روابط نامشروع و غير اخلاقي بين فعالين آن صنف، نقشه هاي از قبل طرح ريزي شده براي سركيسه كردن مردم و حتا گاهي انجام قتل و جنايت هم بميان ميايند تا ذهن مردم نسبت به آن صنف بدبين شود و زمينه حضور و دخالت فرشته نجاتي بنام دولت مهيا شود.
تلويزيون در راستاي اجراي اينگونه مراسم به خاكسپاري فعاليتهاي مستقل تنها نيست و مطبوعات دولتي هم با آن همصدا مي شوند، بخصوص صفحه حوادث روزنامه ها هم نقش فعالي را بر عهده مي گيرند و با نشر داستانهايي در مورد كلاهبرداري ذهن مردم را نسبت به فعاليتهاي مستقل سياه و مغشوش مي كنند اما تلويزيون با توجه به گستردگي مخاطبينش و اينكه چشم و گوش هر دو را بكار مي گيرد، نقش بيشتري را در اين ميانه بر عهده دارد.
- تبليغات منفي عليه كامپيوتر واينترنت: در جهان امروز كارآفريني و اداره يك كسب وكار كوچك بدون استفاده از رسانه اينترنت، غيرقابل تصور مي باشد.هر كسي كه كارگاه يا بنگاه اقتصادي كوچكي را راه اندازي مي كند، در ابتدا بايد بفكر راه اندازي يك وبسايت باشد تا خود، خدمات يا محصولاتش را بهمه معرفي كند. اما متاسفانه مشاهده مي شود كه برنامه هاي تلويزيوني مردم را از كامپيوتر و اينترنت مي ترسانند. من كمتر تلويزيون تماشا مي كنم اما ياد ندارم كه يكبار در برنامه اي درباره فايده هاي اين رسانه فراگير دنياي امروز سخني شنيده باشم اما بارها با گوش خود شنيده ام كه يك آقا يا خانم كارشناس درباره مضرات اينترنت يا زياد پاي كامپيوتر نشستن سخن مي گفته است.اينهم از اشكالات اساسي تلويزيون است كه آدم فقط مي تواند شنونده و بيننده باشد و مانند وبلاگ نيست كه بتوان فوري براي نويسنده كامنت گذاشت و از او انتقاد كرد. اما در پاسخ به اين دوستان كه روز و شب از مضرات كامپيوتر واينترنت سخن مي گويند چند نكته را متذكر مي شوم:
    - مضرات اينترنت و كامپيوتر هرچه باشد باندازه مضرات تلويزيون نيست. جايگاه و رتبه جهاني ايران
    هم از نظر دسترسي مردم به اينترنت تا حدودي مشخص است. اگر واقعن نگران سلامت جسمي و
     رواني مردم هستيد، به آنها توصيه كنيد كه كمتر تلويزيون تماشا كنند.
   - واقعن در روستايي كه مردم آن هر روز با الاغ كار ترانسفر را انجام مي دهند چه لزومي دارد كه اين
     اندازه درمورد مضرات ماشين صحبت شود و مردم را از سوانح رانندگي بترسانيم؟
نتيجه اين تبليغات وسيع و منفي اين خواهد شد كه نوجوانان و افرادي كه تازه با اين رسانه آشنا مي شوند، نتوانند بخوبي از قدرت خلاقيت خود در بكارگيري آن استفاده كنند و اين يعني پرورش انانسهاي كليشه اي. كارآفرني نياز به بستري دارد كه خلاقيت را بپروراند، انسان كليشه اي نمي تواند كارآفرين موفقي باشد.

چهارشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۹

4 نکته اساسی در استخدام نیرو

در این مقاله 4 نکته اساسی را که هنگام استخدام نیرو باید در نظر بگیریم، شرح میدهم. توجه به این نکات برای همه کسب وکارها ضروری است اما مخاطبین این مقاله بویژه صاحبان کسب وکارهای کوچک هستند:
شرح وظایف کارمند
 بسیار بدیهی بنظر می رسد که قبل از اقدام برای استخدام نیرو باید جایگاه و وظایف او را مشخص کنیم اما در کسب و کار های کوچک ممکن است توجه لازم به این نکته صورت نگیرد. در واقع مدیر یا صاحب یک بنگاه کوچک اقتصادی ممکن است تنها به این دلیل دنبال نیروی جدید بگردد که می بیند کارها انباشته می شوند زیرا زمان و نیروی انسانی موجود برای انجام آنها کافی نیستند. اما فراموش نکنید که ورود یک نیروی کار جدید به محل کارتان ممکن است دست و پاگیر هم بشود، پس پیش از هرچیز یک شرح وظایف روشن برای نیروی کار جدید خود تهیه نمایید.
توجه به قانون و جنبه های حقوقی
به نظر من در قانون کار ایران به حقوق کارگر بیش از کارفرما توجه شده است.شاید اگر یکبار این قانون را مطالعه کنید از استخدام نیرو پشیمان شوید. بهرحال قانون چه برای ما خوشایند باشد یا خیر، نمی تواند نادیده گرفته شود. سهل انگاری در توجه به قانون ممکن است موجب شود که یک نیروی کار بیش از آنکه برای شما فوائدی داشته باشد برایتان هزینه و دردسر ایجاد نماید. توصیه می کنم حتمن پیش از تهیه قرارداد کار با یک مشاور مشورت نمایید. یکی از وظایف موسسات کاریابی و دفاتر مشاوره شغلی همین است که کارفرمایان را از نظر حقوقی و قانونی راهنمایی کنند. من در اینمورد مشاوران خوبی را توانسته ام از طریق این موسسات پیدا کنم ولی توصیه می کنم که در اینمورد هم کاملن مراقب باشید. بسیاری از این موسسات کاریابی، کاری ندارند جز آنکه به متقاضیان کار یک فرم استخدام بدهند و از آنها پولی دریافت کنند. در ارتباط با برخی از این موسسات متوجه شده ام که آنها فقط یک منشی دارند که روش پول گرفتن از کارجوها را میداند، نه برخورد با کارفرما را بلد است و نه چیزی از قانون سرش می شود. این تذکر برای این بود که بدانید پیداکردن یک مشاور آگاه چندان هم کار ساده ای نیست.
مدیران و کارآفرینان سابقه دار هم می توانند مشاور خوبی باشند و ما را در زمینه های حقوق و قوانین کار راهنمایی کنند. اما مشکا اینجاست که چون این افراد پولی بابت چنین مشاوره هایی دریافت نمی کنند و نیز اغلب پرمشغله هستند، دسترسی به آنها همیشه امکان پذیر نیست.
تله احساس و عاطفه
لابد تابحال برایتان پیش آمده است که در برآورد قابلیت یک فرد برای انجام کار دچار تردید بوده اید و او بشما گفته است:
لطفن من را استخدام کنید، چون واقعن نیاز به کار دارم.
این افراد با شرح بعضی از مسائل مانند داشتن بچه یتیم یا در شرف ازدواج بودن سعی می کنند شما را مجاب کنند تا آنها را استخدام کنید. چنین موقعیتی برای یک کارفرما تله احساسی محسوب می شود. من تا بحال بارها در چنین تله هایی گرفتار شده ام و خود را تسلیم طرف کرده ام. با اینکه درمورد خودم هیچ ضمانتی هم نمیدهم که باز تسلیم اینگونه تله ها نشوم اما بشما توصیه می کنم که براستی در استخدام نیرو تسلیم تله احساس و عاطفه نشوید چون هم به زیان خودتان خواهد بود و هم به زیان نیروی کار.افراد کارآفرین بیشتر در معرض خطر افتادن در تله احساسی هستند. کارآفرینان چون همواره در فکر خدمت به جامعه هستند ممکن است تحت تاثیر چنین افرادی قرار بگیرند. شاید استفاده از یک قائده کلی بتواند ما را از این تله خلاص کند:
- هر کمکی از دستم برآید برای این فرد انجام می دهم ولی بهیچ عنوان اجازه نمیدهم وارد حوزه حرفه ای من بشود.
کمکهای نقدی به این افراد یا معرفی آنها به موسسات خیریه می تواند روشهای خوبی باشد اما بدترین کار استخدام این افراد است.
افراد همه کاره
یک اصل کلی در زندگی حرفه ای وجود دارد که ما گاهی آن را نادیده می گیریم:
کسی که در هر کاری سررشته دارد از عهده هیچ کاری بخوبی بر نمی آید.
با اینحال ما اغلب مجذوب آدمهای همه کاره می شویم. برای ما جالب است که آنها در هر زمینه ای اطلاعاتی دارند .اگر دنبال کسی می گردید که وظایف خود را بخوبی انجام دهد دور افراد همه کاره را خط بکشید. آنها از نظر شخصیتی هم معمولن در هیچ کاری نمی توانند دوام بیاورند.

شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

سال نو طرح های نو

می دانیم که هر کاسبی کارآفرین نیست. کارآفرین کاسبی است که طرح وایده ای نو را به اجرا در میاورد. اما نوآوری  تنها محدود به مرحله آغازین برنامه کسب وکار ما نمی شود.
بسیاری از مردم طرح یا ایده ای نو را وارد عرصه کسب و کار می کنند و بر آن اساس حرکتی را آغاز میکنند در ابتدا همه چیز مهیج و جالب است اما بعد از مدتی کارها تکراری می شود. شخص ممکن است کنترل خود را بر کارها از دست بدهد و در واقع توسط کار خود کنترل شود.وقتی شما صبح وارد دفتر کار خود شوید و انبوهی از کارهای نیمه تمام مقابلتان باشد، کارهایی خسته کننده و تکراری یعنی در مرحله ای هستید که توسط کار خود کنترل می شوید.
هر گاه انجام کاری برای شما جذابیت خود را از دست داد، آن را به دیگران واگذار کنید. دقت کنید، انجام هر کاری ساده و هرقدر پیش پا افتاده همیشه برای بعضی ها جالب است. جوانی که بتازگی وارد بازار کار شده است ممکن است از انجام کارهای زجرآور برای شما لذت هم ببرد.پس چه نیازی داریم که کارهای تکراری انجام بدهیم و روح و جسم خود را فرسوده سازیم.
نوآوری و خلاقیت نباید محدود به مرحله شروع کسب و کار باشد.ما بطور مداوم باید سیستم کاری و نحوه عملکرد خودمان را مورد بررسی قرار دهیم و همواره در صدد یافتن راهکارهای تازه باشیم.اتفاقن یکی از بهترین زمانها برای بررسی عملکرد کسب و کارمان سال نو است.هنگامی که سال نو می شود فرصتی است تا به راهکارهایی نو بیندیشیم.می توانیم از خود بپرسیم که در یکساله گذشته چه میزان خلاقیت و نوآوری را وارد عرصه کسب و کارمان کرده ایم. یک ابتکار تازه یا خلاقیت کوچک گاه ما را از انجام بسیاری از کارهای تکراری بی نیاز میکند و راندمان فعالیتهای مجموعه مان را چند برابر می کند. موفقیت تنها در پرکاری نیست بلکه بیشتر در هوشمندانه کار کردن است.

سه‌شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

استخدام نیرو ، بازار کار روزمره یا کارآفرین ؟

کارآفرینی که کسب و کاری کوچک را راه اندازی کرده است، دیر یا زود نیاز پیدا می کند که افرادی را برای همکاری استخدام نماید. ظاهرن اینکار آسان است، یک موقعیت کاری را تعریف میکنیم و اگهی می دهیم تا داوطلبان با ما تماس بگیرند. اما برای یافتن نیروی کار مناسب باید از شرایط بازارکار آگاه باشید وگرنه زمان و پول خود را بهدر می دهید بدون آنکه کارمند دلخواه خود را پیدا کنید.
من برای توضیح مطلب مایلم که کسب و کارهای کوچک را بدو دسته تقسیم کنم:
- کسب و کارهای کارآفرین: صاحبان این دسته از کسب و کارها که در واقع مخاطبین این وبلاگ هم هستند، هدف و برنامه بلند مدتی برای خود دارند و رسیدن به ان را در جلب رضایت مشتری و خدمت رسانی بهتر می دانند.
- کسب وکارهای روزمره : بطور ساده اینها معتقدند که امروز را عشق است. تا می توانید پول بیشتری از مشتری بگیرید.آینده یک کار دیگه انجام میدهیم. متاسفانه تعداد اینجور کسب وکارها هم در ایران روزبروز در حال افزایش بوده است و هربار هم با مشاغل جدیدی وارد می شوند. اخیرن شرکتی را دیدم که کارش بظاهر پخش تراکت تبلیغاتی است اما می دانید در واقع چه کار انجام میدهد. این شرکت تنها ده درصد تراکتهای مشتریان را پخش می کند و مابقی را بعنوان کاغذ باطله می فروشد. دفاتر کار چاق کنی را هم همه ما می شناسیم. اینها دفاتری هستند مدعی ارتباط با شخصی پرنفوذ در دستگاههای دولتی و حکومتی.این دفاتر به ادعای خودشان گرفتاریهای مردم را در برخورد با بوروکراسی ادارات دولتی از طریق ارتباطات حل می کنند. نمونه اینجور کسب و کارها را خودتان هم حتمن سراغ دارید.
با توجه به طبقه بندی فوق باید بگویم که در دنیای کسب و کارهای کوچک ما دو نوع بازار کار هم داریم. بازار کار کارآفرینی و بازار کار روزمره و غیر حرفه ای.هر کدام از این بازارهای کاری از کارفرمایان و کارکنان خود و نیز جویندگان کار تشکیل می شود.مطلب را روشن تر توضیح می دهم:
گفتم که در ایران کسب و کارهای روزمره رشد زیادی کرد ه اند. این به این معناست که بخش زیادی از نیروی کار کشور ما درگیر این نوع فعالیتها بوده است. محیطهای کار روزمره فرهنگ و شرایط خاص خود را دارند.کسی که مدتها در چنین محیطهایی کار کرده باشد، ممکن است نتواند برای یک کسب و کار کارآفرین مفید واقع شود و شاید هم ضررهایی برساند. جوانی هم که در اولین تجربه های کاری وارد محیطهای کاری روزمره می شود، ممکن است درک و تصویر خاصی از مفهوم محیط کار و روابط کاری داشته باشد که منطبق با شرایط کارآفرینی نباشد. بی شک کسب وکارهای روزمره ممکن است به کارکنان خود هم رحم نکنند. چون در این نوع کسب وکارها تخصص و تعهد اهمیتی ندارد، اغلب برای کارکنان کمترین دستمزدها در نظر گرفته می شود و حتا در صورت امکان همین دستمزد نیز پرداخت نمی شود. بازار کار روزمره و غیر حرفه ای بهترین محل برای تبلیغ استخدام را نیازمندیهای روزنامه ها می داند. جایی که به خیل لشکر بیکاران دسترسی دارد. در چنین فضایی فکر می کنید اگر برای استخدام نیرو دربخش نیازمندیهای روزنامه ها آگهی بدهید، چه بازتابی عاید شما خواهد شد:
مصاحبه با شما: در بازار کار حرفه ای این کارفرما است که با نیروی کار مصاحبه می کند. در واقع کارفرما ابتدا سئوالات خود را از متقاضی کار میپرسد و سپس از او می خواهد که به پرسشهایش پاسخ بدهد. اما در بازار کار روزمره وضعیت متفاوت است.ابتدا متقاضی سئوالاتی در مورد حقوق، ساعات کار، نوع کار و مزایای آن می پرسد و بعد به کارفرما اجازه می دهد که سئوالات خود را مطرح کند. بنابراین اگر در جایی آگهی استخدام منتشر کنید که مربوط به بازار کار روزمره است، باید انتظار این را هم داشته باشید که متقاضیان از شما مصاحبه کنند.فضا در بازارکار روزمره بر مبنای بهره گیری هرچه بیشتر از نیروی کار شکل گرفته است. در حالی که در کسب وکارهای کارآفرین نیروی کار دارای کرامت انسانی است و همکاری برپایه منافع مشترک تعریف می شود. نیروی کاری که شخصیت کاریش در فضای کاری روزمره شکل گرفته است، بخود این اجازه را میدهد که درباره همه چیز بدبین باشد و جالبتر اینکه برای کارفرمایان هم در این بازار امری پذیرفته شده است که کارجو پیش از هرچیز کارفرما را بزیر سئوال ببرد در حالی که برای یک کارفرمای کارآفرین اساسن ممکن است برخی سئوالات و بدبینی ها غیرقابل تحمل باشد.
- پرسشهای جنسی: بازار کار روزمره بشدت آلوده به روابط نامشروع جنسی است. در این محیطها کارفرما با بعضی از کارکنان خود روابط غیر کاری برقرار می کند و حتا بابت این امور به کارمند دستمزد جداگانه ای پرداخت می کنند. کارکنانی که شخصیت کاریشان در چنین فضاهایی شکل گرفته است از همان ابتدا با شما درمورد مسائل جنسی صحبت می کنند:
- آیا خانم دیگری هم بجز من با شما کار می کند؟
- از من نباید توقعی غیر از کار کردن داشته باشید، از اول بگویم که من اهلش نیستم.
- بالاخره من هم درک می کنم که شما بعنوان یک مرد نیازهایی دارید ولی توجه داشته باشید که من هم زندگیم خرج داره.
اینگونه گفتگوها در جلسات استخدام کسب وکارهای روزمره بسیار عادی است. ظاهرن جوینده کار از همان ابتدا باید مشخص کند که آیا اهل روبط جنسی است یا خیر وحقوق مزایایش هم بر این پایه تعریف می شود.
عدم تعهد: ممکن است بخیال خودتان مراحل فوق را به سلامت بگذرانید.اشکالی ندارد، یکروز وقت دفتر کارم را اختصاص می دهم به گفتگوهای مزخرف با چنین افرادی.بجای در لفافه حرف زدن آشکارا به همه می گویم که اینجا یک محیط کار حرفه ای است و روابط شخصی در آن جایی ندارد. حتمن یک نفر آدم مناسب پیدا می شود. ولی خیلی هم خوشبین نباشید.نیروهای کار در بازار کار روزمره مانند کارفرمایان خود انسانهایی کم مسئول و گاهی بدون تعهد هستند. انها ممکن است خود را بظاهر همان فردی نشان دهند، که شما می خواهید. گاه قرار ملاقات کاری می گذارند بدون اینکه در محل حاضر شوند. همکاری با شما را قطع می کنند بدون اینکه اطلاع بدهند. آنها ممکن است دردسرهایی برای شما ایجاد کنند که حتا فکرش را هم نکرده باشید. یادتان باشد که ساختار اداری ایران برپایه اقتصاد نفتی شکل گرفته است و این همیشه بضرر کارآفرینان بوده است.بنابراین اگر یک کارمند ناجور دعوی ناحقی را علیه شما در جایی مثل اداره کار طرح کرد وشما به پرداخت خسارت محکوم شدید، خیلی تعجب نکنید.
پس می بینید که به نفع شماست از همان ابتدا با شناخت کافی از شرایط بازار کار اقدام به جذب نیرو کنید:
- آگهی های موسوم به نیازمندیهای روزنامه ها در تهران، مهمترین رسانه بازارکار روزمره و غیر حرفه ای است. تا جایی که می توانید به سراغ آن نروید. تبلیغ در نشریاتی که خواننده واقعی دارند معمولن بهتر جواب می دهد نسبت به نشریه ای که مردم فقط برای پیداکردن آگهی سراغ آن می روند. ممکن است آگهی خود را در یک مجله راجع کامپیوتر یا آشپزی درج کنید، بسته به اینکه نیروی مورد نظر شما از چه طیفی باشد.نیروهای بازار کار روزمره معمولن سراغ چنین نشریاتی نمی روند.آنها اغلب یا مطالعه نمی کنند یا اینکه به کتابهای درسی و خواندن مطالبی مثل صفحه حوادث روزنامه ها بسنده می کنند. هرچه نشریه تخصصی تری را انتخاب کنید، مخاطبین شما از قشر بازارکار روزمره کمتر خواهد بود.
اینترنت هم گزینه خوبی است.خوشبختانه نیروهای بازار کار روزمره از اینترنت فقط چت کردن و چند سایت معروف دوستیابی را می شناسند. بنابراین در اینترنت بطور قطع مخاطبین بازار کار کارآفرینی حضور بیشتری دارند.
- سوابق کاری متقاضی استخدام را بدقت بررسی کنید. یادتان باشد یک نیروی کار بی تجربه به مراتب بیشتر برای شما کارایی خواهد داشت نسبت به کسی که سالها در بازار کار غیرحرفه ای فعالیت داشته است.

پنجشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۸

اصغر کیهان نیا

اسم من اصغر است به این ترتیب کوچک همه آدمهای خوب ایران هستم . در سال 1319 در روستای ابیازن از توابع شهر نطنز به دنیا آمدم. همسرم مریم محمد رضا است و دارای سه فرزند به نامهای افشین، آرمین و نیما می باشم. پدرم مرد ساده ای بود که وقتی کلاس شش ابتدایی را تمام کردم چون فکر می کرد ابن سینا شده ام گفت: پسر جان درس خواندن بس است، برو معلم شو. زیرا آنروزها نوکری دولت و آب باریکه اطمینان بخش تر بود. او نمی دانست که من اهداف بزرگتری را در سر می پرورانم. هنگام تولد ظاهراً به خاطر جمعیت زیاد خانواده نباید کسی خوشحال می شد ولی چون "پسر" بودم گویا چندان هم بدشان نیامده بود. در کودکی به مکتب خانه می رفتم. اگر اجازه بدهید ضمن شرح سرگذشتم آن را همراه با خاطرات تلخ و شیرین ام بازگو کنم تا هم لبخندی بر لب هایتان نقش بندد و هم از تلخی روزکار چندان شکوه نکنید.

خاطره اول اینکه در بچگی بسیار پر جنب و جوش و خلاصه به قول امروزی ها شیطان بودم. در راه رفت و آمد به مدرسه به طرق مختلف تخلیه انرژی می کردیم. یکی از تفریحات آن روز ما پریدن از روی چاه های قناتها که در مسیرمان قرار داشت بود. یکی از آن روزها که خواستم شهامتم را به رخ دیگران بکشم از روی چاهی که دهانه اش نسبتاً بزرگ بود پریدم که ناگهان خود را در نیمه راه چاه سرازیر دیدم، نمی دانم چه اتفاقی افتاد که وسط چاه گیر کردم و همین امر موجب نجاتم توسط همکلاسیها که هم می خندیدند و هم ترسیده بودند شد. ذکر یک نکته تعجب آور که هنوز هم شگفتی آن از خاطرم نرفته و شاید برای شما خالی از لطف نباشد این بود که در همان لحظاتی که به چاه افتادم اولین فکری که به خاطرم آمد آن بود که دیدی مردم و نتوانستم درس بخوانم. پس از پنج دهه هنوز هم در شگفتم که چرا به جای سایر افکار چنین فکری در سرازیری چاه به مغزم خطور کرد؟ شاید به لحاظ این بود که در کوچکی به ما تفهیم کرده بودند که اگر می خواهید به جایی برسید باید درس بخوانید و گرنه آدم بیسواد کور و بیچاره است. شایدم به دلایل دیگری بوده که اگر شما آنرا یافتید به من اطلاع بدهید.

خاطره دوم: در آن روزها پدران ما هزینه مکتب خانه را تامین می کردند. زیرا در ده ما مدرسه دولتی وجود نداشت. در زمستان ها هنگامی که برف می بارید ما شاگردها باید هیزم بخاری مدرسه را تامین می کردیم.یکی از روزها که نوبت من شده بود مادرم مقداری هیزم، کیف و بسته ناهارم را به من داد که آنها را به مدرسه ببرم، در بین راه پایم لیز خورد و چنان در میان برفها غلطیدم که مدتها تلاش کردم تا توانستم از میان برفها که تمام وجودم را پوشانیده بود، بیرون بیایم و وسایلم را جمع و جور کنم. حالا وقتی می بینم که فرزندان ما با اینهمه تسهیلات به درستی درس نمی خوانند تعجب می کنم. درس خواندن من به خاطر شرایط سخت مکتب خانه و استفاده از روشهای غیر علمی متوقف شد و پدرم برای اینکه من به مدرسه دولتی بروم با خانواده اش به خانه پدری ام که در مرکز نطنز بود نقل مکان کرد و در سن ده سالگی مجبور شدم کلاس اول و دوم را با هم بخوانم تا از بقیه شاگردان عقب نباشم. اسم مدرسه ما دبستان مولوی بود که اگر باز هم اجازه بدهید خاطراتی از آن مدرسه را برایتان بازگو کنم. در ابتدای این بیوگرافی به شما گفتم که چون قادر نبودم خود را کنترل کنم همیشه دسته گلی به آب می دادم و کسی هم نبود که شرایط روحی و روانی ام را درک کند، امروزی ها به این گونه کودکان می گویند(های پر) یعنی کسی که نمی تواند در یک جا بند شود، ولی در آن روزها چنین حرف هایی مد نبود،
همین جنب و جوش زیاد موجب شده بود که معلم کلاس چهارم مرا برای مدتی روی زمین بنشاند که این رفتار غلط او نوعی تحقیر بود، مرا بشدت رنجانده بود بطوریکه این رنجش را سالها در دل خود داشتم تا اینکه ابتدا با خود شناسی و سپس با روانشناسی آشنا شدم و شیوه های بخشیدن دیگران را آموختم تا امروز از شر آن تحقیر و سایر رفتار های غلط دیگران رهایی یافتم. یکی دیگر از رفتارهای غلط آن معلم بشرح زیر است:

هیچ کس جز من و فراش مدرسه نمی توانست بخاری هیزمی مدرسه را روشن کند و هر وقت فراش مدزسه در دسترس نبود این ماموریت به من محول می شد و همین خوش خدمتی و در حقیقت ابتکار عمل، موجب شده بود که معلم مدرسه من را به لقب نا زیبای "تون تاب" یعنی کسی که در حمام کار می کند، مفتخر کند، که البته چون این لقب خیلی محترمانه نبود بچه ها هم میل نداشتند آن را به دست بیاورند، بنابراین حسادتی هم در کار نبود. این جنب و جوش ها و نا آرامی ها باعث شده بود که همیشه از درختی یا دیواری سقوط کنم و دست و پایم زخمی شود به طوری که مرحوم مادرم که خدایش صد هزار بار بیامرزد، به شوخی به من می گفت"خر زخمی"یعنی خری که پالان نامناسب و بار زیاد، بدن او را زخمی کرده بود. انصافاً مادرم راست می گفت چون هیچ جای سالمی در بدن من وجود نداشت. باید اعتراف کنم که این لقب نازیبا که معلم مدرسه به من داده بود، برازنده آدمی نبود که می توانست بخاری هیزمی را روشن کند ،بلکه باید مرا از این بابت مورد تشویق قرار می داد به خصوص که بعضی از بچه ها از روی شوخی و جدی لقب ام را یادآوری می کردند. امیدوارم مدارس امروزی چنین لقب هایی به شاگردان خود ندهند.

پس از اخذ مدرک سیکل به خاطر اینکه بروم تهران در دانشسرای مقدماتی آن روز که آرزوی همه بود پذیرفته شدم. زیرا پس از دو سال درس خواندن معلم می شدم و به پول و پله می رسیدم. یکی دو سال معلم بودم که متوجه شدم این شغل مرا راضی نمیکند. بنابراین داوطلبانه به سربازی رفتم چون شنیده بودم که سربازی انسان را "آدم می کند" من که هرگز آرام و قرار نداشتم رفتم سربازی تا شاید به خاطر انضباط سخت آنجا آدم بشوم، البته باید اعتراف کنم که تصورم اشتباه در نیامد چون در آنجا خیلی چیزها یاد گرفتم، اول این که با انضباط سخت آنجا مجبور شدم خودم را به نظم و ترتیب در آورم بطوریکه هنوز هم آن نظم انسان ساز را از دست نداده ام. دوم اینکه متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است و ما ذره ای بیش در این خاک نیستیم.
در دوران سربازی یاد گرفتم که هرگز تکبر نداشته باشم،یاد گرفتم که از داشته های خود غره نشوم،تازه متوجه شدم که چه کم و کسری هایی دارم که باید در فکر تامین آن باشم.بنابراین به طرف خواندن کتابهای روانشناسی رفتم و دوره های خود کاوی و خود شناسی را شروع کردم. پس ازسربازی برای اینکه به عطش خودم برای موفقیت دامن بزنم تصمیم گرفتم که بروم خارج از کشور و در آنجا ادامه تحصیل بدهم. زیرا این جاه طلبی یا به زبان بهتر انگیزه را در خود می دیدم که در خارج از کشور چیزهای جدیدی یاد می گیرم. در همین جا علاقمندم که بگویم جاه طلبی فی نفسه عیب نیست چه بسا موجب پیشرفت انسان هم می شود. جاه طلبی موقعی زشت است که شما برای رسیدن به اهداف خود از جاده صواب خارج شوید و اخلاق را زیر پا بگذارید ، پس از آنکه به خاطر مشکلات ارزی نتوانستم به خارج از کشور بروم تصمیم گرفتم به دانشکده حقوق بروم. فکر قاضی یا وکیل شدن از کودکی با من بود. اماهمیشه موانعی وجود داشت که به آن مجال خودنمایی نمی داد. در آن زمان دو بار این فکر به سراغم آمد،شرح این قصه خالی از لطف نیست شایدم کمی آموزنده باشد زیرا پشتکار، هدفمندی و سخت کوشی که لازمه هر موفقیتی است در آن وجود داشته است یادتان باشد سخت کوشی بالاتر از داشتن استعداد است. موفقیت ناشی از تلاش بی وقفه است نه شانس و اقبال.

پس از تعمق و تاٌمل تصمیم گرفتم به آرزوی دیرینه و قبلی خود جامه عمل بپوشانم. متاسفانه شروع آسانی نبود، زیرا شرایط نامساعدی داشتم. از یک طرف متاهل بودم و درگیر مسایل خانوادگی و از طرف دیگر مسئولیت مخارج زندگی از قبیل اجاره خانه، پوشاک و مواد غذایی را بر عهده داشتم که خود بار سنگینی بود. علاوه بر آن، ساعاتی از روز را وقف معلمی که دوباره از روی اجبار به آن برگشته بودم می کردم و مهمتر از همه، ده سال وقفه تحصیلی همه چیز را یادم برده بود و کم استعدادی در فرا گیری دروس نیز بر دلایل دیگر می افزود. با وجود مشکلاتی که پیش رو داشتم، موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. او نیز مرا تشویق به این کار کردو قول داد همراه و همگامم باشد. این حرف او آرامش بسیاری به من بخشید و کار را از همان روز شروع کردم. حدوداً اواخر اسفند بود که تصمیم گرفتم فکر خود را عملی سازم و برای گرفن دیپلم ثبت نام کنم.
متاسفانه مهلت ثبت نام برای دیپلم متفرقه به پایان رسیده بود اما به هر زحمتی بود نام نویسی کردم و با وجودیکه فقط 3 ماه تا برگزاری امتحانات فرصت داشتم، از تصمیم خود منصرف نشدم و آن دو دلیل داشت: اولاً فکر می کردم در همان مدت سه ماه بخشی از درسها را خواهم خواند، ثانیاً آشنایی با سوالات خود تجربه ای می شد تا سال آینده با آمادگی بیشتر در امتحانات شرکت کنم. همانطور که پیش بینی می شد مردود شدم اما حاصل این تلاش ، اندوختن تجربه فراوان بود. چون تصمیم داشتم در این کار موفق شوم، از پای ننشستم و برای شرکت در امتحان سال بعد، بار دیگر مطالعه کتابها را از سر گرفتم.
پشتکار و سختکوشی نجاتم داد
برنامه روزانه ام به قرار زیر بود: برای قبولی در امتحان ششم متوسطه به کلاس تقویتی می رفتم، ساعاتی از روز را به حرفه معلمی می پرداختم و برای کسب درآمد بیشتر کار دومی هم دست و پا کرده بودم. گرچه حجم زیاد کارها بر دوشم سنگینی می کرد و برنامه فشرده ای پیش رو داشتم، اما بالاخره با تلاش و زحمت شبانه روزی موفق به دریافت دیپلم با معدل 12.58 شدم و از آنجا که آمادگی چندانی نداشتم، در کلیه کنکور ها از جمله کنکور دانشکده حقوق رد شدم و هیچگونه موفقیتی به دست نیاوردم. این شکست گرچه ناراحتم کرد، اما دلسرد نشدم. بلافاصله تصمیم گرفتم خود را برای امتحان بعد آماده کنم و این بار بجای کلاس تقویتی ششم به کلاس کنکور رفتم. باز هم در رشته حقوق پذیرفته نشدم، اما در دانشکده ای دیگر رتبه سوم را احراز کردم. شکست دوباره مرا بیش از پیش اندوهگین کرد اما در عین حال باعث امیدواریم شد، زیرا یقین داشتم با کمی کوشش و جدیت به آرزوی قلبی ام یعنی قبولی در دانشکده حقوق خواهم رسید. در دانشکده ای که قبول شده بودم ثبت نام کردم اما از آنجا که هدف نهایی ام موفقیت در رشته حقوق بود، دوباره تلاش را ار سر گرفتم. متاسفانه هنوز دو سه ماهی نگذشته بود که وزارت علوم بخشنامه ای صادر کرد که براساس آن کسانی که بیش از 25 سال داشتند، نمی توانستند به دانشگاه تهران راه یابند. ورود به دانشگاه ملی نیز مستلزم احراز معدل بالای 13 بود که من فاقد این شرط بودم.

به نظر می آمد همه در ها برویم بسته شده است، زیرا پیش از رسیدن به هدف نهایی و بی آنکه خود هیچ دخالتی داشته باشم، در نیمه راه متوقف شده بودم. اگر کمی ، بله فقط کمی تعلل می کردم، باخته بودم. افکاری چون قسمت نبود یا حتماً سرنوشت دیگری داشتم کافی بود اراده ام را سست کند، به خصوص که در دانشکده ای دیگر مشغول تحصیل بودم و معدلم هم کمتر از 13 بود. اما این اتفاق مرا از پای نینداخت. با خود فکر کردم حتماً راه دیگری وجود دارد که مرا به هدف اصلی ام برساند. پس از کمی تعمق به این نتیجه رسیدم که باید همه چیز را از نو شروع کنم. یعنی دانشکده را رها و خود را برای گرفتن دیپلم ادبی با معدل بالاتر آماده سازم. گرچه تصمیم مهمی بود و امکان عدم موفقیت در آن نیز بسیار ، اما نتوانست مانع از شروع دوباره شود. اتفاق پیش آمده شاید دستیابی به هدفم را به تعویق می انداخت، اما نمی بایست بر سر راهم مشکلی فراهم می ساخت. بلافاصله عبارت "خواستن توانستن است" را با خطی درشت روی یک ورقه کاغذ نوشتم و آن را جایی قرار دادم که با دیدنش در ادامه کار مصمم تر شوم.

سال بعد موفق به اخذ دیپلم با معدل 13.8 شدم و از آنجا که چهار سال پیاپی تلاش کرده و از آمادگی زیادی برخوردار بودم، همان سال در دانشکده حقوق پذیرفته شدم.

پس از اتمام دانشکده حقوق ضمن داشتن کارهای تجاری در شروع انقلاب وکیل دعاوی شدم. دو سه سالی از دریافت پرونده وکالتم نگذشته بود که تصمیم گرفتم به خارج از کشور بروم و تحصیلاتم را ادامه دهم. وقتی فکر ادامه تحصیلات را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم گفت.... خوبش رفته بدش مانده برای چه می خواهی سر پیری بروی درس بخوانی. به او گفتم مردی 42 ساله تصمیم گرفت پزشک شود. اما از آنجا که تردید داشت آن را با یکی از دوستانش در میان گذاشت. دوستش پرسید برای پزشک شدن چند سال باید درس بخوانی، جواب داد هفت سال. پرسید آن موقع چند سالت می شود؟ گفت معلوم است 49 سال. پرسید حالا اگر درس نخوانی چند سالت می شود، با خنده گفت باز هم 49 سال، سرانجام دوستش گفت، اما فرقش در این است که در حالت اول یک پزشک 49 ساله خواهی بود ولی در حالت دوم نه!
در مذاکره با دوستم به یاد این جمله یکی از دانشمندان می افتم که می گوید:" بعضی ها در 40 سالگی چشم از جهان فرو می بندند ولی در سن 80 سالگی وفات می کنند." یعنی پس از 40 سالگی چیزی نمی آموزند بلکه آموخته های خود را تکرار می کنند. شاید این داستان موضوع را بهتر روشن کند: مردی پیش رئیس خود رفت و گفت چرا فلان کارمند که فقط 3 سال سابقه کار دارد را به شغل بالاتری منصوب کرده اید ولی من که 15 سال سابقه کار پیش شما دارم، ارتقا رتبه نداشته ام؟ مدیر گفت آن مرد هر هفته و هر ماه در حال رشد بوده ولی شما تجربه سال اول خود را 15 سال است که تکرار می کنید. آن مرد پرسید پس چرا من را نگه داشته اید؟ مدیر گفت: چون ما به کارمند های متوسط هم نیاز داریم. خلاصه حدود شش سال در آمریکا ماندم. فوق لیسانسم را در رشته روانشناسی مشاور خانواده گرفتم. حدود بیست واحد از درس دکترا را گذرانده بودم که به خاطر مشکلات عدیده ای ناچار به بازگشت به ایران شدم ولی آنرا در اینجا بصورت مکاتبه ای ادامه دادم تا اخذ درجه دکترا در رشته مشاور خانواده و رفتار درمانی از پای ننشستم. در سالهایی که در آمریکا بودم بیش از 200 مقاله در مجلات و روزنامه های آنجا نوشتم که همین تمرین نویسندگی موجب ادامه راهم در ایران شد. پس از ورود به ایران فقط در امر مشاور خانواده به کار پرداختم. به شما نگفته بودم که شوق نوشتن و خواندن در سالهای چهارم و پنجم دبستان در من شعله ور شد به طوریکه امیر ارسلان نامدار، حسین کرد شبستری، چهل طوطی، سندباد و تقریباً همه کتابهای آن زمان را بارها دوره کرده بودم. خواندن همین کتابها به قوه تخیلم که از بچگی با من همراه بود کمک کرد، حتماً می دانید که بیشترین اختراعات و ابداعات غربی ها ناشی از تخیلات و رویاهایی است که سالها پیش از وقوع در مغز جوانان آنجا وجود داشته است من مخترع نشدم ولی در رشته نویسندگی هیچ وقت دچار کمبود خلق صحنه های مورد نظرم نشده ام. امیدوارم این حرفهایم رنگ خود نمایی نداشته باشد و از این که مجبور شدم گاهی از کلمه"من" استفاده کنم . همچنین در بعضی از صحنه ها پرده از اقدامات خود بردارم مرا خواهید بخشید. قصد و غرضی نداشتم جز آنکه شاید جوانان با خواندن این سرگذشت، خود را بیشتر باور کنند. دلم می خواهد قبل از اینکه بقیه سرنوشتم را برایتان تعریف کنم، خاطره ای که با یکی از همشهریانم دارم را برایتان نقل می کنم. بعد از اینکه از آمریکا برگشتم به اتفاق شوهر خواهرم که سابقاً معاون بانک ملی نطنز بود و دوستی عمیقی با شخصی به نام محمد آقا داشت، به ملاقاتش رفتیم. او پس از مدتی خوش و بش ازمن پرسید" اصغر آقا این ها چیست به زنخندانت چسبانده ای؟"( منظورش ریش بنده بود). چون از روحیه طنز گوییش با خبر بودم، گفتم به اینطور ریش ها می گویند ریش پروفسوری. البته به ریش بزی هم معروف است."

خود را به کوچه علی چپ زد و پرسید: پروفسور یعنی چه؟ جواب دادم" به افرادی که زیاد درس می خوانند و به خارج می روند، دوره هایی را می بینند و اینگونه ریشها را می گذارند می گویند پروفسور"
با خنده گفت" اصغر جان، پس تو غصه نخور.اگر پروفسور نشدی لااقل ریش اش را داری!"

آن قدر این حاضر جوابی اش برایم شیرین بود که از ته دل خندیدم. روحش شاد که پس از مرگش هم مارا می خنداند و شاد می کند.در همان روز از من خواست که کمی درباره انقلاب صحبت کنم، من که از حرف زدن با او خوشحال بودم درباره سیاست و انقلاب مدتی داد سخن دادم و او که بر حسب تصادف خیلی خوب به حرفهای من گوش می کرد یک باره گفت، اصغر جان حرفهای شما هر کدام یک میلیون می ارزد ولی چه کنم که بازار کساد است و فعلاً خریداری پیدا نمی شود، با این حرفش می خواست از پر چانگی من جلوگیری کند. هرسه به خنده افتادیم و خوشحال روز خوبی را پشت سر گذاشتیم. خاطره دیگر بشرح زیر است: یک دفعه که شاه آمده بود نطنز و آنجا را خیلی خوش آب و هوا یافته بود به اطرافیان گفته بود، نطنز مثل کشور سوئیس است. یکی از نطنزیها که ازین حرف شاه خیلی خوشش آمده بود، هر جا می نشست، آن را نقل می کرد که شاه گفته نطنز شبیه سوئیس است.. یکی از دوستان که دیگر حوصله اش ازین حرف سر رفته بود، به آن همشهری می گوید،" پاشو پاشو، دکانت را ببند، حتما شاه سوئیس را ندیده که گفته نطنز مثل سوئیس است.
منبع http://www.keyhannia.com/

شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۸

کارمندان را به هواداران خود مبدل کنید

اگر شرکتی به هر یک از کارمندان شما پیشنهاد همکاری با ده درصد حقوق بیشتر بدهد، آنها چه واکنشی نشان خواهند داد؟ این بسیار مهم است که کارکنان شما از اینکه باشما و برای شرکتتان کار می کنند، راضی باشند و به آن افتخار نمایند. امروزه در شرکتهای بزرگ مدیران این سیاست را دنبال می کنند که کارمندان را به هواداران شرکت تبدیل کنند. اگر با کارکنان شرکتهای بزرگ جهانی مثل گوگل یا اریکسون صحبت کنید، خواهید دید که آنها فقط برای گرفتن حقوق و دستمزد در آنجا کار نمی کنند بلکه برای آنها افتخار محسوب می شود که در چنین شرکتی کار می کنند. شما هم اگر قصد دارید کسب وکار خود را توسعه دهید باید شرایطی را ایجاد کنید که کارمندان خود را به هوادارانتان تبدیل کنید. اینها راهکارهایی است که کارمندان را به هواداران تبدیل می کند:
حقوق و دستمزد
همه می دانیم که بالاترین انگیزه کارکنان ، دریافت حقوق و دستمزد است و البته باز بخوبی میدانیم که این همه چیز نیست. من همیشه باور داشته ام که دستمزد نیروی کار در برابر سایر هزینه های شرکت چندان هم قابل توجه نیست. به نظر من بجای اینکه سیاهی لشکر دور خودمان جمع کنیم بهتر است که کارکنانی با کیفیت و با حقوقی بالاتر داشته باشیم.پیشنهاد من اینست که دستمزد کارکنان خود را نسبت به شرکتهای رقیب ولو اندکی بالاتر درنظر بگیرید. برای یک شرکت با مدیریت ضعیف پرداخت دستمزد بالا به کارکنان می تواند بسیار مخرب باشد ولی اگر به توان مدیریتی خود ایمان دارید کمی دستمزد بالاتر در نهایت به نفع شما و شرکتان خواهد بود.
برقراری ارتباط
تردیدی نیست که رابطه شما با کارکنان در محیط کار باید در چهارچوب کار و وظایف باشد اما این همه ماجرا نیست. ممکن است در طول روز و ساعات کاری مشکلاتی وجود داشته باشد که فرصت مطرح کردن آنها وجود نداشته باشد. بعضی از مدیران زمان خاصی را برای گفتگوی آزاد با کارکنان خود در نظر می گیرند. مثلن پنج شنبه ظهر ممکن است که با کارکنان خود یک جلسه تشکیل دهند تا هرکس هرچه دلش خواست بگوید. برگزاری چنین جلساتی نه فقط می تواند باعث آشکار شدن برخی از ضعف های سیستم کاری شما بشود بلکه یک ارتباط خاص بین شما و کارکنان ایجاد می کند که می تواند آنها را از کارمند به هوادار شما تبدیل کند. برنامه ریزی برای یک تور مسافرتی در تعطیلات برای کارکنان و با حضور شما ونیز تشکیل یک تیم ورزشی که شما هم عضو آن باشید نیز روشهایی هستند برای توسعه ارتباط شما با کارکنان.
خصوصیات مدیر
داشتن ارتباط موثر و هرکار دیگری که انجام شود تنها زمانی می تواند کارمندان را به هواداران شما و شرکتان تبدیل کند که ویژگیها و خصوصیت های یک مدیر موفق در شما وجود داشته باشد وگرنه حتا ممکن است نتیجه عکس ببار بیاورد و تنها توقع کارکنان را افزایش بدهد. برخی خصوصیات یک مدیر برای داشتن کارکنان هوادار عبارتند از:
- خوش بینی: اگراز نوسانات بازار بیم دارید و آینده برایتان مبهم است و مدام به کارمندان خود تذکر می دهید که باید بیشتر تلاش کنیم وگرنه نابود خواهیم شد، چطور انتظار دارید که کارکنان هوادار شما بشوند؟ مردم دوست دارند که درباره خودشان و آینده شان احساسی خوبی داشته باشند. آنها دوست دارند در شرکتی کار کنند که در حال توسعه و پیشرفت باشد وهمکاری با ان به معنی تضمین آینده ای بهتر است. شما بعنوان مدیر باید این احساس را در کارکنان خود بوجود بیاورید. اگر نسبت به آینده کسب و کارتان خوش بین باشید و به توان کارکنانتان هم اعتقاد داشته باشید، آنگاه می توانید این انرژی مثبت را در مجموعه زیر نظر خود نیز منتشر کنید و کارمندانتان را نیز به آینده ای بهتر امیدوار سازید. اینجاست که آنها هوادار شما و شرکتتان خواهند شد.
- قاطعیت و اعتماد به نفس : اینها دیگر از ویژگیهایی هستند که در مدیریت کلاسیک هم باندازه کافی درباره شان صحبت شده است.آنچه یک مدیر را از سایرین متمایز می کند همان قاطعیت و اعتماد به نفس است. همه ما دوست داریم برای کسانی کار کنیم که تصمیمات قاطع و محکم می گیرند و باور دارند که مشکلات را بسادگی می توانند پشت سر بگذارند. شما زمانی می توانید یک مدیر کاریزما باشید که کارکنان شما بتوانند به قدرت و توانمندیتان اتکا کنند.
- رعایت اخلاق: اگر کارکنان، شما را انسانی درستکار بدانند خیلی زود هوادار شما خواهند شد. اگر افرادی مانند برادران خیامی در تاریخ کارآفرینی ایران ماندگار شدند، بدین خاطر بوده است که کارکنان آنها را الگویی اخلاقی می دانسته اند. باید راهکار پیشرفت خود را در خدمت رسانی بهتر و کار مفید ارائه کردن بدانید. باید کارکنان شما بدانند که با انسان شریفی همکاری می کنند تا به جمع هواداران شما بپیوندند.
اگر بتوانید کارمندان خود به هواداران خود مبدل کنید آنگاه تحت هیچ شرایطی روند توسعه و پیشرفت کسب و کار شما متوقف نخواهد شد.

جمعه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۸

روش یادگیری تکنیک های مدیریت

چگونه می توانیم مدیرموفقی باشیم؟ اگر فکر می کنید که با تحصیل در رشته مدیریت می توانید در آینده مدیر موفقی بشوید پس حتمن توجه کنید. در هر شهر و شهرستانی که بروید ، چیزی که زیاد است دانشکده یا موسسه آموزش عالی مدیریت . اما خدا وکیلی کدام مدیر موفقی را سراغ دارید که در رشته مدیریت تحصیل کرده باشد؟ من هیچ مدیر موفقی را سراغ ندارم که مدیریت خوانده باشد.کسانی که در این دانشکده ها درس می دهند اغلب خودشان تجربه مدیریت ندارند و تنها مدرس هستند.برخی از آنها هم که تجربه مدیریتی دارند، اغلب در بخش دولتی سمت هایی داشته اند که مد نظر ما هم این نوع مدیریت نیست چون مدیریت کسب و کار با مدیریت دولتی از یک جنس نیستند. نمی خواهم فواید تحصیل در رشته مدیریت را انکار کنم ولی برای مدیر بودن این کافی نیست، هرچند به نظر من لازم هم نیست.
به غیراز مطالعه آزاد که برای موفقیت در هر کاری لازم است، مدیریت را باید در عمل بیاموزیم. بهترین شیوه برای یادگیری مدیریت اینست که در جایی کار یا کارآموزی کنید که مدیر موفقی دارد.بهترین کسانی که می توانند بما تکنیکهای مدیریت را بیاموزند، مدیران موفق هستند. هرطور که می توانید سعی کنید با چنین مدیرانی ارتباط داشته باشید ، از آنها بیاموزید و از روش کارشان الگوبرداری کنید اما مشکل اینجاست که این دسته از مدیران بسیار نایاب هستند و ارتباط با آنها ممکن است بسیار مشکل باشد. پس چاره ای نمی ماند جز آنکه از مدیران ناموفق نیز نکته هایی بیاموزیم. به سیستم و روش کاری مدیران ناموفق دقت کنید و سعی کنید شما آن اشکالات را از مجموعه خود دور کنید، درست مانند کسی که می خواهد از بی ادبان ادب بیاموزد!
تا دلتان بخواهد موسساتی وجود دارند که با شیوه مدیریت ضعیف اداره می شوند. اگر وارد یک برنامه بازاریابی شوید آنوقت است که کار روزانه شما می شود، ارتباط با این موسسات واینجاست که می توانید از هر کدام نکته ای بیاموزید. من همیشه به مدیران کسب وکارهای کوچک توصیه می کنم که گاهی خودتان هم همراه تیم بازاریابی موسسه فعالیت کنید. این هم بشما در بهبود روش بازاریابی کمک می کند و هم اینکه باعث ارتباط مسقیم شما با موسسات دیگر می شود و می تواند درسهای زیادی را بیاموزد.خوبی حرفه بازاریابی اینست که شما را با افراد در لایه های مختلف یک سازمان مرتبط می کند و نکاتی عملی زیادی بشما می آموزد.
اما جدا از ارتباطات کاری، فرصتهای زیاد دیگری هم وجود دارد که می تواند در یادگیری تکنیکهای مدیریت برای من وشما موثر باشد. زمانی که خودمان به خدماتی نیاز داریم، از بهترین فرصتها برای یادگیری تکنیکهای مدیریت است. می خواهید به یک تور مسافرتی بروید حالا زمان بسیار مناسبی است که درسهای مدیریتی بیاموزید.
من برای نوروز، تبلیغ تور جزیره موریس توجهم را بخود جذب کرد. با آگهی دهنده تماس گرفتم و توضیحاتی از او خواستم، کسی که تلفن را جواب می داد جز اطلاعاتی درمورد قیمت و تاریخ حرکت چیز زیادی نمی دانست، به او گفتم برای تصمیم گیری درمورد این سفر اطلاعات بیشتری نیاز دارم. شماره تماس من گرفته شد و قرار شد که با من تماس گرفته شود! چند ساعت بعد خانمی با دفتر من تماس گرفت و گفت که می خواهد درمورد تور موریس با من صحبت کند. در آن زمان من مشغول نوشتن مقاله ای بودم و چندان آمادگی شنیدن حرفهای این خانم را نداشتم اما بهرحال، پذیرفتم که به حرفهای او گوش بدهم.شخص شروع کرد من را بمباران اطلاعاتی کردن درمورد جزیره موریس. او طوریکه بنظر می رسید از روی نوشته ای می خواند، درمورد جغرافیا، جمعیت و نقاط دیدنی موریس برایم سخنرانی کرد بی آنکه وقفه ای در صحبتهایش ایجاد کند و اساسن ببیند حرفهایش چه بازتابی دارد و چه میزان برایم جالب است و اینکه پرسشهای من چیست.واقعن لحظه شماری می کردم که حرفهایش به پایان برسد ومن از دست او خلاص شوم. بهرحال صحبتهای او به پایان رسید و در پایان از من پرسید که آیا می خواهید اسم شما را برای این تور بنویسم، بدیهی بود که پاسخ من منفی بود ولی دیدم این خانم با لحنی تند از من پرسید شما که قصد سفر نداشتید چرا باما تماس گرفتید. من چون واقعن در زمان تماس قصد سفر داشتم ولی مقصدم روشن نبود، به آن خانم گفتم که پاسخ پرسش شما را نمی دانم .او تلفن را قطع کرد و من مشغول نوشتن ادامه مقاله ام شدم. چند دقیقه بعد دوباره همان خانمی که از ابتدا شماره من را گرفته بود، با دفترم تماس گرفت و ضمن پاره کردن مجدد رشته افکارم از من پرسید که مگر شما امروز برای تور موریس با آژانس ما تماس نگرفتید؟ پاسخ دادم که بله ، آنگاه با لحنی اعتراض آمیز بمن پاسخ داد که پس چرا به همکارم گفتید که تور موریس نمی خواهید؟ گفتم، نحوه توضیح دادن همکار شما اشکالات زیادی داشت، مایلید بگم چه اشکالاتی داشت؟ پاسخ داد که خیر مایل نیستم.گفتم آیا در مجموعه شما مدیری هست که من اشکالات را برایش توضیح بدهم؟ پاسخ داد که بله مدیری هست ولی وقت ندارند که به حرفهای شما گوش بدهند. گفتم بسیار خب پس من دیگر با شما حرفی ندارم و آن خانم بدون خداحافظی تلفن را قطع کرد. جالب است بدانید تبلیغاتی که من دیدم در صفحات اصلی روزنامه به ابعاد یک چهارم صفحه و بصورت تمام رنگی و روزانه منتشر می شد. یعنی آگهی دهنده، دهها میلیون تومن برای آن هزینه کرده بود و اگر به این اضافه کنید هزینه چارتر کردن پرواز و رزرو هتل را شاید به رقم چند صد میلیون هم برسید. در اینکه روش بازاریابی بکارفته بسیار ضعیف و پراشکال بود، بحث چندانی نیاز ندارد. همه ما روزانه با این بازاریابان وفروشنده های ناموفق سروکار داریم.اما چه ناتوانیهایی در مدیریت آن مجموعه وجود داشت و چه درسهایی می توانیم از آن بگیریم:
- مشتری مداری: امروزه در بحث های مدیریت این نکته بدیهی به نظر میرسد که تنها از طریق درک خواست ها ونظریات مشتری است که ممکن است بتوانیم کار خود را توسعه بدهیم و به موفقیت برسیم. بسادگی می توان متوجه شد که موسسه مثال فوق بر اساس دستورالعمل اداره می شود. کارمندی که در ابتدا شماره تماس من را گرفته بود، وظیفه داشت که مشتریان احتمالی را شناسایی کند و کارمندی که برای من در مورد موریس توضیح داد، احتمالن وظیفه داشت که اطلاعات لازم را در اختیار افراد قرار دهد و آنها را درمورد مزایای سفر به این جزیره توجیه کند. لابد مدیر آنها کوشش خیلی زیادی برای ایجاد این سیستم کرده بود. گرفتن شماره تماس تلفن کننده ها وقت زیادی از این موسسه می گیرد. تماس با افراد هم به این سادگی ها نیست. یکی ممکن است در محل کارش نباشد یا در آن زمان نتواند گفتگو کند، دیگری هم شاید موبایلش در دسترس نباشد و غیره. احتمالن برای جمع آوری همان مطالبی که آن خانم برای من در نلفن می خواند، زحمت زیادی کشیده شده بود. پس می بینید که برای همین سیستم ساده و ظاهرن بدون برنامه، برنامه ریزی و کارهای زیادی انجام شده است.همان خانمی هم که شماره من را گرفته بود و دوباره به من زنگ زد و پرسید که مگر شما برای تور موریس تماس نگرفته بود، آدم وظیفه شناس و پی گیری بوده است. او می خواسته به همکارش ثابت کند که شماره را درست در اختیار او قرار داده بود. همکار او هم که برای من تور موریس را توضیح می داد،لابد آدم دقیقی بود زیرا همه مطالب نوشته را برای من خواند و واقعن هم کار بسیار سختی است که شما بخواهید روزانه مطلبی را برای چندین نفر عینن تکرار کنید.مطمئمن باشید کسی که میلیونها تومن بر روی برنامه ای سرمایه گذاری میکند حتمن توجه داشته است که کارکنانی کوشا و وظیفه شناس را به استخدام خود در بیاورد.و این کارکنان هم همه تلاش خود را کرده اند تا وظیفه خود را بطور کامل انجام دهند. این در واقع مثال ساد ه ای است از شکست مدیریت کلاسیک در جهان امروز. مدیریتی که برنامه ای را تعریف می کند، دستورالعملی را در اختیار کارکنان قرار می دهد و آنها را ملزم می کند که دستورات را اجرا کنند. حد پاسخگویی کارمندان در چنین سیستمی هم در حد اجرای دستورالعمل است.آنها همه تلاش خود را می کنند که از طرف همکاران یا مافوق متهم نشوند که در اجرای دستورات کوتاهی کرده اند.اما مدیریت نوین مفهوم دیگری دارد.بجای دستورالعمل باید به کارمندان خود اختیاربدهید.کارمندانی که مستقیمن با ارباب رجوع در ارتباط هستند باید بتوانند یک ارتباط مفید و سازنده با او برقرار کنند.برای کارمندی که مسقیمن با ارباب رجوع سروکار دارد باید رضایت آنها حتا از رضایت همکارانش مهمتر باشد.این کارمند باید درک کند که هدف اینست که متقاضی را مجاب کنیم تا تور مسافرتی ما را ثبت کند. باید هدفی را برا کارمند تعریف کنید، به او اختیارات بدهید و امکانات لازم را برایش مهیا کنید وبجای دستورالعمل یک دفترچه راهنمای کار در اختیار او قرار دهید و از همه مهمتر اینکه به او تفهیم کنید که باید این دفترچه راهنما را خودش تکمیل کند و اشکالات آن را برطرف نماید.
- بازخورد:نتیجه کار کارکنان باید مورد کنترل قرار گیرد. این کنترل دوجنبه دارد. در مثال فوق باید ببینیم چند درصد تماسها در نهایت منجر به ثبت نام متقاضی می شود و چه میزان پیشرفت در این زمینه وجود دارد اما این همه ماجرا نیست. کسانی که تور را ثبت نام نمی کنند، درباره روش کار ما چگونه فکر می کنند و چه ضعفهایی در آن می بینند. از طرف همان آژانس مورد مثال 2 بار با من تماس گرفته شد. آیا به نفع آژانس نبود که تماس دوم از جانب شخص ثالثی باشد ونظر من را در مورد رورش کار آنها بپرسد و آن را در اختیار مدیر یا سرپرست قرار دهد؟ روشی که برای کنترل کار در نظر گرفته می شود در سازمانها و موسسات مختلف می تواند متفاوت باشد. شما بعنوان مدیر یکی از مهمترین وظایفتان، ایجاد یک سیستم کنترل مناسب و گذاشتن بازخورد یا فیدبک برای نتایج کار مجموعه تان است.
- زمان بندی:داریم به نوروز نزدیک می شویم ولی هنوز مدیریت آن مجموعه نتوانسته است یک تیم بازاریابی موفق را در آنجا مستقر کند.یک مدیر موفق فصل های کاری خود را بخوبی می شناسد و با برنامه ریزی سالانه با آمادگی کامل سراغ فصلهای شلوغ کاری میرود. فصلهای کسادی بازار زمان مناسبی برای جذب نیروی جدید و کارآمد و نیز آموزش کارکنان می باشد.
خلاصه کلام اگر مدیر موفقی در دسترس نیست که از او چیزهایی بیاموزید، تامل در روش کار مدیران ضعیف هم می تواند درسهای بسیار خوبی بشما بدهد.

چهارشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۸

کار خود را همگام با توانایی کارکنان خود توسعه دهید.

کارکنان شما تا چه حد بشما وابسته اند؟ آیا اگر مجبور شوید که یک ساعت محل کار خود را ترک کنید، همه چیز بهم می ریزد؟ آیا می توانید یک هفته یا حتا یکماه با خیال راحت به مسافرت بروید و اوضاع طبق روال پیش برود؟ پاسخ به این پرسشها روشن میکند که شما تا چه اندازه در مدیریت تیم کاری خود موفق بوده اید.
هر کاسب یا صاحب کسب وکاری دوست دارد که حوزه فعالیت خود را گسترش بدهد.اگر شما کسب وکاری کوچک دارید وبرنامه ای برای گسترش آن تهیه کرده اید، باید کارکنانی داشته باشید که حداقل وابستگی را بشما داشته باشند. بهترین روش برای ایجاد استقلال در کارکنان شما، هدف گذاری برای آنها و تاکید بر هدف بجای اجرای دستورالعمل می باشد. برای روشن شدن موضوع یک مثال می زنم:
فرض کنیم شما کارمندی استخدام کرده اید که کارش تماس با شرکتهای مختلف است تا از مدیر عامل آنها وقت ملاقات بگیرد.ممکن است دستورالعملی را برای کارمند خود تهیه کنید و او را راهنمایی کنید تا چگونه اینکار را انجام دهد. شاید برکار او نظارت داشته باشید که چطور با تلفن صحبت می کند.همه اینها ممکن است درست باشد اما نکته اساسی در این است که کارمند شما باید بتواند بخوبی درک کند، هدف از این برنامه بدست آوردن وقت ملاقات است و نه اجرای دستورالعمل شما. با اینکه این نکته بسیار ساده ای است اما متاسفانه اغلب نادیده گرفته می شود. کارمند شما باید بداند که کارش تنها زمانی مفید و ارزشمند است که بتواند وقت ملاقات بگیرد. ممکن است یک راهنمای مکتوب و آموزشهایی را در اختیار او قرار دهید اما باید بخواهید که روش خودش را برای کار داشته باشد. در هر دوره زمانی ممکن است کار اورا کنترل کنید و میزان موفقیت او را بسنجید.شما باید حد انتظار معقولتان را برای تعداد قرارها در هفته یا در ماه به کارمندتان بگویید.اگر این کارمند بعد از مدتی بتواند انتظار شما را برآورده نماید بی آنکه نیاز باشد وقتی را برایش بگذارید، باید بگویم که نتیجه مطلوب حاصل شده است. اکنون شما می توانید برای توسعه کار خود و اجرای برنامه ای جدید تر وقت بگذارید. مثلن کارمند دیگری را استخدام کنید. این همان مسیری است که یک کسب وکار کوچک را به کسب وکاری متوسط یا حتا بزرگ تبدیل می کند.
مدیر یک کسب و کار کوچک برای اینکه تعیین کند، کارکنانش چقدر به او وابسته اند باید چنین پرسشهایی را از خود بپرسد:
- آیا کارکنان در غیاب من می توانند عیب یک وسیله کاری را برطرف کنند؟
- آیا کارکنان می توانند جواب یک مشتری ناراضی را بخوبی بدهند؟
- اگر در غیاب من بازرس یا مامور یک سازمان نظارتی به محل کار من بیاید، آیا با مشکلی مواجه می شوم؟
میزان بزرگی یا کوچکی مشکلی که در غیاب شما حل می شود، تعیین می کند که تیم کاری شما چقدر توانایی دارد. توسعه کسب وکار شما با توسعه تواناییهای کارکنانتان رابطه مستقیمی دارد.

دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸

توصیه فردی راهکار کلیدی کارآفرینان در بازاریابی

مشتری، مشتری می آورد. این همان بازاریابی بر اساس توصیه فردی است. البته بنظر من این جمله باید به به اینصورت اصلاح شود:
مشتری راضی، مشتری جدید می آورد.
بجای اینکه ، پول و هزینه زیادی صرف تبلیغات در نشریات کنیم تا مشتریان جدید بدست بیاوریم، بهتر است که برنامه ای داشته باشیم تا مشتریان کنونی ما، معرف کار و خدماتمان بشوند.مزایای بازاریابی بر اساس توصیه فردی:
- کم شدن هزینه ها: اگر این شیوه بازاریابی را در برنامه های خود بگنجانید، هزینه تبلیغاتی شما بشدت کاهش می یابد. با کاهش هزینه ها، امکان عرضه کالا یا خدمات به قیمت پایین تر مهیا می شود و این می تواند باعث افزایش فروش و در نهایت سود بیشتر بشود.
- سهولت در همکاری: وقتی یک مشتری جدید براساس توصیه مشتری قدیمی بشما مراجعه می کند، جلب اعتماد او بسیار آسانتر از کسی است که برای اولین بار و تنها از روی آگهی با شما تماس گرفته است.
- امکان تغییر در عادات خرید و جذب مشتریان جدید: مردم معمولن عادت می کنند که برای خرید به مراکز خاصی رجوع کنند. مثلن برای خرید لباس به بازار لباس مشخصی میروند و این عادت را تغییر نمی دهند مگر بر اساس توصیه، زمانی که کسی به آنها بگوید  چرا برای خرید لباس به فلان بازار می روی، من یک مغازه خوب سراغ دارم که اجناس مناسب با قیمت خوب عرضه می کند.اگر بتوانید مشتریان خود را مجاب کنید که خرید از شما را توصیه کنند، گروه زیادی از مردم که از روی عادت خرید می کنند، بازار بالقوه شما خواهند شد.
چگونه ممکن است کسی که یکبار از شما خرید می کند یا از خدماتتان استفاده می کند، آن را بدیگران توصیه کند. اینکه فقط بگوییم مشتری باید راضی باشد، کافی نیست.باید یک برنامه و راهکار عملی به این منظور فراهم کرد. توصیه هایی که برای شما دارم بدین قرار است:
- شفافیت در قیمت و خدمات: آیا تا بحال برایتان پیش آمده است که کالا یا خدماتی را قیمت کرده اید و در عمل وهنگام خرید متوجه شده اید که خیلی بیش از آنچه در ذهن خود محاسبه می کردید باید هزینه کنید؟ مثلن برای شستشوی مبلمان خود از شرکتی قیمت می گیرید اما در زمان ارائه سرویس بشما گفته می شود که قیمت اعلام شده شما هزینه مواد شوینده نمی شود و شما باید مبلغی جدا برای آن پرداخت کنید. برخی از فروشندگان بقول خودشان برای اینکه مشتری نپره بسیاری از واقعیات را از او پنهان می کنند. بسیاری از کسبه ای که در مطبوعات آگهی می کنند از این شیوه ناعادلانه برای جذب مشتری استفاده می کنند. در بازاریابی به روش توصیه فردی ما همه چیز را آشکار و شفاف برای مشتری توضیح می دهیم و به او طوری آگاهی می دهیم که بقول معروف بتواند حساب جیب خود را بکند.مشتری زمانی که کاملن توجیه بشود و با چشمان باز خرید کند، ممکن است خدمات شما را به دیگران هم توصیه بکند.
- کارکنان آگاه و علاقه مند: نکته ای که بویژه صاحبان کسب وکار کوچک ممکن است از آن غافل شوند ، داشتن کارکنان آگاه و متخصص می باشد.در کسب و کارهای کوچک ممکن است یکنفر که صاحب اصلی کسب و کار است، حرف اول و آخر را بزند.اما شما نمی توانید همزمان هم جواب مشتری جدید را بدهید و هم پاسخگوی مشتری قبلی خود باشید.ممکن است شما بکار خود خیلی وارد باشید ولی کارکنان شما چطور؟ متاسفانه مشاهده می شود که صاحبان کسب وکار کوچک گاهی فکر می کنند اگر منشی آنها تنها ظاهر مناسب یا صدای خوبی داشته داشته باشد، کافیست. این درحالی است که مشتری بهیچ عنوان دوست ندارد که برای شنیدن یک پاسخ تلفنی به سئوال خود منتظربماند تا شما آزاد شوید یا اینکه مجبور شود دوباره تماس بگیرد تا با خود شما صحبت کند. مشتری زمانی خرید از شما را به دیگران توصیه می کند که تیم کاری شما را علاقه مند و پاسخگو تشخیص دهد.
- پشتیبانی خوب: یکبار من از شرکتی خدمات میزبانی با قیمت بسیار ارزان گرفتم، سرعت سرور و پهنای باند با توجه به مبلغ پرداختی واقعن عالی بود.اما بشما توصیه نمی کنم که از آن شرکت خدمات میزبانی بگیرید.اگر در طول مدت قرارداد ما سرور دچار مشکل می شد، هیچکس وجود نداشت که پاسخ صحیحی بما بدهد. برای قطعی سرور نیز هیچ اخطار قبلی دریافت نمی کردیم.من در حال حاضر از شرکت دیگری با قیمتی بالاتر خدمات میزبانی می گیرم و آن شرکت را به هنرجویانم نیزتوصیه می کنم، می دانید چرا؟ چون قبل از ایجاد مشکل در سرور برای ما یک ایمیل ساده ارسال می کند و بما اطلاع می دهد. در هر ساعتی از شبانه روز اگر با مشکلی موجه شویم آنها بسرعت پاسخ ما را میدهند. پشتیبانی در رضایتمندی مشتری بسیار اساسی است و در برای بازایابی به روش توصیه فردی نقش کلیدی دارد.چند تیم مشاور با من کار میکنند که اغلب آنها را برای برنامه های آموزشی یا برگزاری سمینار به شهرها و مناطق اطراف تهران مختلف اعزام می کنم. برای جابجایی این افراد تا بحال از شرکتهای مسافربری مختلفی خدمات گرفته ام و تجربیات زیادی در این راه بدست آورده ام. گاه ون یا اتوبوسی که این افراد را جابجا می کند، در طول مسیر دچار مشکل فنی می شود کاری هم از دست راننده ساخته نیست.فکر می کنید کدام شرکت مسافری را بشما هم توصیه خواهم کرد؟ بله شرکتی که می دانم درصورت بروز چنین مشکلاتی بهترین و سریع ترین خدمات را ارائه می دهد بطوریکه احتمال آسیب به برنامه سفر شما به حداقل میرسد حتا اگر قیمت خدمات این شرکت بیشتر از سایرین باشد.
- ارتباط با مشتری:یک کاسب موفق هرگز ارتباط خود را بطور کامل با مشتری قطع نمی کند.ممکن است دوره قرارداد شما با مشتری به پایان رسیده باشد اما این نباید بمنزله پایان رابطه شما با مشتری باشد. در گذشته خیلیها برای مشتریان خود بسته های پستی حاوی کارت پستال تبریک سال نو یا تقویم می فرستادند هنوز هم می توان از این روشها استفاده کرد اما اینترنت کارها را آسان کرده است.بهتر است هر از چندی برای مشتریان خود ایمیلی ارسال کنید. برگزاری سمینار و گردهم آیی نیز روش موثری است.در این مورد هم می توان از اینترنت استفاده کرد. می توانید یک شبکه مجازی ایجاد کنید تا مشتریان قبلی و همینطور مشتریان جدید با هم در ارتباط باشند. هیچ ایرادی ندارد که بطور صریح از مشتریان قبلی خود بخواهید که کالا یا خدمات شما را بسایرین توصیه کنند. شما خدمات خوب، قیمت و پشتیبانی مناسبی دارید پس به نفع مشتری هم هست که با شما کار کند.

یکشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۸

مسئولیت پذیری

همه ما در کسب و کار خود نوساناتی داریم. گاهی اوضاع خوب است و گاه وضع کاسبی خراب می شود. یک مدیر ضعیف به هزار ویک دلیل متوسل می شود تا بدی اوضاع را توجیه کند:
- وضع بازار خیلی خراب است.
- شانس نیاوردم، کارمندان مزخرفی گیرم آمدند.
- همسرم مقصر بود، او اصلن مرا درک نمی کرد.
- این بیماری لعنتی نمی گذاشت تا حواسم بر کارها متمرکز شود.
و....
اما مدیران موفق در این موارد یک دلیل بیشترندارند:
- من مقصر بودم.
یادتان باشد، پیشرفت زمانی میسر است که مسئولیت خطاها را بعهده بگیرید.
یک معلم کامپیوتر به آسانی می تواند تشخیص بدهد که کدامیک از شاگردانش، پیشرفت خواهند کرد و کدامیک درجا خواهند زد.شاگردی که تازه با پست الکترونیک آشنا می شود، اغلب برای لاگین شدن و ورود به باکس میل دچار مشکل می شود. حال اگر چنین شاگردی بگوید:
-استاد همه کارهایی که گفته بودید، درست انجام دادم ولی نمی توانم به سایت ورود کنم، مشکل کجاست؟
این شاگرد بسختی ممکن است پیشرفت کند.شاگردی که میپرسد:
- استاد نمی توانم وارد صفحه بشوم، ممکن است راهنمایی کنید که چه کاری را اشتباه انجام دادم؟
بله این همان شاگردی است که بزودی به موفقیت خواهد رسید زیرا به دنبال اشتباهات خودش می گردد و می خواهد که آنها را رفع کند.
همه کارآفرینان ومدیران موفق در یک نظر باهم همعقیده اند: من مسئول پسرفت یا پیشرفت کسب وکارم هستم.

شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۸

تبلیغ در روزنامه ها

چه نوع تبلیغی برای کسب وکارهای کوچک مناسب تر است؟
به نظر میرسد که در ایران هنوز تبلیغ در روزنامه ها طرفداران زیادی دارد. بویژه بخشی از روزنامه که به نیازمندیها معروف شده است. تبلیغ در این قسمت ارزان است و احتمالن می تواند باعث جذب فوری تعدادی مشتری شود.اما مشکللاتی هم در این نوع تبلیغات وجود دارد که گاهی برخی از کسب وکارها از این نوع اگهی صرف نظر می کنند. وقتی شما در نیازمندیها آگهی میدهید، همه تلفن کننده ها مشتری نیستند، بلکه گاهی چندین برابر تلفنهای زاید را باید پاسخ بدهید:
- همکاران: بله در هر ستون روزنامه که آگهی بدهید، تعدادی از دفاتر و شرکتهایی که کاری مشابه شما دارند، کنجکاو می شوند که در مورد شما بیشتر بدانند. بویژه اگر جدید باشید. اینگونه تلفن ها در دوران رکود که شرکتها فعالیت کمتری دارند، واقعن سرسام آور و مزاحم می شوند.اینها بعنوان مشتری تماس می گیرند و ممکن است پرسشهای عجیبی هم بپرسند مثل اینکه آیا از برنامه شما استقبال خوبی بعمل آمده است؟
- نهادهای نظارتی: چندین نهاد دولتی وجود دارند که کارشان تماس با آگهی دهنده ها است.اینکه کدامشان با شما تماس بگیرند، بستگی به این دارد که موضوع آگهی شما چه باشد.مثلن اگر آگهی شما در ارتباط با گردشگری باشد، خانمی با شما تماس می گیرد و می پرسد: " آقا شما کربلا هم می برید؟" یا اگر آگهی استخدام منشی داده باشید  خانمی با شما تماس می گیرد و سئوال میکند: "شما چه جور منشی نیاز دارید؟ مجرد یا متاهل؟" اگر آگهی شما کمی ابهام داشته باشد که خدا می داند چند نهاد نظارتی با شما تماس خواهند گرفت. یک آقای نسبتن مسن هم هست که آدرس شما را می پرسد. این افراد ظاهرن طوری انتخاب شده اند که نتوانید بفهمید از سازمانی نظارتی تماس می گیرند اما لااقل من که صدای بسیاری از آنها را می شناسم.
- شرکتهای تبلیغاتی و بازاریابهای تلفنی: کافیست یک آگهی در روزنامه ای بدهید تا دهها تلفن از جانب شرکتهای تبلیغاتی بشما بشود که آیا مایلید آگهی شما در فلان نشریه هم چاپ شود؟ سایر بازاریابهای تلفنی هم که جای خود دارند. کارت تلفن، کپسول آتش نشانی و خیلی محصولات دیگه که بشما از طریق تلفن پیشنهاد می شوند.برخی از این شرکتها هم چند بار با شما تماس می گیرند، چون چندین بازاریاب دارند و سیستمی هم ندارند که تلفنها را بین بازاریابها دسته بندی کنند البته ناگفته پیداست که این شرکتها بسیار ضعیف هستند و اگر خدای ناکرده به بازاریابشان اعتراض کنی که چندمین بار است با ما تماس می گیرید، با کمال تعجب می شنوی که تلفن کننده بجای معذرت خواهی می گوید که حالا مگه چی شده آقا ما که نمی تونیم هرجا زنگ میزنیم ثبت کنیم تا همه ببینند.ناگفته پیداست چنین بازاریابهای ناشی چون فروش کمی هم دارند، اغلب بسیار زودرنج و پرخاشگر هم هستند. شرکتها حرفه ای هم ممکن است بیش از یکبار با شما تماس بگیرند.آنها اول ممکن است اطلاعاتی درمورد فعالیت شرکت شما یا نام مدیر شرکت شما بدست آورند و بعد در تلفنهای بعدی محصولشان را معرفی کنند.
بانکهای اطلاعاتی: اینها هم دفاتری هستند که اطلاعات آگهی دهنده ها را جمع آوری می کنند تا عمدتن برای مقاصد بازاریابی استفاده نمایند. آنها وقت زیادی را از شما تلف می کنند.چون شما را کاملن از مسیر منحرف می کنند.مثلن با حربه ای سعی می کنند آدرس ایمیل شما را بدست آورند. خدا بخیر بگذراند وقتی ایمیل شما را بدست آوردند، اسپم است که سرریز می شود.
- افراد بیکار: افراد بیکار یا بازنشسته هم ممکن است برای سرگرمی یا از روی حس کنجکاوی با شما تماس بگیرند و سئوالاتی را مطرح کنند. اینگروه واقعن وقت شما را می گیرند.آنها ممکن است آدرس شما را بپرسند بدون آنکه یادداشت کنند یا سر قیمت با شما چانه بزنند بی آنکه قصد خرید داشته باشند.
- سایر تلفن های بیمورد: اگر بدشانس باشید بجز گروههای فوق تلفنهای بی مورد دیگری هم بشما خواهد شد. مثلن از جانب یک گروهی که دارند برنامه ای رادیویی یا تلویزیونی تهیه می کنند یا گروههایی که در مورد موضوع خاص تحقیق می کنند.
همانطور که می بینید این نوع تبلیغات دردسرهای زیادی بهمراه دارد و از همه مهمتر اینکه اگر تازه کار باشید در تجزیه و تحلیل اطلاعاتی که از تلفن کننده ها بدست میاورید، به نتایج نادرستی می رسید.
من شخصن تبلیغ در اینترنت را بسیار مفیدتر و کم هزینه تر از تبلیغ در روزنامه ها می دانم.

دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸

مقالات کارآفرینی

مقالات زیادی در اینترنت در مورد کارآفرینی وجود دارد. در وبلاگ کار در منزل ، تعدای از این مقالات توسط یکی از کارآموزان ما جمع آوری و منتشر شده است.اما نکته اساسی اینست که بتوانیم چنین مقالاتی را دسته بندی کنیم زیرا هر مقاله ممکن است مخاطبین خاص خودش را داشته باشد. بطور کلی مقالات در مورد کارآفرینی را به این دسته ها می توان طبقه بندی کرد:
- تعریف و مفاهیم مربوط به کارآفرینی
در اینگونه مقالات مفاهیمی مانند کارآفرین، سازمان کارآفرین، کارآفرینی دیجیتالی و غیره توضیح داده می شوند:
چند ویژگی عمده کارآفرینی
فرهنگ کارآفرینی سازمانی
کارآفرینی چیست
انواع کارآفرینی
تفاوت کارآفرین و کاسب

- راهنمای کارآفرینی
در این گروه از مقالات توصیه ها یا آموزشهایی برای راه اندازی یا مدیریت کسب وکار ارائه می شود یا اصول کلی تکنیک های دستیابی به موفقیت شغلی توضیح داده می شوند:
تحقق رویای کارآفرینی
اول بررسی بعد کارآفرینی
یک کارآفرین دوراندیش
کارآفرینان موفق چه ویژگی های مشترکی دارند
ده نکته مفید برای کارآفرینی
روح کارآفرینی را زنده نگه دارید

ویژگیهای کارآفرینان همواره موفق
خلاقیت رمز موفقیت مدیران
پرسشهایی که کارافرینان باید از خود بپرسند
تفاوت کارآفرینان موفق و ناموفق
بازاریابی و کارافرینی
اندیشه شروع کسب وکار
ویزگی های مدیر ورهبر کارآفرین

- اینترنت و کارآفرینی
در این مقالات نحوه استفاده از اینترنت در اداره بهتر کسب وکار توضیح داده می شود. اینترنت سبب دستیابی به بازارهای گسترده تری خواهد شد.مقالات زیر نمونه هایی از مقالات کوتاه و مفید درمورد استفاده از اینترنت در کسب و کارهای کوچک یا خانگی است:
تدریس خصوصی در منزل
کار در منزل با سایت شخصی
تبلیغ رایگان
مشاور مسکن
نصب پوشش سلولزی
طراحی و دوخت لباس
مترجم زبان انگلیسی

- کارآفرینی و جامعه
این مقالات بیشتر برای کسانی منتشر می شود که دست اندر کار امر آموزش کارافرینی هستند و یا در برنامه ریزی های کشور نقشی دارند. در این مقالات به نقش واهمیت کارآفرینی در عرصه اجتماع و اثرات مثبت آن در توسعه اقتصادی پرداخته می شود:
ضرورت و اهمیت کارآفرینی
موانع اشتغال و کارآفرینی زنان در ایران
گسترش روحیه کارافرینی در چین
کارآفرینی در آسیا
فرصت ها و محدودیتهای کارآفرینی در اقتصاد ایران
دولت ژاپن و کارآفرینی زنان

و اما وبلاگ iranmoneymaker  در این راستا منتشر گردیده است که با ارائه مقالاتی مفید افراد را با روشهای کارآفرینی با اینترنت اشنا کند والبته در راستای این هدف درباره کارآفرینی و موفقیت شغلی بطور کلی نیز بحث می شود و کارآفرینان موفق ایرانی نیز معرفی می شوند.
ما از مخاطبین این وبلاگ دعوت می کنیم که در برنامه های آموزش کارافرینی ما نیز شرکت نمایند. این برنامه ها دریچه های نوینی را از دنیای کسب وکار بروی افراد می گشایند.

سه‌شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۸

کلید های موفقیت در کسب وکار

چهار كليد موفقيت شغلي وجود دارد كه مي تواند شما را به شخص با ارزشتري تبديل كند، توانايي هاي شما را مؤثرتر عرضه مي كنند و شما را در حرفه خود با سرعت بيشتر به موفقيت برساند. اين چهار كليد عبارتند از: تخصص، تمايز، تقسيم بندي و تمركز.

1ــ تخصص عبارت است از توانايي شما در بكار بستن استعدادتان آنهام در قسمتي حياتي كه براي كمپاني شما يا مشتريانتان ارزشمند است. انتخاب اين قسمت كه در چه زمينه اي تخصص داشته باشيد در موفقيت بلند مدت شما بسيار را تعيين كننده است. شما در چه زمينه اي تخصص و مهارت داريد؟

2ــ تمايز عبارت است از اينكه چگونه خود را در يك يا چند زمينه كه تخصص داريد يا كارايي شما بهتر است برتري خود را نشان دهيد. توانايي شما در متمايز كردن خود براساس كيفيت كار بالا بسيار مهم و كانون فعاليت شغلي شماست. همانطور كه يك سازمان بايد حداقل در يك زمينه برتري داشته باشد تا رونق لازم را پيدا كند. شما هم به عنوان يك فرد بايد حداقل در يك زمينه كاري برتر باشيد. اگر از كارفرما يا كارمندان شما درباره شما بپرسند:«برتري او در چه زمبنه اي است؟» آنهاچه جوابي در مورد شما خواهند داد؟ در كدام قسمت كار شما برجسته هستيد؟چه كاري را بهتر از هر كسي انجام مي دهيد؟ چه كاري را اگر شما انجام دهيد سود زيادي نصيب سازمان شما مي شود.

اگر تاكنون در حرفه خود يك زمينه را مشخص نكرده ايد تا در آن بهترين باشيد، بايد زودتر اقدام كنيد. به توانايي خود و احتياجات سازمان و مشتريان خود توجه داشته باشيد چگونه بايد باشد؟ چگونه مي توانست باشد؟ نقشه شما براي تبديل شدن به فردي برجسته در حرفه خود چيست؟ و چگونه ميزان برتري خود را چه از نظر دانش و چه از نظر مهارت در يك زمينه كاري اندازه مي گيريد؟ اين اندازه گيري استاندارد شما را براي كارايي نشان مي دهد. بهترين بودن در يك زمينه مهم از شغل و حرفه شما بيشتر از هر چيزي به پيشرفت شما كمك مي كند.

3ــ تقسيم بندي عبارتست از توانايي شما در مشخص كردن افراد و سازمانهايي كه سود بيشتري براي شما دارند. نحوه كار بدين صورت است كه شما به طور واضح مهمترين مشتريان خود را مشخص مي كنيد. و براي جلب رضايت اين گروه خاص از مشتريان تصميم گيري مي كنيد.

اغلب شما مي توانيد خط مشي شغلي خود را با توجه به نياز مشتريان مهم براي ساختن آينده تغيير دهيد.

4ــ تمركز عبارتست از توانايي شما در تمركز ذهني براي روي خدماتي است كه براي آن شخص يا سازمان اهميت دارد.

اين چهار استراتژي (تخصص، تمايز، تقسيم بندي و تمركز) نقطه كانوني حياتي براي رسيدن به دست آوردهاي فوق العاده در سازمان و حرفه شماست.

از خود بپرسيد:« كدام مهارت است كه اگر آن را در خود تقويت كنيد بيشترين اثر مثبت را در حرفه شما به جا مي گذارد؟ پاسخي كه به اين سؤال مي دهيد را به عنوان يك هدف بنويسيد و براي آن يك ضرب العجل تعيين كنيد.براي خود طرح و نقشه داشته باشيد و براي رسيدن به هدف پر تلاش باشيد تا بر آن نائل شويد. اين كليد واقعي رسيدن به موفقيت شغلي است.
http://www.yadbegir.com/main/improove/success_keys.htmمنبع

روش زندگی ثروتمندان

برای پولدار شدن عادت کنید:

1-  با صرفه جويي زندگی کنید. براي افزايش درآمد خود بايد مطمئن باشيد كه بيش از در آمد خود خرج نمي كنيد. اگر در ماه هشتصد هزار تومان درآمد داشته باشيد و يك ميليون تومان در ماه خرج كنيد. چگونه مي توانيد ثروتمند شويد؟

2- وام گرفتن را محدود يا حذف كنيد. سعي كنيد توانايي هاي خود را افزايش دهيد و خوب كار كنيد بجاي اينكه مدام بدنبال وام گرفتن باشيد. شما بدون اتومبيل هم مي توانيد مدتي زندگي كنيد. و اگر اكنون مقروض هستيد سعي كنيد دين خود را زودتر بپردازيد تا اينكه بدنبال وام جديدتري باشيد. همانطور كه مي دانيم دلبستگي هاي مختلف مي تواند به ما در رسيدن به پول زياد كمك كند. اما اگر اين دلبستگي ها را با قرض و وام گرفتن برآورده سازيم اين بدهكاري سد راه شما مي شود.

3- رضايتمندي خود را به تأخير بيندازيد. بيشتر افراد نمي توانند ثروتمند شوند چون هر چه را خواسته اند پولش در جيبشان هست بايد به زودي فراهم كنند. آنها لذت آني و كوتاه مدت را به صبر و تحمل و سود درازمدت ترچيح مي دهند. به عبارت ديگر اين افراد پول خود را براي پر كردن جيب طراحان كيف، كفش، ماشين و ... حرام مي كنند. اگر شما هم از جمله افرادي هستيد كه كه در برابر طمع خود نسبت به خريد و لذت آني مي توانيد مقاومت كنيد بايد بگويم استعداد ميلياردر شدن را داريد و البته با كمي تأخير همه آنها را بدست خواهيد آورد.

4- مسئول باشيد. اينكه ثروت شما چگونه افزايش مي يابد به خود شما بستگي دارد. اين چيزي نيست كه به رئيس شما يا كس ديگري وايسته باشد. كنترل زندگي خود را بدست گيريد و اگر لازم است روش زندگي خود را تغيير دهيد. نسبت به دارايي خود مسئول باشيد. شما مي توانيد از وضعيت خود شاكي باشيد و مدام غر بزنيدكه چرا در خانواده اي ثروتمند به دنيا نيامده ايد.

5- به پول احترام بگذاريد. بسياري افراد تمايل داند به پول بدبين باشند. آنها مي گويند پول ريشه همه شياطين است. ولي من به خلاف آن اعتقاد دارم. اعتقاد بنده اين است كه بي پولي ريشه همه شياطين است. بسياري از جنايت ها ريشه در فقر و طبعات آن دارند. همينطور افراد زيادي فكر مي كنند اگر پولدار شوند مشكلات زيادي خواهند داشت. ولي حقيقت اين اين است كه اگر بي پول هم باشند مشكلات زيادي خواهند داشت. پس چرا با مشكلات يك كيف پر از پول مواجه نشويم؟

6- بر روي خود سرمايه گذاري كنيد. هميشه در حال آموختن باشيد و سعي كنيد بر روي خود سرمايه گذاري كنيد. فقط با تداوم در يادگيري و افزايش توانايي است كه مي توانيد پول بيشتري بدست آوريد. چرا استاد نسبت به شاگرد پول بيشتري بدست مي آورد؟ دليل آن تفاوتي است كه بين تجربه و سطح دانش آنها وجود دارد. يادگيري شما بايد در دو جهت باشد يكي اينكه توانايي ها شغلي خود را بالا ببريد و ديگر اينكه دانش سرمايه گذاري خود را افزايش دهيد. بله تعجب نكنيد همه آنهايي كه اكنون سرمايه گذاران موفقي هستند روزي مانند شما بوده اند.

7- فوق فعال باشيد! افراد فوق فعال تمايل دارند هر فكري را به واقعيت تبديل كنند. اگر براي اين افراد هيچ موقعيتي وجود نداشته باشد تا پول در بياورند آنها فرصت ها را براي خود ايجاد مي كنند. فوق فعال بودن صفت قدرتمندي است كه مي تواند به شخص در گذشتن از هر مانعي كمك كند. در مقابل اين افرادي وجود دارند كه به آنها واكنشي مي گويند. آنها منتظر مي مانند تا در زندگي شان اتفاقي خوشايند بيفتد يا شانس در خانه آنها را بزند و بر زندگي خود كنترلي ندارند. ولي متاسفانه اين وقايع هيچگاه رخ نمي دهند.

8- بيشتر عمل كنيد. با كار كردن بيش از آنچه انتظار مي رود به تدريج متوجه مي شويد. فرصت ها مي آيند بر در شما مي كوبند. مثلاً فرض كنيد براي يك شركت فروشندگي مي كنيد. و آنها از شما مي خواهند در ماه 5 ميليون تومان فروش داشته باشيد حال اگر 8 ميليون تومان فروش داشته باشيد احتمالا رئيس شما مزاياي شما را افزايش خواهد داد. و اگر رئيس شما متوجه شما نباشد مطمئن باشيد شركت هاي رقيب متوجه شما هستند.
http://www.yadbegir.com/main/improove/biloin.htm منبع

چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸

امید آفرینی لازمه کارآفرینی

ما بايد تلاش كنيم که امید را به جامعه تزريق كنيم. امید دادن به جامعه امر کمی نيست.
به اعتقاد من ،جامعه امروز ايران چنين نيازي دارد.از شما میخواهم که امشب دعا کنید تا مهربانی بيشتري به هم داشته باشيم. ما هم به انگیزه نیاز داریم و هم به مهربانی. کمی با هم مهربانتر باشیم. وقتی انوار مهربانی به دل ما بر میگردد معجزه های اقتصادی کشورهای جنوب شرق آسیا در برابر تمدن چند هزارساله ما باید سر فرود بیاورند. . ایرانی برخاسته از یک خاستگاه فلسفی و ایمانی است.
این گفته بزرگترین صنعتگری است که امروز در دانشگاه مدیریت هاروارد درس میدهد: انسان معیار همه چیز است. یعنی کدام انسان؟ انسان آفرینشگر. انسانی که خلق میکند. انسانی که نماد میسازد.
بازگشت به امید وانگیزه محور اصلی سخن من است. من بدون مبالغه بیش از 500 شرح حال خوانده ام. شرح حال هایی از انسانهای ایرانی و انسانهای غربی. زندگي هر انسانی در هر کجا عزیز و ارجمند بوده را خوانده ام. اینها کسانی هستند که تاریخ ساخته اند. با همه مطالعاتم به اين نتيجه رسيده ام كه ما باید به امیدآفرینی برگردیم. قبل از کارآفرینی باید امیدآفرینی کنیم. ما باید پیوند ایجاد کنیم. امروز ظرفیتهای بزرگی در کشور ما وجود دارد که میتوانیم روی آن سرمایه گذاری کنیم.
دستانی که خدمت میکنند مقدستر از لبهایی است که دعا میکنند.  من خدمت بوسیله دست در کف کارگاه را بالاترین دعا میدانم .چرا که پیامبر به همین دستان کارگر بوسه میزد. من جامعه بیکار را جامعه بیمار و اسکیزوفرنی میدانم. جامعهای که بیکار است ، بخود صدمه میزند. امروزه ما برخی نشانه شناسیهای بیماریها را که نگاه میکنیم میبینیم که بیش از پرداختن به خودمان بیش از اندازه به دیگران میپردازیم.
در واقع من نام و نشان تجاری را برگرفته از استعدادها و انسانها میدانم.
من بار امانت انسان را در سه چیز میدانم، یکی خلق امید، یکی تلاش بدون توقف و آخر اینکه همیشه عاشق باشید. زندگی تان پر از امید، عشق و مهر.
برگرفته از مطالب دکتر گودرزی، دنیای اقتصاد

مدیریت زمان

نكات زير براي استفاده بهينه از زمان، بايد مورد توجه قرار گيرد:
1 - كار و زمان را تجزيه و تحليل كنيد. به مدت يك هفته چگونگي استفاده از وقت خود را ثبت كنيد. با پركردن يك جدول ساده مي‌توانيد زماني را كه صرف فعاليت‌هاي خود نظير مطالعه، استحمام، گفت‌وگوي تلفني يا تماشاي تلويزيون كنيد.
2 - اولويت‌ها را بشناسيد و بدانيد چه كاري مي‌خواهيد انجام دهيد از اين رو، وقتتان صرف فعاليت‌هاي غيرضروري نخواهد شد.
3 - كار خود را طبق يك برنامه تنظيم شده روزانه انجام دهيد و برنامه‌هاي هر روز را مشخص كنيد. بهترين زمان براي انجام اين كار، قبل از خواب است.
4 - درباره كارهايتان از قبل فكر كنيد تا سر موقع از خواب بيدار شده و كارهاي خود را روي برنامه انجام دهيد.
5 - كارهايي كه بايد انجام شود در سررسيد خود يادداشت كنيد. كارها را يكي يكي انجام داده و روي آن تمركز كنيد. وقت خود را تلف نكنيد و سعي كنيد وقفه‌اي در كارتان ايجاد نشود.
6 - متكي بر خود باشيد. هيچ كس جز شما براي اتفاقاتي كه در زندگي شما مي‌افتد، مسوول نيست.كار را به خاطر لذت بردن از آن انجام ندهيد، بلكه سعي كنيد لذت بردن از كار را در خود تقويت كنيد هر كاري كه مي‌خواهد باشد انجام دهيد.
7 - اول كارهاي مشكل را انجام دهيد. چرا كه توانايي شما در آغاز بيشتر است.
8 - اهل عمل باشيد و تا مي‌توانيد به ميزان زيادي از فشار روحي موجود بكاهيد و تمركز خود را بر كارهايي كه در حال انجام است هدايت كنيد. مشاهده نتايجي كه از تلاش خود به دست آورده‌ايد. نيروي مضاعفي براي اتمام كار به شما مي‌دهد.
9 - ميز تحرير خود را منظم نگه داريد، همه چيز را در پرونده‌هاي مرتب قرار داده و وسايل اضافه را دور بريزيد.
10 - وقت خود را بيش از اندازه در جلسات و ملاقات‌ها و با دوستان هدر ندهيد. از شايعه پراكني و گفت‌وگوهاي بيهوده خودداري كنيد.
11 - يك پايان دهنده باشيد. شروع كردن كارها خيلي ساده است اما پايان دادن آنها نيازمند تلاش زيادي است.
12 - در موقع كار آرامش داشته باشيد، با سرعتي مناسب كار كنيد تا مجبور نباشيد با انفجار و پرش‌هاي ناگهاني انرژي كار خود را انجام دهيد.
منبع: دنیای اقتصاد

مسئولیت جامعه در قبال کارآفرینان

مسووليت جامعه در قبال زحمات و تلاش‌هاي كارآفرينانه به شرح ذيل مي‌باشد:
1 - پذيرش آنان به عنوان عاملان تغيير و تعالي جامعه و درك اين مفهوم كه كارآفرينان عامل پيشرفت‌، توسعه و تحول جامعه هستند و جز سعادت و شكوفايي همنوعان خود، سودايي د‌ر سر نمي‌پرورانند كه اين خود باعث مي‌گردد آنان خود را منفرد از اجتماع ندانسته و براي خود پايگاه و جايگاهي در بين آحاد جامعه متصور گرديده و دل به كار دهند.
2 - قدرداني و سپاسگزاري جامعه و نهادهاي مدني از زحمات و تلاش‌هاي خلاقانه كارآفرينان برهمگان فرض بوده و جامعه بايد آنان را به مانند افراد موثر، تلاشگر و ارزشي ارج نهاده و به خدمات آنان پاداش درخور وفاخر دهد.اين امر باعث خواهد شد تا آنان از كاركردهاي خود احساس رضايت نموده و سعي در گسترش دامنه فعاليت‌هايشان داشته باشند.
3 - حمايت‌هاي روحي، معنوي و فكري از افراد كارآفرين: كارآفرينان به جهت اينكه در فعاليت‌هاي نوآورانه و مخاطره‌آميز وارد مي‌شوند به همان اندازه كه در معرض ريسك‌هاي مالي هستند از جهت روحي و رواني نيز به شدت آسيب‌پذير بوده و ممكن است متحمل صدمات و ضربات جبران‌ناپذير گردند، بنابراين لازم است افراد و گروه‌هاي موجود در جامعه همواره مواظب روح لطيف و روان ظريف آنان بوده و در لحظات سخت كار و تلاش و به گاه حادثه از هر طريق ممكن حمايت‌هاي روحي و معنوي لازم را از آنان به عمل آورند. در همين راستا جامعه بايد اجازه اشتباه كردن و لغزش و خطا و شكست را جزئي از فرآيند كارآفريني دانسته و از هرگونه شماتت و ارزيابي و قضاوت در اين مورد حذرنمايد تا آنان جرات ادامه مسير را پيدا نمايند.
4 - حمايت‌هاي گسترده مادي از كارآفرينان: اكثر آنان منابع مادي لازم براي عملياتي نمودن ايده‌ها و نوآوري‌هاي خود را ندارند و اگر نباشد كمك‌ها و مساعدت‌هاي جامعه همه آن افكار و برنامه‌هاي مترقي آنان در نطفه عقيم خواهد ماند؛پس لازم است ايده‌ها و فرصت‌هاي نوآورانه آنها توسط جامعه درك گرديده و حمايت‌هاي مالي در راستاي تامين منابع سرمايه‌اي از طرح هاي آنان به عمل آيد.
5 - حمايت‌هاي نهادي و سازماني: حمايت نهادي بالاخص در سه زمينه مهم آموزشي و پژوهشي و مشاوره‌اي براي كارآفرينان نظير تدارك و اختصاص مراكز رشد و انكوباتورهاي تجاري، ترويج و نهادينه‌سازي فرهنگ كار و كارآفريني براي آنان و حمايت‌هاي قانوني ونيز رفع موانع نهادي در پيشبرد اهداف آنها بالاخص بايد از جانب نظام حكومتي و حاكميتي و همچنين نهادهاي غيردولتي اعمال گردد، بنابراين وجود دولت كارآفرين و حضور حاميان پروپاقرص براي آنان اصولا جزو چرخه فعاليت كارآفريني بوده و اين موضوع به قدري حائز اهميت و حساس است كه بدون وجود آن چرخه فعاليت كارآفريني ناتمام و ناكامل بوده و عملا ممكن است در بسياري از زمينه‌ها آن فعاليت‌ها قابل نضج گرفتن وبه ثمرنشستن نباشد.
6 - ترجيح جامعه در انتخاب نهاده‌ها و فرآورده‌هاي كارآفرينان در تامين نيازهاي خوددر مقابل وجود ساير فرآورده‌ها، توليدات، محصولات، كالاها و خدمات مي‌تواند عامل مهمي در ارتقا و توسعه كسب‌وكارهاي كارآفرينانه به شمار آيد.
7 - نقش بسيار راهبردي و حياتي مجامع علمي و آكادميك به عنوان مغز متفكر و چشم بيناي جامعه و به عنوان پيوندگاه علم وصنعت مي‌تواند نقش بي‌بديلي در راستاي ايجاد موج عظيم كارآفريني و استقرار «نهضت ملي كارآفريني» درجامعه ايراني تلقي گرديده و در اين بين نقش بسيار ارزنده دانشگاه جامع علمي – كاربردي به عنوان «دانشگاه كارآفرين» مي‌تواند بسي راهگشا ومهم پنداشته شود.
در خاتمه اين مقال يادآوري مي‌گردد، اساس فرآيند كارآفرينانه حول‌محور جامعه كارآفرين، دولت كارآفرين، نهادهاي مدني كارآفرين و به ويژه دانشگاه‌ها و مراكز پژوهشي كارآفرين مي‌باشد و تنها دركنار حمايت‌هاي آنها و تعامل با كارآفرينان فعاليت‌هاي كارآفرينانه قابل پيگيري و انجام مي‌باشد.
منبع: دنیای اقتصاد

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۸

ریسک و آینده نگری

در دنیای کسب و کار یک تفاوت مهم بین افراد ثروتمند و فقیر وجود دارد. ثروتمندان دست به هرکاری میزنند ، می دانند که ممکن است برنامه آنها نتیجه اولیه دلخواه را بدست نیاورد. ثروتمندان منتظر این هستند که با مشکلاتی مواجه شوند تا راه رسیدن به مسیر را اصلاح نمایند.ثروتمندان بدنبال نتیجه نهایی هستند و نه دستاورد آنی. ثروتمندان می دانند که هر طرح و برنامه ای در عمل ممکن است در مراحل اولیه با شکست و ناکامی مواجه شود.باید با درسهایی که در مراحل شکست می گیریم راه پیروزی و موفقیت را پیدا کنیم. کی و در چه مرحله ای به پیروزی نائل می شویم؟ پیروزمندان می دانند که آینده را بطور قطع و محتوم نمی توان پیش بینی کرد.
اما بازندگان به دنبال برنامه هایی می روند که بتوانند نتیجه آن را بطور قطعی پیش بینی کنند. اگر برای شرکتی کار کنم حتمن در پایان ماه آب باریکه ای بمن می رسد، این قطعی و یقینی است، پس چرا باید مسیری را انتخاب کنم که نتیجه آن نامعلوم است؟ این پرسش همیشگی بازندگان است.بازندگان به گمان خویش بسیار زرنگ هستند و فقط دنبال برنامه هایی می روند که همه چیز در آنها تضمین شده باشد اما پیروزمندان می دانند که فردا را هرگز نمی توان بطور قطع پیش بینی کرد و از اینروست که می گوییم پیروزمندان ریسک پذیر هستند.
البته بازندگان هم ریسک و خطر می کنند، می دانید چگونه ریسکهایی؟ مثلن آنها پول خود را برای شرکت در یک برنامه لاتاری یا قرعه کشی می گذارند و آنگاه شب و روز خواب بر چشم ندارند تا ببینند نتیجه این قرعه کشی به کجا می انجامد.پیروزمندان چطور؟ آنها هم ممکن است در چنین برنامه هایی شرکت کنند ولی نه برای پولدار شدن بلکه برای تفریح و سرگرمی یا اینکه شاید پس انداز کوچک انها گره ای از کارهای دیگران را بگشاید. پیروزمندان در انتظار چنین بردهایی نمی نشینند و دل به آن نمی بندند.
پیروزمندان در زمینه هایی ریسک می کنند که مربوط به طرح و برنامه خودشان می شود. آنها به نتیجه نهایی فکر می کنند و نه آنی.
کارآفرینان انسانهای پیروزمند در عرصه کسب و کار هستند. انسان کارآفرین ریسک پذیر است چون به برنامه های خود اطمینان دارد ولی می داند که همواره درسهایی است که باید در آینده بیاموزد.

استقلال یا وابستگی

آیا دوست دارید که همیشه شخصی در کنار شما باشد و راهنمایی و هداییتان بکند؟ توجه کنید که ما در مورد نیازهای عاطفی صحبت نمی کنیم بلکه بحث ما در مورد کسب و کار است.
کارآفرینان مایلند که مستقل باشند. آنها دوست دارند که کارها را به سبک خود انجام دهند. آنچه برای یک کارآفرین اهمیت دارد رسیدن به هدف تعیین شده است.کارآفرین نمی تواند بپذیرد که برای جلب رضایت رئیس هر کاری را انجام دهد. او روش و سبک کاری خود را دارد. کارآفرین زمانی دستورات رئیس را به اجرا درمی آورد که خود نیز متقاعد شود انجام این دستورات در راستای رسیدن به هدف است. سیستم اداره بسیاری از شرکتها بگونه ای است که افراد کارآفرین بهیچ وجه حاضر به همکاری با آنها نیستند. در واقع شرکت هایی مانند گوگل اگر توانسته اند به موفقیت های عظیم و چشمگیری در دنیای کسب و کار جهانی پیدا کنند بدین خاطر بوده است که فضایی ایجاد کرده اند که افراد کارآفرین براحتی بتوانند در آن فضا فعالیت نمایند.
افراد کارآفرین منتظر نمی مانند که سازمانی پیدا شود تا قدر طرحها و برنامه های آنان را بداند.آنها خود دست بکار می شوند . آنها  طرحهایی برای ایده های خود می ریزند و دست به کار می شوند. برای یک فرد کارآفرین راه اندازی یک کسب وکار هرچند کوچک بسیار قابل قبول تر است از اینکه بخواهد در یک سازمان بزرگ تنها مجری دستورات رئیس باشد.
اگر میل به مستقل بودن در وجود شما است، اگر به طرحها و برنامه های خود ایمان دارید پس با من شخصیت مشابهی دارید. من می توانم شما را با خیلی از افرادی که مثل ما فکر می کنند، آشنا کنم و تجربیات خودم و دیگران را در اختیار شما قرار دهم. در واقع کسب و کار من این است که بتوانم از هر فرد کارآفرینی نکته ای بیاموزم و آن را به دیگران آموزش بدهم.

وبلاگ کارآفرینی

در حدود شش ماه است که از عمر این وبلاگ می گذرد. می خواهم نکته مهمی را با شما در میان بگذارم. ما در کشور تا دلتان بخواهد، مرکز کارآفرینی، دانشکده کارآفرینی، خانه کارآفرینی، مرکز گسترش کارآفرینی و خانه کارآفرینان داریم. بسیاری از این مراکز مدتهاست وبسایت های بزرگی دارند که توسط چندین نفر اداره می شود و برخی از آنها نیز از بودجه دولتی استفاده می کنند. اما این وبلاگ که پیش رو دارید از هیچ کجا کمک دریافت نمی کند و در این مدت کوتاه توانسته است در موتورجستجوی گوگل بر بسیاری از سایتهای مورد اشاره پیشی بگیرد و رتبه بالاتری کسب کند.اکنون دیگر هرکسی که در جستجوی اطلاعاتی درمورد کارآفرینی در اینترنت باشد، از طریق گوگل به این وبلاگ هدایت می شود.هر کاربری هم که بخواهد مقالاتی در مورد کارآفرینی پیدا کند، گوگل این وبلاگ را پیشنهاد خواهد کرد.
این وبلاگ خود نمونه ای موفق از کارآفرینی در اینترنت است. روزبروز بر تعداد کسانی که از برنامه های آموزش کارآفرینی ما استقبال می کنند، افزوده می شود. مردم بخوبی آگاه هستند که کارآفرینی را باید از کسی آموخت که خود کارآفرین باشد.جلسات آموزشی مفید درمورد کارآفرینی توسط کارآفرینان اداره می شود و نه توسط کارمندانی که برای دریافت حقوق بر مبنای ساعت کار، تلاش می کنند. در بحث کارآفرینی می دانیم که این زمان نیست که به کارما ارزش می دهد بلکه دستاورد است که سبب ایجاد ارزش می شود.
اگر فکر می کنید که این توان را دارید که خودتان کسب و کاری مستقل را اداره نمایید، پس شما هم در برنامه های آموزش کارآفرینی ما شرکت کنید.

یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۸

برنامه واسطه گری برای وبلاگ نویسان فارسی

پیشتر در مقاله روشهای کسب درآمد از وبسایت خوتان در مورد افلیت affiliate programs یا همان واسطه گری فروش توضیح داده ایم. در این روش شما بجای اینکه مستقیمن فروشگاهی در وبسایت یا وبلاگ خود ایجاد نمایید، مخاطبین خود را به یک فروشگاه اینترنتی هدایت می کنید و بابت خریدهای آنها پورسانت خود را دریافت می کنید. در فروشگاههای اینترنتی معمولن رقم این پورسانت بالا است و ممکن است از 30 درصد تا 70 درصد باشد. البته همیشه تنها به رقم پورسانت توجه نداشته باشید، قیمت کالا، کیفیت آن و امکان خرید توسط بازدید کننده همه دارای اهمیت هستند.
واسطه گری در فروش یکی از مدل های بسیار جالب توجه در بحث کارآفرینی از طریق اینترنت است و یکی از کم هزینه ترین روش های ایجاد کسب و کار خانگی است. اگر وبلاگ شما به زبان فارسی است برای شرکت در برنامه های واسطه فروش باید دقت و مطالعه کافی داشته باشید. بسیاری از وبسایتها سفارشات مشتری را بدرستی به شما گزارش نمی کنند، و حتا در پرداخت پورسانت نیز بدقولی می کنند.
اخیرن سرویس وبلاگ نویسی میهن بلاگ Mihanblog خدمات افلیت را هم به سرویس های خود افزوده است. این سرویس که در میهن بلاگ فروشگاه نامگذاری شده است وبلاگ شما را به یک فروشگاه مجازی متصل می کند و بابت خرید مخاطبین وبلاگ شما مبلغی به حسابتان واریز می شود.انتخاب نوع کالاهای قابل نمایش در وبلاگ نیز با خودتان است.هر چند هنوز این فروشگاه چندان توسعه نیافته است اما با توجه به اعتبار میهن بلاگ فکر می کنم که انتخابی مناسب باشد. لااقل به میهن بلاگ می توان اعتماد بیشتری داشت.
آموزش کارآفرینی

شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸

کارآفرین اینترنتی

روزبروز عبارتی مانند کارآفرین اینترنتی، کارآفرینی از طریق اینترنت یا کسب وکار اینترنتی کم اهمیت تر نمی شوند و کاربرد خود را از دست می دهند. بله درست متوجه شدید کاربرد خود را از دست میدهند. اینترنت امروزه دیگر یک ضرورت محسوب می شود.
هر فرد کارآفرینی که ایده ای را طراحی میکند، نیاز دارد که در برنامه خود نقشی برای اینترنت قائل شود. وقتی رقبای شما به آسانی و با صرف کمترین هزینه کالا و خدمات خود را در اینترنت معرفی می کنند و مشتریان جدیدی پیدا می کنند، آیا ممکن است که شما با روشهای سنتی از آنها پیشی بگیرید. 30 سال پیش بسیاری از کسب و کارها تلفن نداشتند اما امروز نمی توان دفترکاری را بدون تلفن تصور کرد.مطمئن باشید که در جهان امروز اهمیت اینترنت کمتر از اهمیت خط تلفن نیست.
آموزش کارآفرینی

چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۸

مدل کسب و کار

هر بنگاه اقتصادی با روش خاص خود کسب درآمد می نماید.مثلن یک فروشگاه از طریق فروش کالا درآمد بدست می آورد یا نشریه ای مثل پیک برتر با گرفتن آگهی درآمد کسب می کند. روشی که یک بنگاه یا صاحب کسب وکار برای بدست آوردن درآمد از آن استفاده می کند، مدل کسب و کار نامیده می شود. به بیان دقیق تر مدل کسب و کار شیوه ای است که یک بنگاه اقتصادی برای ایجاد ارزش افزوده استفاده می کند.
یک کارآفرین در برنامه ریزی خود برای کسب و کار ممکن است از یک یا چند مدل کسب و کار استفاده کند.جهان امروز، جهان کسب وکارهای اینترنتی است.بزودی در ایران نیز هر کاسبی که از اینترنت استفاده نکند در عرصه رقابت بازنده خواهد شد. بنابر این در آموزش های جدید کارآفرینی، مدلهای کسب و کار بصورت مدل های کسب وکار الکترونیک یا مدل های کسب و کار اینترنتی Internet business models معرفی می شوند.بعبارت ساده تر مدل کسب و کار امروزی یعنی چگونه از وبسایت یا وبلاگ خود کسب درآمد می کنید. در مقاله روش های کسب درآمد از وبسایت خودتان در مورد مدل های مختلف کسب وکار توضیح داده ام.