tag:blogger.com,1999:blog-88606466776913491062024-02-20T12:07:31.425+03:30کارآفرینیJ.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.comBlogger98125tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-10546934426340291322017-04-17T13:59:00.000+04:302017-04-17T14:01:51.904+04:30گرجستان شراب بدون الکل تولید می کند<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
بزودی محصولی در گرجستان تولید و روانه بازار خواهد شد بنام «شراب چای» .
شراب-چای بصورت پودر می باشد و برای مصرف باید به آن آب بیفزایید. طعم آن
مشابه شراب است و کلیه خواص مفید شراب را دارا است اما هیچ الکلی در آن
وجود ندارد.<span id="more-13604"></span><br />
ایده تولید شراب-چای متعلق به گیورگی بوکیا کارآفرین جوان گرجستانی است. او
توانسته است ایده خود را به تائید استارتاپ جورجیا برساند و از کمکهای
مالی دولت برای اجرای پروژه برخوردار شود.<br />
گیورگی بوکیا می گوید که فرمول ساخت شراب-چای 25 سال پیش توسط یک پروفسور
گرجی بدست آمده است. به گفته او این محصول دارای کلیه خواص مفید شراب مانند
بهبود گردش خون و کاهش کلسترول می باشد اما فاقد الکل است و مصرف آن به
کودکان نیز توصیه می گردد.<br />
این محصول بصورت چای کیسه ای (تی بگ) نیز قابل عرضه می باشد. انتظار می رود
کشورهایی که جمعیت قابل توجهی از مسلمانان را در بر دارند، بازار خوبی
برای این محصول باشند.<br />
زمانی که در ایران مصرف نوشیدنی های الکلی ممنوع گردید، آبجوهای بدون الکل
در بازار فراوان شد و مردم به آن آبجوی اسلامی می گفتند. شاید بتوان این
شراب را نیز شراب اسلامی نامید😊</div>
<div style="text-align: justify;">
<br />
منبع: قفقازستان</div>
</div>
J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-61057132688962489472014-04-22T21:43:00.003+04:302017-04-14T22:21:13.427+04:30فرصت کارآفرینی برای همه<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
هر کسی که در ایران حتا مدتی کوتاه کسب و کاری مستقل را اداره کرده باشد، خوب درک می کند که مانع اصلی کارآفرینی در این کشور دخالتهای همه جانبه دولت در کارها است. روزی نیست که یک مامور دولتی مزاحم کارآفرین نشود. دولت ایران هر روز مقررات و ضوابط جدیدی را وضع می کند و مانعی بر سر راه فعالیتهای خلاق و نوآورانه ایجاد می کند.<br />
در این وبلاگ پیشتر توضیح دادم که انسان کارآفرین تلاش می کند تا در هر شرایط و وضعیتی برنامه های خود را پیش ببرد اما این به این معنا نیست که کارآفرین برای تغییر شرایط و محیط اقدامی نکند. ایران در رتبه بندی های جهانی از لحاظ فساد اداری، دخالت دولت در امور اقتصادی و سختگیرانه بودن محیط کسب و کار در جایگاه نگران کننده ای قرار گرفته است و حتی از کشورهای همسایه خود نیز وضع بدتری دارد. از این رو بنظرم کارآفرینان ایرانی باید بطور فعال در مورد وضع موجود بحث و گفتگو کنند و توجه افکار عمومی را متوجه ضرر و زیانهای دخالت دولت در اقتصاد و فرهنگ بنمایند.<br />
پورتال ایران لیبرالیسم برای بحث و گفتگو در مورد اقتصاد دولتی ایران ایجاد شده است. در منشور این وبسایت آمده است:<br />
ایران لیبرالیسم رسانه ای است که اصل آزادی بیان را سرلوحه و مبنای فعالیت
خود قرار داده است. انتشار هر دیدگاهی از نظر ما بلامانع است ضمن اینکه ما
خود را پایبند و مدافع این اصول می دانیم:<br />
- اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد و بدون دخالت حکومتها بهترین گزینه در راستای دستیابی به فرصتهای برابر برای همگان می باشد.<br />
- دولت زائده ای است بر پیکر جامعه و بنابراین باید تا حد امکان قدرت محدودی داشته باشد.<br />
- تقویت سازمانهای مردم نهاد و رسانه های مستقل راهکار حل مشکلات اجتماعی و فرهنگی جوامع می باشد.<br />
- رعایت قانون وظیفه همه شهروندان است اما تنها قوانینی قابل احترام هستند که حقوق اساسی بشر را نقض نمی کنند.<br />
از کارآفرینان و همه کسانی که مستقل می اندیشند و مایلند ایده و طرحهای خود را با اتکا به نیروی خویش عملی کنند، دعوت می شود که با وبسایت ایران لیبرالیسم همکاری داشته باشند. </div>
J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-25073277859672124672013-07-31T15:53:00.002+04:302017-04-14T22:18:46.970+04:30اسماعیل بیاتی برترین خادم گردشگری ایران<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
مجموعه آکواپاب که شامل رستوران، کافه سرباز و کافه سرپوشیده می شود، فضایی
متفاوت از دیگر محیطهای تفریحی را برای ایرانیان و همه گردشگران شهر تفلیس
ایجاد کرده است.<br />
آکوا پاب در خیابان لسلیدزه و در منطقه تفلیس قدیم قرار گرفته است. خ
لسلیدزه پاتوق اصلی توریستها در شهر تفلیس است. در این خیابان بارها و
رستورانهای مختلفی وجود دارند اما آکوا پاب محیطی متفاوت با بقیه دارد.<span id="more-5773"></span>
در آکوا پاب هم غذاهای گرجی و هم غذاهای ایرانی و انواع و اقسام نوشیدنی
ها سرو می شود. برای علاقه مندان به موزیک زنده سالن جداگانه ای در نظر
گرفته شده است که میتوانید هنگام صرف غذا و نوشیدنی از گوش کردن به موسیقی و
تماشای هنرنمایی خوانندگان و نوازندگان لذت ببرید. اگر دوست دارید غذای
خود را در محیطی آرام و بدون سر و صدای بیش از حد معمول میل کنید، میتوانید
میز خود را در سالن بدون موسیقی انتخاب کنید. برای کسانی هم که دنبال یک
محیط بسیار آرام هستند تا گپی خودمانی و دوستانه در جمع خود داشته باشند ،
سالن مخصوصی در نظر گرفته شده است.برای دوستداران طبیعت و کسانی که مایلند
غذا یا نوشیدنی خود را در فضای باز و با تماشای گیاهان سبز میل کنند نیز در
این رستوران جایگاه ویژه ای وجود دارد، امکانی که سایر رستورانها و بارها
در خیابان لسلدیزه از آن برخوردار نیستند.<br />
فرصتی دست داد تا در کافه سر باز این مجموعه گفتگویی دوستانه با مدیران این
مجموعه داشته باشم. اسماعیل بیاتی 47 ساله می گوید که سالها در رشته
گردشگری فعالیت داشته است. او ضمن اداره یک آژانس هواپیمایی در ایران مدتی
نیز مدیر هتل بزرگ ارم تهران بوده و در سال 1385عنوان برترین خادم گردشگری
کشور ایران را دریافت کرد. آقای بیاتی بهمراه چند ایرانی دیگر در ماه مارچ
سال جاری مجموعه آکوا پاب را راه اندازی می کنند. آقای بیاتی می گوید
گرجستان مقصد جدید گردشگران ایرانی است و ما ضمن خدمت رسانی به همه
گردشگران به توریستهای ایرانی خوش امد می گوییم، تا جائیکه بتوانیم ،
میخواهیم همه سلیقه ها را راضی نگه داریم. ما در رستوران خود گوشت حلال سرو
می کنیم و بساط قلیان را هم به درخواست مشتری برپا می کنیم.<br />
آقای اسماعیل بیاتی می گوید که همه شرکا و مدیران مجموعه آکواپاب در اداره و
اجرای پروژه های کسب و کار دارای تجربه و سابقه هستند. ما این آمادگی را
داریم که تجربیات خود را در اختیار سایر ایرانیان قرار دهیم. ما در این
کشور کار می کنیم و موفق هستیم. دوست داریم همه ایرانی ها موفق باشند. اگر
ایرانیان دیگر هم بخواهند در این کشور کسب و کار راه اندازی کنند یا سرمایه
گذاری نمایند ما تجربیات خودمان را در اختیار آنها قرار خواهیم داد.
اسماعیل بیاتی می گوید نه تنها در زمینه تجارت، گروه ما در هر زمینه از
راهنمایی برای حمل بار تا تهیه مسکن و در کل هر خواسته ای که ایرانیان در
گرجستان داشته باشند آماده گفتگو و همکاری است.</div>
J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-71630367235961538532013-01-05T12:52:00.001+03:302017-02-18T05:29:37.952+03:30حسین نثاری مدیر شرکت توریستی بست اند فرست<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
</div>
حسن نثاری متولد 1343 در شهر تهران مدیر عامل شرکت بست اند فرست Best and First است. او می گوید که 21 سال است در رشته توریسم و گردشگری فعالیت دارد.<br />
<br />
<br /></div>
J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-64160717970017472602012-12-01T23:59:00.001+03:302017-04-14T22:17:53.187+04:30برادران ایزدی مشاور خرید خودرو در گرجستان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
ایرانیانی که به گرجستان سفر می کنند یا در این کشور زندگی می کنند
علاقه زیادی برای خرید خودرو نشان میدهند و پرسشهای زیادی را در این مورد
مطرح میکنند. یکی از مشکلات مهم برای خرید خودرو این است که بطور معمول
فروشندگان گرجی قیمت بالاتری را برای عرضه خودرو به خارحی ها در نظر می
گیرند. همراه داشتن مترجم گرجی هم در این زمینه کمک چندانی نمی کند چون
زمانی که خریدار خارجی است قیمت بالاتر خواهد بود. بهترین راهکار برای خرید
خودرو به قیمت واقعی اینست که کارشناس و مشاوری مطمئن در کنار شما باشد.<br />
برادران ایزدی نخستین ایرانیانی هستند که بطور رسمی در زمینه خرید و فروش
خودرو در گرجستان فغالیت می کنند. دو برادر در تفلیس شرکتی را تاسیس نموده
اند که در زمینه واردات خودرو به گرجستان فعالیت میکند و یکی از براداران
ایزدی که در آلمان زندگی میکند به کار صادرات خودرو از آلمان به سایر نقاط
جهان مشغول است.<span id="more-3872"></span> شرکت انها در گرجستان سال
2011 تاسیس شده است اما در همین مدت کوتاه شهرت بسیار زیادی در بین جامعه
ایرانی بدست آورده اند. فرصتی دست داد که با این دو برادر گفتگویی داشته
باشم. بخوبی میدانم که راز مهم موفقیت آنها در کسب و کارشان اینست که
اتوموبیل را با قیمت بهینه به خریدار عرضه می کنند بنابراین از آنها می
پرسم که آیا اینکه مردم برای خرید خودرو به شما مراجعه میکنند به خاطر
اینست که خرید اتوموبیل از طریق شرکت شما با قیمت مناسب خواهد بود. پاسخ
آنها به این پرسش مفصل بود و اطلاعات مهمی را در بر داشت. من خلاصه گفته
های آنها را اینجا بازگو می کنم:<br />
- البته که قیمت نکته مناسبی در هنگام خرید خودرو است و هیچکس دوست ندارد
که اتوموبیلی را بالاتر از قیمت واقعی آن خریداری کند ولی این همه ماجرا
نیست.در گرجستان خریدار میتواند تا 70 درصد قیمت خودرو را از طریق وام
بانکی پرداخت کند که این هم شرایط و مراحل خاص خودش دارد. بعد از خرید
اتوموبیل دسترسی به خدمات پس از فروش مانند تعمیرکار یا قطعات یدکی بسیار
مهم است. نکات ریز و به ظاهر کم اهمیتی نیز وجود دارند که عدم اگاهی از
انها در عمل ممکن است خسارتهایی ببار آورد یا زمان زیادی از دارنده خودرو
بهدر بدهد، بعنوان مثال نوع بنزینی که باید استفاده شود یا داشتن کارت پارک
شهری و بسیاری از نکات دیگر. ما در همه این زمینه ها اطلاعات و راهنمایی
های لازم را در اختیار خریدار قرار میدهیم. کسانی هم که میخواهند اتوموبیل
خود را به ایران ترانزیت کنند نیز میتوانند از خدمات و راهنمایی های ما
استفاده کنند.<br />
برادران ایزدی در کسب و کار خود آنقدر متحد و همدل هستند که ترجیح دادم
معرفی و نقل قولهای آنها را بدون تفکیک نام کوچکشان مطرح کنم. </div>
</div>
J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-10435504397997168202012-11-06T12:21:00.002+03:302012-11-06T12:21:47.973+03:30کارآفرينی در بحبوحه بيکاری <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
سالهاست که بیکاری بزرگترین معضل کشورهای مختلف جهان از جمله آمریکا است. در این میان بسیاری از افراد دل را به دریا زده اند تا کار شخصی خودشان را شروع کنند. یکی از این افراد «آلیسون لینس بنتلی» است که در واشنگتن دی سی، خیاط خانه ای باز کرده و به آموزش خیاطی مشغول است. او کارش را از صفر شروع کرد و حالا تنها بعد از پنج سال، ۲۰۰۰ شاگرد دارد. <br />
<br />
<div style="text-align: right;">
<iframe allowfullscreen="allowfullscreen" frameborder="0" height="315" src="http://www.youtube.com/embed/qCBfyhTRvw8" width="420"></iframe><br /></div>
</div>
منبع: صدای امریکا<br />
دوستانی که به یوتیوب دسترسی ندارند می توانند این ویدئو را <a href="http://www.aparat.com/v/RAhe3">وبسایت آپارات</a> مشاهده کنند.
</div>
J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-87892305501207546992012-09-09T17:59:00.000+04:302012-09-09T17:59:53.961+04:30کریم جاهد پری ایرانی موفق در گرجستان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
آقای کریم جاهد پری سرمایه گذار با سابقه ایرانی و فارغ التحصیل دانشگاه
صنعتی شریف از جمله ایرانیان موفق در گرجستان است، در گرجستان به او جاهد
می گویند. در گفتگویی که با او داشتم از خاطره تلخ اولین مسافرت خود به
گرجستان صحبت می کند و اینکه توسط شخصی بنام محمود داوری خسارتی سنگین به
او وارد شده است.<br />
جاهد صاحب شرکتهای مختلف در زمینه ساختمان سازی و نیز تولید لوازم جانبی
کامپیوتر در دوبی و چین است و در چند سال اخیر در گرجستان سرمایه گذاری
کرده است. او نخستین بار در سال 1995 به دوبی رفت و شرکتهایی که در آن
منطقه تاسیس نمود، هنوز فعال هستند. جاهد خاطره خوشی از دوران اولیه ورودش
به گرجستان ندارد. او می گوید زمانی که تصمیم گرفتم تا بخشی از سرمایه ام
را وارد گرجستان کنم بدنبال یک ایرانی فعال بودم که در زمینه های مناسب
برای سرمایه گذاری اطلاعات کافی داشته باشد و از طریق یکی از مشتریانم با
شخصی بنام محمود داوری در تفلیس آشنا شدم. داوری با گفته هایش خیلی زود
اعتماد من را بخود جلب کرد.<span id="more-3395"></span> من از دوبی مبلغ
530 هزار دلار برای او و مبلغ 180 هزار دلار برای خانم مریم زید آبادی
نژاد که یکی از همسران داوری است (؟!) حواله کردم تا در بخش مسکن سرمایه
گذاری کند اما متاسفانه کمتر از 10 درصد این مبالغ سرمایه گذاری شد و بقیه
بالا کشیده شد. جاهد می گوید با اقدام از طریق دادگاه تفلیس رای محکومیت
برای توقیف اموال داوری را بدست آورده است و سه دنگ منزل او در تفلیس،
آپارتمانی در واکه و 4 خودروی کهنه او را تصاحب کرده است و برای رسیدن به
مابقی مطالبات خود دنبال شناسایی سایر اموال احتمالی این شخص می باشد.اما
مریم زید آبادی نژاد که یکی از همسران آقای داوری بود، تاکنون قابل دسترس
نبوده است و جاهد می گوید که اگر کسانی اقامت گاه او را معرفی کنند مژدگانی
دریافت خواهد کرد.<br />
گذشته از این تجربه تلخ، جاهد از کار و زندگی در گرجستان راضی است و کسب و
کارهای موفقی را در این کشور اداره می کند . او علاوه بر ساخت و ساز،
کارخانه ای را نیز در گرجستان تاسیس کرده است. جاهد با داشتن 40 سال تجربه
در زمینه سرمایه گذاری و اداره کسب و کارهای مختلف می تواند مشاور خوبی
برای سرمایه گذاران جدید در گرجستان به حساب بیاید، او می گوید تصمیم قطعی
گرفته است تا راه درست سرمایه گذاری در گرجستان را به افراد دیگر معرفی کند
تا تجربه تلخ او در گرجستان برای دیگران تکرار نشود.<br />
این هم اطلاعات تماس جاهد هم برای که می خواهند در گرجستان سرمایه گذاری کنند و هم برای کسانی که می خواهند مژدگانی دریافت کنند:
<br />
<div style="text-align: left;">
<a href="http://www.zenithdeveloper.com/" target="_blank">www.zenithdeveloper.com</a><br />
<a href="http://www.zenithlands.com/" target="_blank">www.zenithlands.com</a><br />
<a href="http://www.zenithreadyhouse.com/home/index.htm" target="_blank">www.zenithreadyhouse.com</a><br />
Jahedzenith20@gmail.com<br />
Tel: (+995) 591604675</div>
</div>
J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-78948481855169958702012-02-24T05:06:00.000+03:302012-02-25T15:25:28.724+03:30چقدر از امکانات موجود بهره برداری می کنیم؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
آقای کیوان مدیر یکی از دفاتر مشاوره املاک تهران تعریف میکرد تنها یکروز مهلت برای تامین موجودی چک بانکی ما بود و موجودی چندانی هم در حساب بانکی نداشتیم. آن روز صبح وقتی به دفتر کار رفت به کارکنان گفت که ما امروز هیچ چاره ای نداریم و باید حتمن یک قرارداد ملکی در دفترمان منعقد شود. آقای کیوان میگوید همه و خود ایشان دست بکار شدند و با جدیت تمام شروع کردند به تماس گرفتن و قرار گذاشتن با مشتریان احتمالی. نتیجه کار آن روز دفتر آقای کیوان فوق العاده بودبستن سه قرارداد ملکی در یک روز آنهم برای دفتری که در طول یکماه اخیر حتا یک قرارداد را نیز نتواسته بود هماهنگ کند.
کیوان که امروز بغیر مشاور املاک، یکی از بساز و بفروش های مطرح تهران است و بقول معروف روزانه پول پارو می کند میگوید که آنروز نقطه عطفی در زندگی او شد، چرا هر روز نمی بایست با همان جدیت کار میکرد؟ </div>
<div style="text-align: justify;">
همه ما ظرفیتها و امکاناتی داریم که از آنها استفاده نمی کنیم.فقیرترین افراد بطور معمول در بدترین شرایط تلاش میکنند تا حداکثر قابلیتهای خود را بکار گیرند بلکه لقمه نانی به کف آورند. ثروتمندان در اوج رونق کار و کاسبی باز هم به این فکر هستند که از ظرفیتها و امکانات موچود حد اکثر بهره را بدست بیاورند.
</div>
</div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-62767379343367400262011-12-20T19:16:00.000+03:302011-12-20T19:16:29.780+03:30بوروکراسی و نظام اداری<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
یکبار شنیدم رییس جمهوری گرجستان در سخنرانی عمومی گفت که کشورش از لحاظ ثبت کسب و کار و شرایط گرفتن مجوز نسبت به همه جای دنیا ساده ترین مقررات را دارد. بنظر من این گفته تا حدودی درست است. در گرجستان برای گرفتن مجوز کار ها بطور معمول شرایط ساده ای وجود دارد.
چند وقت پیش یک ایرانی که می گفت مدرک دکترای دامپزشکی دارد به گرجستان آمده بود و از من خواست که در مورد شرایط گرفتن مجوز برای داروخانه دامپزشکی تحقیق کنم، ایشان نگران بود که ممکن است مدرک تحصیلی او در گرجستان مورد تایید قرار نگیرد و در نتیجه مجوز داروخانه صادر نشود. نتیجه بررسی در مورد شرایط مجوز جالب بود، نیازی به هیچگونه مدرک تحصیلی نبود و هر فردی چه گرجستانی یا خارجی میتوانست مجوز این کار را داشته باشد. شرایط آسان و مقررات ساده برای انجام کسب و کار در گرجستان برای کارآفرینان ایرانی میتواند بسیاز جالب و جذاب باشد. یک ایرانی که همسن و سال من باشد بخش زیادی از عمر خود را در صفهای عریض و طویل صرف کرده است و بخشی را هم در راهروی پیچ در پیچ ادارات دولتی.</div>
<div style="text-align: justify;">
با همه توضیحاتی که دادم ، در برخورد با نظام اداری گرجستان با مشکلات خاصی مواجه خواهید شد. مقررات و قوانین مربوط به انجام کسب و کار آسان است اما کارمند حرفه ای و با تجربه که بتواند بخوبی شما را راهنمایی کند، موجودی نایاب است. این به وضعیعت خاص گرجستان و تحولات سالهای اخیر مربوط میشود. نظام اداری کنونی در گرجستان در سالهای بعد از انقلاب رز یعنی بعد از سال 2003 میلادی شکل گرفته است.بنابراین اکثر کارکنان جوان و کم تجربه هستند. در ادارات دولتی گرجستان کارمندی که پنج سال سابقه کار داشته باشد، کارمندی با تجربه محسوب میشود که ممکن است به مقام ریاست در اداره خود برسد. شما در ادارات دولتی گرجستان مدیران جوان زیادی خواهید دید. اگر به یک شعبه بانک در گرجستان مراجعه کردید و دیدید که کارمند بانک برای انجام یک عملیات ساده بانکی چندین برابر یک کارمند بانک در ایران باید زمان صرف کند، تعجب نکنید. در حوالی بازار تهران وقتی صبح به یکی از شعبات بانک مراجعه میکنید، مشتریانی را میبینید که گاه انبوهی از چک ، حواله و پول نقد را بهمراه دارند. کارمندان بانکهای ایرانی با سرعت و مهارت تمام عملیات بانکی را با کمترین درصد خطا به انجام میرسانند. اگر حتا یکی از این مشتریان بانکی با همان حجم کار به یکی از شعبات بانک در گرجستان مراجعه کند، ممکن است یک کارمند بانک را تا پایان ساعات کار اداری مشغول کند.
</div>
</div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-19685900375099454082011-12-12T21:26:00.003+03:302011-12-12T21:28:38.269+03:30اینترنت در گرجستان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">یکی از جاذبه های مهم گرجستان برای کارآفرینان ایرانی وضعیت اینترنت در این کشور است:</div><div style="text-align: justify;">- در گرجستان دسترسی به همه وبسایتها آزاد است و دولت هیچگونه محدودیتی برای کاربران ایجاد نکرده است.بسیاری از مسئولین صفحه اختصاصی در فیس بوک دارند و از این طریق با مردم ارتباط دارند.</div><div style="text-align: justify;">- هزینه استفاده از خدمات اینترنتی بسیار ارزانتر از ایران است ودر بسیاری از محلها دسترسی مجانی به اینترنت بیسیم امکان پذیر است. </div><div style="text-align: justify;">- در تفلیس ، باتومی و سایر شهرهای مهم کشور همه جا امکان استفاده از خدمات اینترنتی وجود دارد و داستانهایی مانند اینکه پورت سرویس ما در محل شما پر شده است، کمتر ممکن است شنیده شود. من که از این داستانها اینجا نشنیده ام.</div><div style="text-align: justify;">- وبسایتهای موسوم به نیازمندی ها در این کشور بسیار جا افتاده هستند. یک نشریه محلی مانند راهنمای همشهری در شهر تفلیس منتشر میشود که آگهی های مرتبط با نیازمندی ها را انتشار می دهد. درج اگهی معمولی در این نشریه رایگان است و تمام تبلیغات مشتریان را در وبسایت خود نیز منعکس میکند. </div><div style="text-align: justify;">- دولت گرجستان استفاده عموم از کامیپوتر را تشویق میکند وتسهیلاتی را در این جهت فراهم اورده است، از جمله اهدای کامپیوتر رایگان به دانش آموزان کلاس اول و ارائه تسهیلات به بقیه افراد برای خرید کامپیوتر در راستای طرحی ملی بنام کامپیوتر برای همه. در رسانه های عمومی گرجستان کارشناسان مردم و خانواده ها را از کامپیوتر نمی ترسانند بلکه به ترویج کامپیوتر می پردازند و میدانند که خانواده های گرجی خودشان شعور لازم برای استفاده سالم فرزندانشان از کامپیوتر را دارا هستند. </div><div style="text-align: justify;">بطور خلاصه اینکه در گرجستان رسانه ای بنام اینترنت در معنی واقعی خود وجود دارد و نیازی ندارید که شب و روز با یک سرویس شبه اینترنت سرو کله بزنید تا شاید برخی سرویسهای اینترنتی را بطور نیم بند از آن بدست بیاورید.</div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-73573890072055054062011-12-09T22:31:00.002+03:302011-12-12T21:32:37.157+03:30اداری یا مسکونی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">در گرجستان شما میتوانید منزل محل سکونت خود یا هر آپارتمان مسکونی دیگری را به دفتر کار تبدیل کنید بدون انکه دولت مزاحمتی برای شما ایجاد کند. ممکن است منزل خود را به آشپزخانه عمومی برای تحویل غذا در محل مشتری یا حتا تبدیل به رستوران کنید، فقط باید مراقب باشید که مزاحم همسایه ها نباشید. در مورد همسایه ها هم زیاد نگران نباشید، اغلب آنها از اینکه ببیند شما کار و کاسبی راه انداختید و احیانن موفق هستید، خوشحال هم میشوند. بعنوان مثال در محلی که من هم اکنون ساکن هستم یکی از آپارتمانها در مجتمع مسکونی تبدیل به مهد کودک شده است و سرو صدای کودکان هر روز محیط را پر میکند اما تا بحال هیچکس به این وضعیت اعتراض نکرده است بجز من که گاهی زیر لب غرغر میکنم!!! </div><div style="text-align: justify;">بخاطر دارم که اواسط دهه هفتاد شمسی یک اپارتمان مسکونی در بلوار ناهید تهران اجاره کرده بودم تا از آنجا بعنوان محل کار استفاده کنم. کار من در آن زمان ارائه یک سری برنامه های اموزشی مکاتبه ای بود و مراجعه کننده چندانی نداشتم چون جزوه های اموزشی از طریق پست برای متقاضیان ارسال میشد. فقط گاهی اوقات افراد با وقت قبلی برای مشاوره به دفتر من می آمدند. هنوز چند روزی از افتتاح این دفتر نگذشته بود که یکی از همسایه ها در راهروی اپارتمان من را صدا کرد و پرسید که شما از آپارتمانتان بعنوان محل کار استفاده میکنید والبته که پاسخ من مثبت بود. همسایه محترم بمن اخطار داد که هرچه زودتر باید بساطم را از آنجا جمع کنم وگرنه به اداره اماکن شکایت خواهد کرد. از ایشان پرسیدم که کار من چه مزاحمتی برای شما دارد و متاسفانه پاسخ این بود که به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی برای ما قابل قبول نیست که در این ساختمان دفتر کاری وجود داشته باشد. یکروز هم همسایه پایینی ما درب آپارتمان را زد و گفت که میخواهد در مورد پول شارژ آپارتمان توضیحاتی بدهد اما بعد از ورود به آپارتمان در این مورد توضیح خواست که آیا من با خانم منشی محرم هستم یا نه و چطور ما دو نفری ساعتها پشت یک درب بسته با هم هستیم.منظورم از این توضیحات این بود که در ایران تنها دولت نیست که بطور مستقیم فضای کسب و کار را دشوار کرده است بلکه بخشی هم به فرهنگ عمومی جامعه بر میگردد.</div><div style="text-align: justify;">در گرجستان دولت کمترین دخالت را در حوزه کسب و کار شما خواهد داشت و فرهنگ عمومی جامعه نیز از شما حمایت خواهد کرد. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-1549596096196784872011-12-06T21:09:00.000+03:302011-12-06T21:09:22.348+03:30کارآفرینان ایرانی در گرجستان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">من از سال 2000 میلادی به گرجستان رفت و آمد داشتم اما در حال حاضر مدتی است که در این کشور کار و زندگی میکنم. وقتی به آمار و ارقام نگاه میکنیم، متوجه میشویم که سالانه تعداد بسیار زیادی از ایرانیان کشور خود را ترک میکنند و در نقطه ای دیگر از جهان مقیم میشوند. برخی از مسئولان دولتی در نوشته ها و مصاحبه هایشان در مورد علت این پدیده به موضوع دستمزد بالا و دسترسی به امکانات رفاهی، آموزشی و تحقیقاتی بیشتر در کشورهای پیشرفته اشاره میکنند و انگیزه مهاجران را برخورداری از این امکانات تلقی میکنند. مسلمن این نظریه در مورد ایرانی هایی که به گرجستان مهاجرت میکنند، درست نمی باشد. گرجستان اقتصادی به مراتب ضعیف تر از ایران دارد، آمار بیکاری در این کشور بالا است و سطح دستمزدها نیز پایین تر از ایران است. ایرانی هایی که به گرجستان مهاجرت می کنند، دنبال استخدام شدن نیستند، بلکه اغلب این افراد کار و کاسبی خودشان را راه اندازی میکنند. از سال گذشته تاکنون تعداد ایرانیان مقیم گرجستان رشد چشم گیری داشته است .سال گذشته دیدن یک مغازه در خیابانهای تفلیس با تابلوی ایرانی پدیده ای نادر بود. اما حالا دیگر گرجی ها هم دارند به تابلوها و تبلیغات فارسی عادت میکنند. فضای مناسب برای کسب و کار در گرجستان که شامل قوانین آسان و مراحل اداری کوتاه برای گرفتن مجوز جهت شروع فعالیت ، حق مالکیت برای خارجی ها و بسیاری از موارد دیگر باعث شده است که گرجستان برای کارآفرینان جذاب باشد.</div><div style="text-align: justify;">از این پس قصد دارم که در این وبلاگ بر روی موضوع کارآفرینی در کشور گرجستان یعنی جایی که اکنون خودم هم در آن زندگی میکنم بیشتر تمرکز کنم . برای حل <a href="http://www.iranmoneymaker.com/2011/04/blog-post_29.html">مشکل فیلترینگ این وبلاگ</a> در ایران یک دامنه جدید ثبت کرده ام تا دسترسی به این وبلاگ با آدرس مستقیم و نه تنها از طریق زیر دامنه های بلاگ سپات امکانپذیر باشد. بنابراین وبلاگ کارافرینی بزودی همچون گذشته ها در دسترس هموطنان داخل کشور نیز قرار خواهد گرفت.</div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-63289580434816875112011-12-02T11:44:00.001+03:302011-12-12T21:35:39.738+03:30کنفرانس کارآفرینان ارمنی و گرجی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">در چار چوب سفر رسمی خود به گرجستان، "سرژ سرکسیان" رییس جمهور ارمنستان به همراه همکار گرجی خود در مراسم افتتاحیه کنفرانس کارآفرینان ارمنی و گرجی شرکت کرده است. "سرژ سرکسیان" تاکید داشته است که ارتباطات فعال میان کارآفرینان ارمنی و گرجی می تواند در امور رشد و توسعه همکاری ها میان گرجستان و ارمنستان نقش مهمی ایفا نماید. "سرژ سرکسیان" همچنین در نطق خود به وضعیت حاکم بر زمینه های اقتصادی ارمنستان و اقدامات انجام گرفته جهت بر طرف نمودن پیامدهای منفی بحران اقتصادی نیز اشاره کرده است. رییس جمهور ارمنستان افزوده است که زمینه های تکنولوژی های اطلاعاتی این کشور به سرعت رشد و توسعه می یابد و ممکن است طی سال جاری در این زمینه 25 درصد رشد ثبت شود. با توجه به این نکته مهم نیز شرکت ها و کمپانی های خارجی در این زمینه های ارمنستان سرمایه گذاری می کنند. "میخاییل ساکاشویلی" رییس جمهور گرجستان نیز به نوبه خود به موفقیت های دولت گرجستان در مبارزه با رشوه خواری اشاره نموده و تاکید داشته است که اقدامات "سرژ سرکسیان" جهت رشد و توسعه ارمنستان در مرکز توجه دولت گرجستان قرار دارد. مقامات رسمی گرجستان بیشتر به اقدامات دولت ارمنستان در زمینه های کشاورزی اشاره کرده و خواهان تکرار آن اقدامات می باشند. یادآوری می نماییم که بازدید رسمی "سرژ سرکسیان" رییس جمهور ارمنستان به گرجستان پایان یافته است. و هیئت ارمنستان به سرپرستی "سرژ سرکسیان" به ایروان بازگشته است.</div><span style="margin-bottom: 0pt;"><span class="aria" style="color: black; font-family: Times New Roman;">Public Radio of Armenia</span></span> </div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-52640134669265023572011-04-29T02:06:00.000+04:302011-04-29T02:06:01.278+04:30وبلاگ کارآفرینی هم فیلتر شد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">این وبلاگ که مطالب آن با ساعتها کار و تلاش و بیخوابی کشیدنها تهیه شده است، در ایران فیلتر شده است. گویا از نظر فیلترکننده ها وبلاگ من مشکل نداشته است، بلکه مصلحت بر این بوده است که کل وبلاگهای سرویس بلاگ سپات فیلتر شود. گناه من این بوده است که وبلاگ کارآفرینی را در یکی از معتبرترین و فراگیرترین سرویسهای وبلاگ نویسی جهان ایجاد کرده ام.تر و خشک باید باهم بسوزند ولی ای کاش ما که داریم میسوزیم لااقل میدانستیم برای چه باید بسوزیم.آنقدر نهاد نظارتی دولتی وحکومتی در ایران برای نظارت بر اینترنت وجود دارند که من نمیدانم چه کسی مسئول فیلتر کردن است. در تعجب هستم که این حضرات فیلتر کننده حتا بخود زحمت نمیدهند افراد را از پیش مطلع سازند که بلایی قرار است برسرشان بیاید.آقایون محترم در جنگ هم هفتاد و دو ساعت قبل از بمب باران به مردم اطلاع میدهند که قرار است بمب بر سر شما ببارد. شما دهها هزار وبلاگ را غیر قابل دسترس می کنید، انهم بدون اطلاع قبلی؟ حتمن منتظرید که ما وبلاگنویسها از شما معذرت خواهی کنیم که چرا در سرویس بلاگر وبلاگ ایجاد کردیم!!! در کل روی سخن من با نهادهای فرهنگی و سازمانهای فیلتر کننده نیست، آنها آنقدر سرشان شلوغ است که وقت شنیدن این حرفها یا لابد اراجیف را ندارند.</div><div style="text-align: justify;">اما نهادهایی که مدعی هستند برای ایجاد سالانه صدها هزار شغل جدید در کشور برنامه ریزی میکنند، چه تعریفی از شغل دارند و با چه ابزاری میخواهند برنامه ریزی کنند؟ آقایان! کارافرینی در دنیای امروز بدون فضای وب معنا و مفهومی ندارد. باور کنید آن دوران گذشته است که با ایجاد بازار روز یا کرایه بخشی از پیاده رو میشد شغل ایجاد کرد. امروزه پیاده روها برای عبور و مرور عادی شهروندان هم فضای کافی ندارند. مردم شهرنشین هم آنقدر گرفتاری دارند که حوصله بازدید از یک بازارچه ناشناخته به بهای تحمل ترافیک سنگین شهری در وجودشان نیست و بنظر من نباید هم باشد.</div><div style="text-align: justify;">وبگاهها، فضای اصلی برای جولان کارافرینان امروزی هستند. واقعیتهای عصر امروز را بخوبی بشناسید و جوانان کشور را از کار و تلاش سازنده نا امید نکنید.من و هم نسلان من که زیر بمباران و موشک باران کتاب درسی میخواندیم و امتحان کنکور میدادیم، از این برخوردها دلسرد نخواهیم شد ولی دنیا تغییر کرده است و ما باید امیدآفرینان نسل جوان و آینده ساز کنونی باشیم. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-16832251940825527472011-04-24T13:12:00.000+04:302011-04-24T13:12:56.923+04:30آدمهای بزرگ، آدمهای متوسط، آدمهای کوچک<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند<br />
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند<br />
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند<br />
<br />
آدم های بزرگ درد دیگران را دارند<br />
آدم های متوسط درد خودشان را دارند<br />
آدم های کوچک بی دردند<br />
<br />
<br />
آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند<br />
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند<br />
آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند<br />
<br />
<br />
آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند<br />
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند<br />
آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند<br />
<br />
<br />
آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند<br />
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد<br />
آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند<br />
<br />
<br />
آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند<br />
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند<br />
آدم های کوچک اصلا مسئله ندارند<br />
<br />
منبع: http://www.persian-star.org/ </div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-49989470054013452892011-02-07T21:12:00.001+03:302011-12-12T21:36:24.612+03:30كارآفريني و وضع كلان اقتصادي<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">اوضاع اقتصادي كشور چطور است؟ </div><div style="text-align: justify;">- خيلي خرابه و گراني و بيكاري بيداد ميكنه. </div><div style="text-align: justify;">- هيچ كجا مثل اين مملكت پول مفت در نمياد.</div><div style="text-align: justify;">- بخور ر ونميري هست.</div><div style="text-align: justify;">- پول زياده ولي بايد كله ات كار كنه.</div><div style="text-align: justify;">- مردم واقعن گرسنه و بدبخت هستند.</div><div style="text-align: justify;">و....</div><div style="text-align: justify;">نظر شما چيه؟ آيا يكي از نظرهاي فوق را داريد يا نظري متفاوت؟.من و شما زماني ميتوانيم در كار يا كاسبي خود موفق باشيم كه نظر مثبتي نسبت به اوضاع اقتصادي كشور داشته بشيم.ممكن است بگوييد:</div><div style="text-align: justify;">- تورم بيداد ميكند، بيكاري روزبروز بيشتر ميشود واين حرفها را اقتصاددانها هم تاييد مي كنند، مگر ميشود بدون توجه به نظر كارشناسان به آينده خوشبين بود؟</div><div style="text-align: justify;">انسان كارآفرين طرح يا ايده خاصي را با توجه به شرايط موجود به اجرا مي گذارد. كارآفرين كسي است كه در شرايط واقعي موجود ميتواند كالا يا خدماتي را عرضه كند كه نياز جامعه است، او ممكن است بگويد:</div><div style="text-align: justify;">- چه خوب كه تعداد زيادي جوينده كار داريم، من مي توانم براي انتخاب همكاران خود حق انتخاب بيشتري داشته باشم.</div><div style="text-align: justify;">- من هم با توجه با ميزان تورم درآمد خود را بيشتر خواهم كرد.</div><div style="text-align: justify;">- براي كالا يا خدمات من در هر شرايطي مشتري هست.</div><div style="text-align: justify;">واقعيت اينست كه من و شما هيچكدام كارشناس اقتصادي نيستيم و هر نظري هم كه داشته باشيم غير علمي خواهد بود. تازه اگر كارشناس هم باشيم باز نامطلوب بودن وضع اقتصاد كلان كشور به معناي اين نيست كه من و شما هم مجبوريم در صف فقرا بايستيم. روشنتر بگويم بد بودن اقتصاد كشور هرگز به اين معنا نيست كه كار و كاسبي يك انسان كارآفرين هم بد باشد. اگر شما كاسبي خوبي نداريد يعني هنوز نتواسته ايد كالا يا خدمات مناسبي را در اختيار مردمي كه با آنها سركار داريد قرار دهيد.</div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-73219653004806433282010-06-18T14:58:00.004+04:302011-12-12T21:09:35.452+03:30حاج اسدالله عسگر اولادي: به ميلياردر بودنم افتخار مي كنم<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">من متولد 1314 در تهران هستم. برادر حاج حبيب الله كه او يكي از مشاهير عرصه سياست است و من از مشاهير عرصه اقتصاد. او عضو هيئت مؤتلفه اسلامي است و من عضو اتاق بازرگاني تهران. او همه فعاليتهايش را در سياست متمركز كرده و من در اقتصاد.بيش از 55 سال است كه كار بازرگاني وتجارت مي كنم.آدم اين روزها نيستم كه كارم حساب و كتاب نداشته باشد. قديمي هم فكر نمي كنم كه فكر كنيد توي دفترش يك چرتكه دارد و هنوز با مركب نامه مي نويسد. خودم را هميشه به روز نگه ميدارم و هرگز از تحولات جهاني عقب نمي مانم. پول هم دارم. دارايي هم دارم. ميلياردر هم هستم.حواسم به اخبار جمع است و هرچيز را كه بتوانم مي شنوم و مي خوانم. خلاصه چيزي از شماها كم ندارم. نمي دانم شما چند سال داريد اما همين قدر بدانيد كه نخستين شركت من متولد سال 1346 است. اولين شركت تجاري خود را كه هنوز شركت تجاري حساس نام دارد در سال 1346 تاسيس كردم. اين پيرمرد از ابتدا تاكنون كارش صادرات محصولات كشاورزي و خشكبار بوده است. با اين پيرمرد كشمش صادر كرده ام، پسته به خارجي ها فروخته ام، زيره به اروپا و امريكا و آسيا صادر كرده ام و براي كشور ارزآفريني كرده ام. افتخارم اينست كه هرگز چيزي وارد نكرده ام و در تمام سالهاي گذشته صادركننده باقي مانده ام. من اهل تهرانم و به قول بعضي ها بچه كف بازارم. كودكي هاي من در چهار راه سيروس و در كوچه حمام گلشن گذشته است. بچه كف بازارم و از سال 1314 كه به دنيا آمدم به ياد ندارم كه از كسي كمك گرفته باشم. از سال 1346 كه شركت حساس را داير كردم تا حالا صادرات كرده ام.</div><div style="text-align: justify;">كسي كه از سال 1346 دارد كار اقتصادي انجام مي دهد و كارش تاحال ادامه پيدا كرده نمي تواند آدم بي لياقتي باشد. حتمن استعداد اينكار را داشته و حتمن تلاش زيادي كرده بنابراين شما نبايد لقب رانت خوار بدهي و بخواهي گذشته اش و تلاش هايش را زير سئوال ببري. من سابقه كار سياسي دارم و زياد هم دارم اما شما يك نمونه پيدا نمي كنيد كه از اين سابقه سوء استفاده شده باشد. من از بانكها وام نمي گيرم. صادركننده ام تا وارد كننده و در تمام 30 سال گذشته حتا يك پست سياسي هم نداشته ام. من فكر و دغدغه سياسي دارم اما كار سياسي نمي كنم و مهمتر اينكه هرگز از رابطه هاي سياسي ام استفاده و سوء استفاده نمي كنم. برادرم حاج حبيب الله عسگراولادي سياسي است اما من هميشه از ورود به سياست بدم مي آمد. پيش از انقلاب خيلي بيشتر كار سياسي مي كردم اما بعد از انقلاب كلن اينكارها را رها كردم. در تمام سالهاي گذشته هيچ پست و سمت دولتي نداشته ام به جز اينكه مدت كوتاهي مشاور شهيد رجايي بودم و البته از ابتداي انقلاب هم در اتاق بازرگاني حضور دارم. مي دانيد كه اتاق بازرگاني يك تشكل است و نه يك شركت سهامي كه كار اقتصادي بكند.خلاصه مي خواهم بگويم كه با همه بزرگان عرصه سياست رفاقت دارم اما نه آنها را وارد كار خود مي كنم نه اجازه ميدهم آنها وارد كار من شوند. اتفاقن در اتاق بازرگاني هميشه التماس دعاي ما اينست كه سياست به اقتصاد مجال نفس كشيدن بدهد.</div><div style="text-align: justify;">علاقه به تجارت در من وجود داشت و زمينه هم داشتم. مثلن از اينكه آزاد هستم و خودم را محدود به كار دولتي و كارمندي نكرده ام فوق العاده خوشحالم. از بچگي هم هيچگا ه آرزو نداشتم كه وارد دولت بشوم و حقوق بگير دست و پا بسته باشم. به همه توصيه مي كنم ارزوي كارمندي دولت را از ذهن خود بيرون كنند. چون هم دولت كارهايش محدود است و هم اينكه دارد خودش را كوچك مي كند. يعني چه جوان كار و توليد را تعطيل بكند و برود كارمند دولت بشود؟ من اين كار را نكردم و فكر مي كنم ضرر نكرده ام. از اينكه نانم به فكر و تلاش خودم وابسته است خوشحالم و از اينكه آزادم خيلي خوشحال ترم.</div><div style="text-align: justify;">من به اينكه ميلياردر هستم افتخار مي كنم به اينكه ذره اي از دارايي هايم را با رانت و كار خلاف بدست نياورده ام. حتا از گرفتن وام بانكي هم پرهيز مي كنم و گفتم كه حتا كار واردات هم نمي كنم. نه اينكه كار واردات را بد بدانم. نه بد نميدانم اما من با خودم عهد كرده ام كار صادرات بكنم. وقتي مي گويند كه حاج اسدلله عسگر اولادي همان كه صادر كننده نمونه است خوشحال مي شوم و احساس غرور مي كنم. </div><div style="text-align: justify;">من فكر نمي كنم آدمهاي منصف از اينكه آدمي مثل من كالاي كشورش را به ديگر كشورها صادر كند تاراحت شوند وبدشان بيايد. اينكه مي بينيد بعضي ها درمورد ما افسانه سرايي مي كنند ناشي از كارهاي سياسي است و واقعيت ندارد. درمورد برادرم مي گويند كه او سلطان است و پدر بازار را درآورده و از سلاطين بازار است و هزاران ميليارد ثروت دارد و از اين حرفها ولي مي بينم من را با او اشتباه گرفته اند. البته من هم سلطان ميلياردر هاي ايران نيستم. من در حد خودم كار اقتصادي مي كنم و بارها گفته ام كه كاسب جزء هستم. از من بزرگتر زياد هستند و دارايي من در مقابل خيلي ها مثل ارزن در برابر تپه است. زمينه افسانه سرايي در مورد دارايي هاي افراد را سياسيون بوجود مي آورند. البته اين حرفها مهم نيست و اهميت ندارد كه چه مي گويند اما گفتن اين حرفها از روي دشمني خوب نيست اما اگر به عنوان پيروزي بگويند مثل مدالي مي ماند كه به قهرماني مي دهند.</div><div style="text-align: justify;">چه كسي گفته ثروت بد است؟ چه كسي مي گويد ثروت داشتن كراهت دارد؟ همه مي گويند مراقب باشيد پولي كه بدست مياوريد از راه نادرست نباشد وگرنه همه بزرگان توصيه مي كنند كه كار كنيد و ثروت مشروع بدست بياوريد. در اسلام هم توصيه شده و بزرگان هم توصيه مي كنن.</div><div style="text-align: justify;">منبع : هففته نامه پيك سبز، شماره 321 </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-29684521745480832942010-06-18T13:29:00.001+04:302010-06-18T13:31:41.537+04:30پول ، ثروت و كارآفريني<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">همه افراد كارآفرين ثروتمند هستند اما ثروتمند بودن فقط در پولدار بودن نيست. كارآفرينان خود بخوبي از منابع ثروت خود آگاه هستند:</div><div style="text-align: justify;">- داشتن طرحها و ايده هاي خلاقانه و نو ثروت مهمي است.</div><div style="text-align: justify;">- همكاران و نيروهاي انساني كارا. يكي از ثروتهاي كارآفرينان ارتباطات انساني آنهاست.</div><div style="text-align: justify;">- داشتن يك وبلاگ يا وبسايت كه در نتايج جستجوهاي گوگل رتبه بالايي كسب مي كند در عصر ارتباطات ثروت و سرمايه مهمي محسوب مي شود.</div><div style="text-align: justify;">و .......</div><div style="text-align: justify;">كارآفرينان تلاش مي كنند تا ثروتهاي خود را بيشتر كنند آنها مي دانند با ثروتهايي كه دارند پولدار هم خواهند شد. اقتصاد نفتي دشمن كارآفرينان است و گاه باعث از دست رفتن ثروت آنها يا جلوگيري از تبديل ثروتشان به پول مي شود اما كارآفرينان از پاي نمي نشينند آنها از ميان همه پيچ و خمها و موانع سرانجام راهي را بسوي رسيدن به موفقيت و تبديل ثروت به پول پيدا خواهند كرد.</div><div style="text-align: justify;">افراد پولدار دو دسته هستند:</div><div style="text-align: justify;">- پولداران رانت خوار: آنها از اينكه نامشان در زمره پولدار ها برده شود، آشفته مي شوند. دوست ندارند از انها بپرسيد كه پول و سرمايه خود را از كجا بدست آورده ايد.زياد اهل گفتگو نيستند و مردم را پست تر از آن مي دانند كه بخواهند با آنهات روشن و شفاف حرف بزنند. بعضي شان مايلند مردم فكر كنند كه آنها اشراف زاده هستند و از بچگي در نازو نعمت بزرگ شده اند</div><div style="text-align: justify;">- پولداران كارآفرين: آنها با افتخار مي گويند كه من پول و سرمايه زيادي دارم. از اينكه مردم بفهمند در بچگي دوران سخت و فقر مالي را گذرانده اند، خوشحال مي شوند. داستان زندگي خود را با سرافرازي براي همه تعريف مي كنند. گرچه موفقيتشان را حاصل تلاش خود مي دانند اما مردم و جامعه خود را دوست دارند، جامعه اي كه به انها فرصت رشد و ترقي داده است. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-89976437918891633512010-06-18T12:50:00.002+04:302011-12-12T21:06:55.047+03:30تلويزيون و كارآفريني<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">درمورد اينكه تلويزيون رسانه ايست كه خلاقيت را در شخص كم يا حتا نابود مي كند و از اين نظر دشمن كارآفريني محسوب مي شود، باندازه كافي صحبت شده است. حتا برخي از كارآفرينان و افراد موفق تا آنجا پيش رفته اند كه شروع زندگي موفق خود را از زماني دانسته اند كه تماشاي تلويزيون را ترك كرده اند. در اينجا قصد ندارم درباره اين تاثير منفي تلويزيون صحبت كنم چون با يك جستجوي ساده مي توانيد هزاران مقاله در اينمورد پيدا كنيد.</div><div style="text-align: justify;">آنچه حرف اصلي من در اين مقاله مي باشد اينست كه صدا و سيما در ايران بيشتر از بسياري از تلويزيون هاي ديگر دنيا با كارآفريني تضاد دارد. اينكه مي گويم صدا و سيما، منظورم در واقع همان تلويزون است چون راديو با بكارگيري تنها حس شنوايي، تاثير منفي كمتري دارد. باري چگونه تلويزيون ايران بيشتر از شبكه هاي تلويزيوني ديگر به كارآفريني و خلاقيت آسيب مي رساند:</div><div style="text-align: justify;">- ايجاد تصوير ذهني منفي از فضاي كار و كاسبي: سريالي مانند به كجا چنين شتابان از نمونه هاي بارز و كامل در اين مورد است. در اينگونه سريالها فضايي تصوير مي شود كه فعالان بخش اقتصادي و افراد مستقل در ذهن مخاطب انسانهايي شياد و كلاهبردار معرفي مي شوند.با انكه از نگاه من و نيز از نظر بسياري از فعالين مستقل اقتصادي، مشكل اصلي اقتصاد و فضاي كسب و كار در ايران رانت خواري و كنترل و نظارت بيش از حد دولت در عرصه اقتصاد است اما در برنامه هاي تلويزيوني ايران اينگونه ذهنيت سازي مي شود كه مشكل اساسي كلاهبردار بودن فعالان اقتصادي در ايران است. جالب آنكه در اين ميان نتيجه گيري كاملن معكوسي هم به خورد ذهن مخاطب بيچاره داده مي شود: بايد دولت دخالت و نظارت بيشتري داشته باشد تا اين شيادان و زالوصفتان نتوانند هر غلطي خواستند بكنند. سريالهايي مانند دارا و ندار هم گرچه كمي معتدل تر هستند، اما مانند اكثر آثار مسعود ده نمكي آدمهاي پولدار را شخصيتي احمق و نادان به تصوير مي كشند و اين يعني كشتن انگيزه كارآفريني و نوآوري در جوانان.</div><div style="text-align: justify;">- همسويي با سياستهاي دولت نفتي: درباره اينكه دولتهاي نفتي در ايران مانع بزرگي سر راه فعاليت كارآفرينان ايراني بوده اند نيز تابحال بحثهاي دقيق و كارشناسانه زيادي صورت گرفته است و من حرف جديدي در اينخصوص ندارم اما نكته مهم بنظر من در اينجا همسويي برنامه هاي صدا و سيما با اين سياستهاست. دولتهاي نفتي در ايران همواره تمايل داشته اند كه كليه فعاليتهاي اقتصادي و فرهنگي را زير چتر خود بگيرند. دولت در ايران اين حق را براي خود قائل بوده است كه بدون طي مراحل قضايي كسب وكاري را تعطيل يا محل كاري را پلمپ نمايد. از اينرو مي بينيم كه در دورانهاي مختلف صاحبان كسب وكار هاي گوناگون زير تيغ اين برنامه هاي بقول خودشان نظارتي رفته اند. دولت يكروز مراكز فرهنگي يا كافي نتها را هدف مي گيرد، روز ديگر سراغ شركتهاي مشاوره سرمايه گزاري مي رود و خلاصه تا پول نفت هست مي خواهد همه كاسبي هاي مردمي را زير پرو بال خود بگيرد و اما نقش تلويزيون اين وسط چيست؟ صدا و سيما در اين مواقع بجاي آنكه تريبوني بشود براي كاسبهاي بيچاره اي كه ممكن است كار و زندگي خود را از دست بدهند، تريبوني مي شود در اختيار دولت نفتي و با پخش برنامه هاي ويژه اي همان صنف و گروهي كه قرار است ساماندهي دولتي بشوند را مورد حمله قرار مي دهد. برنامه هاي كه براي اين منظور ساخته مي شوند، ترس و وحشت را از صاحبان حرفه اي مشخص در دل مردم ايجاد مي كنند و در پايان هم اين پرسش هميشگي و كليشه اي را در ذهن مخاطب ايجاد مي كنند:</div><div style="text-align: justify;"><i>راستي چه نهادي بر كار اين شيادان نظارت دارد؟</i> </div><div style="text-align: justify;">و البته پاسخ هم كه هميشه معلوم است، فلان نهاد دولتي بايد بيشتر وفعالتر در اين زمينه وارد عمل بشود تا اينها نتوانند بآساني هر غلطي دلشان خواست انجام بدهند.وقتي قرار است يك صنف مستقل دولتي بشود داستانهاي تكراري و هميشگي وجود روابط نامشروع و غير اخلاقي بين فعالين آن صنف، نقشه هاي از قبل طرح ريزي شده براي سركيسه كردن مردم و حتا گاهي انجام قتل و جنايت هم بميان ميايند تا ذهن مردم نسبت به آن صنف بدبين شود و زمينه حضور و دخالت فرشته نجاتي بنام دولت مهيا شود.</div><div style="text-align: justify;">تلويزيون در راستاي اجراي اينگونه مراسم به خاكسپاري فعاليتهاي مستقل تنها نيست و مطبوعات دولتي هم با آن همصدا مي شوند، بخصوص صفحه حوادث روزنامه ها هم نقش فعالي را بر عهده مي گيرند و با نشر داستانهايي در مورد كلاهبرداري ذهن مردم را نسبت به فعاليتهاي مستقل سياه و مغشوش مي كنند اما تلويزيون با توجه به گستردگي مخاطبينش و اينكه چشم و گوش هر دو را بكار مي گيرد، نقش بيشتري را در اين ميانه بر عهده دارد.</div><div style="text-align: justify;">- تبليغات منفي عليه كامپيوتر واينترنت: در جهان امروز كارآفريني و اداره يك كسب وكار كوچك بدون استفاده از رسانه اينترنت، غيرقابل تصور مي باشد.هر كسي كه كارگاه يا بنگاه اقتصادي كوچكي را راه اندازي مي كند، در ابتدا بايد بفكر راه اندازي يك وبسايت باشد تا خود، خدمات يا محصولاتش را بهمه معرفي كند. اما متاسفانه مشاهده مي شود كه برنامه هاي تلويزيوني مردم را از كامپيوتر و اينترنت مي ترسانند. من كمتر تلويزيون تماشا مي كنم اما ياد ندارم كه يكبار در برنامه اي درباره فايده هاي اين رسانه فراگير دنياي امروز سخني شنيده باشم اما بارها با گوش خود شنيده ام كه يك آقا يا خانم كارشناس درباره مضرات اينترنت يا زياد پاي كامپيوتر نشستن سخن مي گفته است.اينهم از اشكالات اساسي تلويزيون است كه آدم فقط مي تواند شنونده و بيننده باشد و مانند وبلاگ نيست كه بتوان فوري براي نويسنده كامنت گذاشت و از او انتقاد كرد. اما در پاسخ به اين دوستان كه روز و شب از مضرات كامپيوتر واينترنت سخن مي گويند چند نكته را متذكر مي شوم:</div><div style="text-align: justify;"> - مضرات اينترنت و كامپيوتر هرچه باشد باندازه مضرات تلويزيون نيست. جايگاه و رتبه جهاني ايران </div><div style="text-align: justify;"> هم از نظر دسترسي مردم به اينترنت تا حدودي مشخص است. اگر واقعن نگران سلامت جسمي و </div><div style="text-align: justify;"> رواني مردم هستيد، به آنها توصيه كنيد كه كمتر تلويزيون تماشا كنند.</div><div style="text-align: justify;"> - واقعن در روستايي كه مردم آن هر روز با الاغ كار ترانسفر را انجام مي دهند چه لزومي دارد كه اين</div><div style="text-align: justify;"> اندازه درمورد مضرات ماشين صحبت شود و مردم را از سوانح رانندگي بترسانيم؟ </div><div style="text-align: justify;">نتيجه اين تبليغات وسيع و منفي اين خواهد شد كه نوجوانان و افرادي كه تازه با اين رسانه آشنا مي شوند، نتوانند بخوبي از قدرت خلاقيت خود در بكارگيري آن استفاده كنند و اين يعني پرورش انانسهاي كليشه اي. كارآفرني نياز به بستري دارد كه خلاقيت را بپروراند، انسان كليشه اي نمي تواند كارآفرين موفقي باشد. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-3410310604251923842010-03-24T18:12:00.000+04:302010-03-24T18:12:16.022+04:304 نکته اساسی در استخدام نیرو<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">در این مقاله 4 نکته اساسی را که هنگام استخدام نیرو باید در نظر بگیریم، شرح میدهم. توجه به این نکات برای همه کسب وکارها ضروری است اما مخاطبین این مقاله بویژه صاحبان کسب وکارهای کوچک هستند: </div><div style="text-align: justify;"><b>شرح وظایف کارمند</b></div><div style="text-align: justify;"> بسیار بدیهی بنظر می رسد که قبل از اقدام برای استخدام نیرو باید جایگاه و وظایف او را مشخص کنیم اما در کسب و کار های کوچک ممکن است توجه لازم به این نکته صورت نگیرد. در واقع مدیر یا صاحب یک بنگاه کوچک اقتصادی ممکن است تنها به این دلیل دنبال نیروی جدید بگردد که می بیند کارها انباشته می شوند زیرا زمان و نیروی انسانی موجود برای انجام آنها کافی نیستند. اما فراموش نکنید که ورود یک نیروی کار جدید به محل کارتان ممکن است دست و پاگیر هم بشود، پس پیش از هرچیز یک شرح وظایف روشن برای نیروی کار جدید خود تهیه نمایید.</div><div style="text-align: justify;"><b>توجه به قانون و جنبه های حقوقی </b></div><div style="text-align: justify;">به نظر من در قانون کار ایران به حقوق کارگر بیش از کارفرما توجه شده است.شاید اگر یکبار این قانون را مطالعه کنید از استخدام نیرو پشیمان شوید. بهرحال قانون چه برای ما خوشایند باشد یا خیر، نمی تواند نادیده گرفته شود. سهل انگاری در توجه به قانون ممکن است موجب شود که یک نیروی کار بیش از آنکه برای شما فوائدی داشته باشد برایتان هزینه و دردسر ایجاد نماید. توصیه می کنم حتمن پیش از تهیه قرارداد کار با یک مشاور مشورت نمایید. یکی از وظایف موسسات کاریابی و دفاتر مشاوره شغلی همین است که کارفرمایان را از نظر حقوقی و قانونی راهنمایی کنند. من در اینمورد مشاوران خوبی را توانسته ام از طریق این موسسات پیدا کنم ولی توصیه می کنم که در اینمورد هم کاملن مراقب باشید. بسیاری از این موسسات کاریابی، کاری ندارند جز آنکه به متقاضیان کار یک فرم استخدام بدهند و از آنها پولی دریافت کنند. در ارتباط با برخی از این موسسات متوجه شده ام که آنها فقط یک منشی دارند که روش پول گرفتن از کارجوها را میداند، نه برخورد با کارفرما را بلد است و نه چیزی از قانون سرش می شود. این تذکر برای این بود که بدانید پیداکردن یک مشاور آگاه چندان هم کار ساده ای نیست.</div><div style="text-align: justify;">مدیران و کارآفرینان سابقه دار هم می توانند مشاور خوبی باشند و ما را در زمینه های حقوق و قوانین کار راهنمایی کنند. اما مشکا اینجاست که چون این افراد پولی بابت چنین مشاوره هایی دریافت نمی کنند و نیز اغلب پرمشغله هستند، دسترسی به آنها همیشه امکان پذیر نیست.</div><div style="text-align: justify;"><b>تله احساس و عاطفه</b></div><div style="text-align: justify;">لابد تابحال برایتان پیش آمده است که در برآورد قابلیت یک فرد برای انجام کار دچار تردید بوده اید و او بشما گفته است:</div><div style="text-align: justify;"><i>لطفن من را استخدام کنید، چون واقعن نیاز به کار دارم.</i> </div><div style="text-align: justify;">این افراد با شرح بعضی از مسائل مانند داشتن بچه یتیم یا در شرف ازدواج بودن سعی می کنند شما را مجاب کنند تا آنها را استخدام کنید. چنین موقعیتی برای یک کارفرما تله احساسی محسوب می شود. من تا بحال بارها در چنین تله هایی گرفتار شده ام و خود را تسلیم طرف کرده ام. با اینکه درمورد خودم هیچ ضمانتی هم نمیدهم که باز تسلیم اینگونه تله ها نشوم اما بشما توصیه می کنم که براستی در استخدام نیرو تسلیم تله احساس و عاطفه نشوید چون هم به زیان خودتان خواهد بود و هم به زیان نیروی کار.افراد کارآفرین بیشتر در معرض خطر افتادن در تله احساسی هستند. کارآفرینان چون همواره در فکر خدمت به جامعه هستند ممکن است تحت تاثیر چنین افرادی قرار بگیرند. شاید استفاده از یک قائده کلی بتواند ما را از این تله خلاص کند:</div><div style="text-align: justify;">- هر کمکی از دستم برآید برای این فرد انجام می دهم ولی بهیچ عنوان اجازه نمیدهم وارد حوزه حرفه ای من بشود.</div><div style="text-align: justify;">کمکهای نقدی به این افراد یا معرفی آنها به موسسات خیریه می تواند روشهای خوبی باشد اما بدترین کار استخدام این افراد است.</div><div style="text-align: justify;"><b>افراد همه کاره</b></div><div style="text-align: justify;">یک اصل کلی در زندگی حرفه ای وجود دارد که ما گاهی آن را نادیده می گیریم:</div><div style="text-align: justify;">کسی که در هر کاری سررشته دارد از عهده هیچ کاری بخوبی بر نمی آید.</div><div style="text-align: justify;">با اینحال ما اغلب مجذوب آدمهای همه کاره می شویم. برای ما جالب است که آنها در هر زمینه ای اطلاعاتی دارند .اگر دنبال کسی می گردید که وظایف خود را بخوبی انجام دهد دور افراد همه کاره را خط بکشید. آنها از نظر شخصیتی هم معمولن در هیچ کاری نمی توانند دوام بیاورند. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-70884481219363688202010-03-20T15:09:00.001+03:302010-03-20T15:10:23.207+03:30سال نو طرح های نو<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">می دانیم که هر کاسبی کارآفرین نیست. کارآفرین کاسبی است که طرح وایده ای نو را به اجرا در میاورد. اما نوآوری تنها محدود به مرحله آغازین برنامه کسب وکار ما نمی شود.</div><div style="text-align: justify;">بسیاری از مردم طرح یا ایده ای نو را وارد عرصه کسب و کار می کنند و بر آن اساس حرکتی را آغاز میکنند در ابتدا همه چیز مهیج و جالب است اما بعد از مدتی کارها تکراری می شود. شخص ممکن است کنترل خود را بر کارها از دست بدهد و در واقع توسط کار خود کنترل شود.وقتی شما صبح وارد دفتر کار خود شوید و انبوهی از کارهای نیمه تمام مقابلتان باشد، کارهایی خسته کننده و تکراری یعنی در مرحله ای هستید که توسط کار خود کنترل می شوید.</div><div style="text-align: justify;">هر گاه انجام کاری برای شما جذابیت خود را از دست داد، آن را به دیگران واگذار کنید. دقت کنید، انجام هر کاری ساده و هرقدر پیش پا افتاده همیشه برای بعضی ها جالب است. جوانی که بتازگی وارد بازار کار شده است ممکن است از انجام کارهای زجرآور برای شما لذت هم ببرد.پس چه نیازی داریم که کارهای تکراری انجام بدهیم و روح و جسم خود را فرسوده سازیم.</div><div style="text-align: justify;">نوآوری و خلاقیت نباید محدود به مرحله شروع کسب و کار باشد.ما بطور مداوم باید سیستم کاری و نحوه عملکرد خودمان را مورد بررسی قرار دهیم و همواره در صدد یافتن راهکارهای تازه باشیم.اتفاقن یکی از بهترین زمانها برای بررسی عملکرد کسب و کارمان سال نو است.هنگامی که سال نو می شود فرصتی است تا به راهکارهایی نو بیندیشیم.می توانیم از خود بپرسیم که در یکساله گذشته چه میزان خلاقیت و نوآوری را وارد عرصه کسب و کارمان کرده ایم. یک ابتکار تازه یا خلاقیت کوچک گاه ما را از انجام بسیاری از کارهای تکراری بی نیاز میکند و راندمان فعالیتهای مجموعه مان را چند برابر می کند. موفقیت تنها در پرکاری نیست بلکه بیشتر در هوشمندانه کار کردن است. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-55523779954366545242010-03-02T20:08:00.001+03:302010-03-02T20:15:40.630+03:30استخدام نیرو ، بازار کار روزمره یا کارآفرین ؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">کارآفرینی که کسب و کاری کوچک را راه اندازی کرده است، دیر یا زود نیاز پیدا می کند که افرادی را برای همکاری استخدام نماید. ظاهرن اینکار آسان است، یک موقعیت کاری را تعریف میکنیم و اگهی می دهیم تا داوطلبان با ما تماس بگیرند. اما برای یافتن نیروی کار مناسب باید از شرایط بازارکار آگاه باشید وگرنه زمان و پول خود را بهدر می دهید بدون آنکه کارمند دلخواه خود را پیدا کنید.</div><div style="text-align: justify;">من برای توضیح مطلب مایلم که کسب و کارهای کوچک را بدو دسته تقسیم کنم:</div><div style="text-align: justify;">- کسب و کارهای کارآفرین: صاحبان این دسته از کسب و کارها که در واقع مخاطبین این وبلاگ هم هستند، هدف و برنامه بلند مدتی برای خود دارند و رسیدن به ان را در جلب رضایت مشتری و خدمت رسانی بهتر می دانند.</div><div style="text-align: justify;">- کسب وکارهای روزمره : بطور ساده اینها معتقدند که امروز را عشق است. تا می توانید پول بیشتری از مشتری بگیرید.آینده یک کار دیگه انجام میدهیم. متاسفانه تعداد اینجور کسب وکارها هم در ایران روزبروز در حال افزایش بوده است و هربار هم با مشاغل جدیدی وارد می شوند. اخیرن شرکتی را دیدم که کارش بظاهر پخش تراکت تبلیغاتی است اما می دانید در واقع چه کار انجام میدهد. این شرکت تنها ده درصد تراکتهای مشتریان را پخش می کند و مابقی را بعنوان کاغذ باطله می فروشد. دفاتر کار چاق کنی را هم همه ما می شناسیم. اینها دفاتری هستند مدعی ارتباط با شخصی پرنفوذ در دستگاههای دولتی و حکومتی.این دفاتر به ادعای خودشان گرفتاریهای مردم را در برخورد با بوروکراسی ادارات دولتی از طریق ارتباطات حل می کنند. نمونه اینجور کسب و کارها را خودتان هم حتمن سراغ دارید.</div><div style="text-align: justify;">با توجه به طبقه بندی فوق باید بگویم که در دنیای کسب و کارهای کوچک ما دو نوع بازار کار هم داریم. بازار کار کارآفرینی و بازار کار روزمره و غیر حرفه ای.هر کدام از این بازارهای کاری از کارفرمایان و کارکنان خود و نیز جویندگان کار تشکیل می شود.مطلب را روشن تر توضیح می دهم:</div><div style="text-align: justify;">گفتم که در ایران کسب و کارهای روزمره رشد زیادی کرد ه اند. این به این معناست که بخش زیادی از نیروی کار کشور ما درگیر این نوع فعالیتها بوده است. محیطهای کار روزمره فرهنگ و شرایط خاص خود را دارند.کسی که مدتها در چنین محیطهایی کار کرده باشد، ممکن است نتواند برای یک کسب و کار کارآفرین مفید واقع شود و شاید هم ضررهایی برساند. جوانی هم که در اولین تجربه های کاری وارد محیطهای کاری روزمره می شود، ممکن است درک و تصویر خاصی از مفهوم محیط کار و روابط کاری داشته باشد که منطبق با شرایط کارآفرینی نباشد. بی شک کسب وکارهای روزمره ممکن است به کارکنان خود هم رحم نکنند. چون در این نوع کسب وکارها تخصص و تعهد اهمیتی ندارد، اغلب برای کارکنان کمترین دستمزدها در نظر گرفته می شود و حتا در صورت امکان همین دستمزد نیز پرداخت نمی شود. بازار کار روزمره و غیر حرفه ای بهترین محل برای تبلیغ استخدام را نیازمندیهای روزنامه ها می داند. جایی که به خیل لشکر بیکاران دسترسی دارد. در چنین فضایی فکر می کنید اگر برای استخدام نیرو دربخش نیازمندیهای روزنامه ها آگهی بدهید، چه بازتابی عاید شما خواهد شد:</div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Georgia,"Times New Roman",serif; font-size: small;"><strike><span style="font-family: inherit;">مصاحبه با شم</span>ا</strike>:</span> در بازار کار حرفه ای این کارفرما است که با نیروی کار مصاحبه می کند. در واقع کارفرما ابتدا سئوالات خود را از متقاضی کار میپرسد و سپس از او می خواهد که به پرسشهایش پاسخ بدهد. اما در بازار کار روزمره وضعیت متفاوت است.ابتدا متقاضی سئوالاتی در مورد حقوق، ساعات کار، نوع کار و مزایای آن می پرسد و بعد به کارفرما اجازه می دهد که سئوالات خود را مطرح کند. بنابراین اگر در جایی آگهی استخدام منتشر کنید که مربوط به بازار کار روزمره است، باید انتظار این را هم داشته باشید که متقاضیان از شما مصاحبه کنند.فضا در بازارکار روزمره بر مبنای بهره گیری هرچه بیشتر از نیروی کار شکل گرفته است. در حالی که در کسب وکارهای کارآفرین نیروی کار دارای کرامت انسانی است و همکاری برپایه منافع مشترک تعریف می شود. نیروی کاری که شخصیت کاریش در فضای کاری روزمره شکل گرفته است، بخود این اجازه را میدهد که درباره همه چیز بدبین باشد و جالبتر اینکه برای کارفرمایان هم در این بازار امری پذیرفته شده است که کارجو پیش از هرچیز کارفرما را بزیر سئوال ببرد در حالی که برای یک کارفرمای کارآفرین اساسن ممکن است برخی سئوالات و بدبینی ها غیرقابل تحمل باشد. </div><div style="text-align: justify;">-<strike> پرسشهای جنسی:</strike> بازار کار روزمره بشدت آلوده به روابط نامشروع جنسی است. در این محیطها کارفرما با بعضی از کارکنان خود روابط غیر کاری برقرار می کند و حتا بابت این امور به کارمند دستمزد جداگانه ای پرداخت می کنند. کارکنانی که شخصیت کاریشان در چنین فضاهایی شکل گرفته است از همان ابتدا با شما درمورد مسائل جنسی صحبت می کنند:</div><div style="text-align: justify;">- آیا خانم دیگری هم بجز من با شما کار می کند؟</div><div style="text-align: justify;">- از من نباید توقعی غیر از کار کردن داشته باشید، از اول بگویم که من اهلش نیستم.</div><div style="text-align: justify;">- بالاخره من هم درک می کنم که شما بعنوان یک مرد نیازهایی دارید ولی توجه داشته باشید که من هم زندگیم خرج داره.</div><div style="text-align: justify;">اینگونه گفتگوها در جلسات استخدام کسب وکارهای روزمره بسیار عادی است. ظاهرن جوینده کار از همان ابتدا باید مشخص کند که آیا اهل روبط جنسی است یا خیر وحقوق مزایایش هم بر این پایه تعریف می شود.</div><div style="text-align: justify;"><strike>عدم تعهد:</strike> ممکن است بخیال خودتان مراحل فوق را به سلامت بگذرانید.اشکالی ندارد، یکروز وقت دفتر کارم را اختصاص می دهم به گفتگوهای مزخرف با چنین افرادی.بجای در لفافه حرف زدن آشکارا به همه می گویم که اینجا یک محیط کار حرفه ای است و روابط شخصی در آن جایی ندارد. حتمن یک نفر آدم مناسب پیدا می شود. ولی خیلی هم خوشبین نباشید.نیروهای کار در بازار کار روزمره مانند کارفرمایان خود انسانهایی کم مسئول و گاهی بدون تعهد هستند. انها ممکن است خود را بظاهر همان فردی نشان دهند، که شما می خواهید. گاه قرار ملاقات کاری می گذارند بدون اینکه در محل حاضر شوند. همکاری با شما را قطع می کنند بدون اینکه اطلاع بدهند. آنها ممکن است دردسرهایی برای شما ایجاد کنند که حتا فکرش را هم نکرده باشید. یادتان باشد که ساختار اداری ایران برپایه اقتصاد نفتی شکل گرفته است و این همیشه بضرر کارآفرینان بوده است.بنابراین اگر یک کارمند ناجور دعوی ناحقی را علیه شما در جایی مثل اداره کار طرح کرد وشما به پرداخت خسارت محکوم شدید، خیلی تعجب نکنید. </div><div style="text-align: justify;">پس می بینید که به نفع شماست از همان ابتدا با شناخت کافی از شرایط بازار کار اقدام به جذب نیرو کنید:</div><div style="text-align: justify;">- آگهی های موسوم به نیازمندیهای روزنامه ها در تهران، مهمترین رسانه بازارکار روزمره و غیر حرفه ای است. تا جایی که می توانید به سراغ آن نروید. تبلیغ در نشریاتی که خواننده واقعی دارند معمولن بهتر جواب می دهد نسبت به نشریه ای که مردم فقط برای پیداکردن آگهی سراغ آن می روند. ممکن است آگهی خود را در یک مجله راجع کامپیوتر یا آشپزی درج کنید، بسته به اینکه نیروی مورد نظر شما از چه طیفی باشد.نیروهای بازار کار روزمره معمولن سراغ چنین نشریاتی نمی روند.آنها اغلب یا مطالعه نمی کنند یا اینکه به کتابهای درسی و خواندن مطالبی مثل صفحه حوادث روزنامه ها بسنده می کنند. هرچه نشریه تخصصی تری را انتخاب کنید، مخاطبین شما از قشر بازارکار روزمره کمتر خواهد بود.</div><div style="text-align: justify;">اینترنت هم گزینه خوبی است.خوشبختانه نیروهای بازار کار روزمره از اینترنت فقط چت کردن و چند سایت معروف دوستیابی را می شناسند. بنابراین در اینترنت بطور قطع مخاطبین بازار کار کارآفرینی حضور بیشتری دارند.</div><div style="text-align: justify;">- سوابق کاری متقاضی استخدام را بدقت بررسی کنید. یادتان باشد یک نیروی کار بی تجربه به مراتب بیشتر برای شما کارایی خواهد داشت نسبت به کسی که سالها در بازار کار غیرحرفه ای فعالیت داشته است. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-73391944685223937892010-02-25T10:08:00.001+03:302010-02-25T10:09:49.507+03:30اصغر کیهان نیا<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">اسم من اصغر است به این ترتیب کوچک همه آدمهای خوب ایران هستم . در سال 1319 در روستای ابیازن از توابع شهر نطنز به دنیا آمدم. همسرم مریم محمد رضا است و دارای سه فرزند به نامهای افشین، آرمین و نیما می باشم. پدرم مرد ساده ای بود که وقتی کلاس شش ابتدایی را تمام کردم چون فکر می کرد ابن سینا شده ام گفت: پسر جان درس خواندن بس است، برو معلم شو. زیرا آنروزها نوکری دولت و آب باریکه اطمینان بخش تر بود. او نمی دانست که من اهداف بزرگتری را در سر می پرورانم. هنگام تولد ظاهراً به خاطر جمعیت زیاد خانواده نباید کسی خوشحال می شد ولی چون "پسر" بودم گویا چندان هم بدشان نیامده بود. در کودکی به مکتب خانه می رفتم. اگر اجازه بدهید ضمن شرح سرگذشتم آن را همراه با خاطرات تلخ و شیرین ام بازگو کنم تا هم لبخندی بر لب هایتان نقش بندد و هم از تلخی روزکار چندان شکوه نکنید.</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">خاطره اول اینکه در بچگی بسیار پر جنب و جوش و خلاصه به قول امروزی ها شیطان بودم. در راه رفت و آمد به مدرسه به طرق مختلف تخلیه انرژی می کردیم. یکی از تفریحات آن روز ما پریدن از روی چاه های قناتها که در مسیرمان قرار داشت بود. یکی از آن روزها که خواستم شهامتم را به رخ دیگران بکشم از روی چاهی که دهانه اش نسبتاً بزرگ بود پریدم که ناگهان خود را در نیمه راه چاه سرازیر دیدم، نمی دانم چه اتفاقی افتاد که وسط چاه گیر کردم و همین امر موجب نجاتم توسط همکلاسیها که هم می خندیدند و هم ترسیده بودند شد. ذکر یک نکته تعجب آور که هنوز هم شگفتی آن از خاطرم نرفته و شاید برای شما خالی از لطف نباشد این بود که در همان لحظاتی که به چاه افتادم اولین فکری که به خاطرم آمد آن بود که دیدی مردم و نتوانستم درس بخوانم. پس از پنج دهه هنوز هم در شگفتم که چرا به جای سایر افکار چنین فکری در سرازیری چاه به مغزم خطور کرد؟ شاید به لحاظ این بود که در کوچکی به ما تفهیم کرده بودند که اگر می خواهید به جایی برسید باید درس بخوانید و گرنه آدم بیسواد کور و بیچاره است. شایدم به دلایل دیگری بوده که اگر شما آنرا یافتید به من اطلاع بدهید.</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">خاطره دوم: در آن روزها پدران ما هزینه مکتب خانه را تامین می کردند. زیرا در ده ما مدرسه دولتی وجود نداشت. در زمستان ها هنگامی که برف می بارید ما شاگردها باید هیزم بخاری مدرسه را تامین می کردیم.یکی از روزها که نوبت من شده بود مادرم مقداری هیزم، کیف و بسته ناهارم را به من داد که آنها را به مدرسه ببرم، در بین راه پایم لیز خورد و چنان در میان برفها غلطیدم که مدتها تلاش کردم تا توانستم از میان برفها که تمام وجودم را پوشانیده بود، بیرون بیایم و وسایلم را جمع و جور کنم. حالا وقتی می بینم که فرزندان ما با اینهمه تسهیلات به درستی درس نمی خوانند تعجب می کنم. درس خواندن من به خاطر شرایط سخت مکتب خانه و استفاده از روشهای غیر علمی متوقف شد و پدرم برای اینکه من به مدرسه دولتی بروم با خانواده اش به خانه پدری ام که در مرکز نطنز بود نقل مکان کرد و در سن ده سالگی مجبور شدم کلاس اول و دوم را با هم بخوانم تا از بقیه شاگردان عقب نباشم. اسم مدرسه ما دبستان مولوی بود که اگر باز هم اجازه بدهید خاطراتی از آن مدرسه را برایتان بازگو کنم. در ابتدای این بیوگرافی به شما گفتم که چون قادر نبودم خود را کنترل کنم همیشه دسته گلی به آب می دادم و کسی هم نبود که شرایط روحی و روانی ام را درک کند، امروزی ها به این گونه کودکان می گویند(های پر) یعنی کسی که نمی تواند در یک جا بند شود، ولی در آن روزها چنین حرف هایی مد نبود،</div><div style="text-align: justify;">همین جنب و جوش زیاد موجب شده بود که معلم کلاس چهارم مرا برای مدتی روی زمین بنشاند که این رفتار غلط او نوعی تحقیر بود، مرا بشدت رنجانده بود بطوریکه این رنجش را سالها در دل خود داشتم تا اینکه ابتدا با خود شناسی و سپس با روانشناسی آشنا شدم و شیوه های بخشیدن دیگران را آموختم تا امروز از شر آن تحقیر و سایر رفتار های غلط دیگران رهایی یافتم. یکی دیگر از رفتارهای غلط آن معلم بشرح زیر است:</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">هیچ کس جز من و فراش مدرسه نمی توانست بخاری هیزمی مدرسه را روشن کند و هر وقت فراش مدزسه در دسترس نبود این ماموریت به من محول می شد و همین خوش خدمتی و در حقیقت ابتکار عمل، موجب شده بود که معلم مدرسه من را به لقب نا زیبای "تون تاب" یعنی کسی که در حمام کار می کند، مفتخر کند، که البته چون این لقب خیلی محترمانه نبود بچه ها هم میل نداشتند آن را به دست بیاورند، بنابراین حسادتی هم در کار نبود. این جنب و جوش ها و نا آرامی ها باعث شده بود که همیشه از درختی یا دیواری سقوط کنم و دست و پایم زخمی شود به طوری که مرحوم مادرم که خدایش صد هزار بار بیامرزد، به شوخی به من می گفت"خر زخمی"یعنی خری که پالان نامناسب و بار زیاد، بدن او را زخمی کرده بود. انصافاً مادرم راست می گفت چون هیچ جای سالمی در بدن من وجود نداشت. باید اعتراف کنم که این لقب نازیبا که معلم مدرسه به من داده بود، برازنده آدمی نبود که می توانست بخاری هیزمی را روشن کند ،بلکه باید مرا از این بابت مورد تشویق قرار می داد به خصوص که بعضی از بچه ها از روی شوخی و جدی لقب ام را یادآوری می کردند. امیدوارم مدارس امروزی چنین لقب هایی به شاگردان خود ندهند.</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">پس از اخذ مدرک سیکل به خاطر اینکه بروم تهران در دانشسرای مقدماتی آن روز که آرزوی همه بود پذیرفته شدم. زیرا پس از دو سال درس خواندن معلم می شدم و به پول و پله می رسیدم. یکی دو سال معلم بودم که متوجه شدم این شغل مرا راضی نمیکند. بنابراین داوطلبانه به سربازی رفتم چون شنیده بودم که سربازی انسان را "آدم می کند" من که هرگز آرام و قرار نداشتم رفتم سربازی تا شاید به خاطر انضباط سخت آنجا آدم بشوم، البته باید اعتراف کنم که تصورم اشتباه در نیامد چون در آنجا خیلی چیزها یاد گرفتم، اول این که با انضباط سخت آنجا مجبور شدم خودم را به نظم و ترتیب در آورم بطوریکه هنوز هم آن نظم انسان ساز را از دست نداده ام. دوم اینکه متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است و ما ذره ای بیش در این خاک نیستیم.</div><div style="text-align: justify;">در دوران سربازی یاد گرفتم که هرگز تکبر نداشته باشم،یاد گرفتم که از داشته های خود غره نشوم،تازه متوجه شدم که چه کم و کسری هایی دارم که باید در فکر تامین آن باشم.بنابراین به طرف خواندن کتابهای روانشناسی رفتم و دوره های خود کاوی و خود شناسی را شروع کردم. پس ازسربازی برای اینکه به عطش خودم برای موفقیت دامن بزنم تصمیم گرفتم که بروم خارج از کشور و در آنجا ادامه تحصیل بدهم. زیرا این جاه طلبی یا به زبان بهتر انگیزه را در خود می دیدم که در خارج از کشور چیزهای جدیدی یاد می گیرم. در همین جا علاقمندم که بگویم جاه طلبی فی نفسه عیب نیست چه بسا موجب پیشرفت انسان هم می شود. جاه طلبی موقعی زشت است که شما برای رسیدن به اهداف خود از جاده صواب خارج شوید و اخلاق را زیر پا بگذارید ، پس از آنکه به خاطر مشکلات ارزی نتوانستم به خارج از کشور بروم تصمیم گرفتم به دانشکده حقوق بروم. فکر قاضی یا وکیل شدن از کودکی با من بود. اماهمیشه موانعی وجود داشت که به آن مجال خودنمایی نمی داد. در آن زمان دو بار این فکر به سراغم آمد،شرح این قصه خالی از لطف نیست شایدم کمی آموزنده باشد زیرا پشتکار، هدفمندی و سخت کوشی که لازمه هر موفقیتی است در آن وجود داشته است یادتان باشد سخت کوشی بالاتر از داشتن استعداد است. موفقیت ناشی از تلاش بی وقفه است نه شانس و اقبال.</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">پس از تعمق و تاٌمل تصمیم گرفتم به آرزوی دیرینه و قبلی خود جامه عمل بپوشانم. متاسفانه شروع آسانی نبود، زیرا شرایط نامساعدی داشتم. از یک طرف متاهل بودم و درگیر مسایل خانوادگی و از طرف دیگر مسئولیت مخارج زندگی از قبیل اجاره خانه، پوشاک و مواد غذایی را بر عهده داشتم که خود بار سنگینی بود. علاوه بر آن، ساعاتی از روز را وقف معلمی که دوباره از روی اجبار به آن برگشته بودم می کردم و مهمتر از همه، ده سال وقفه تحصیلی همه چیز را یادم برده بود و کم استعدادی در فرا گیری دروس نیز بر دلایل دیگر می افزود. با وجود مشکلاتی که پیش رو داشتم، موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. او نیز مرا تشویق به این کار کردو قول داد همراه و همگامم باشد. این حرف او آرامش بسیاری به من بخشید و کار را از همان روز شروع کردم. حدوداً اواخر اسفند بود که تصمیم گرفتم فکر خود را عملی سازم و برای گرفن دیپلم ثبت نام کنم.</div><div style="text-align: justify;">متاسفانه مهلت ثبت نام برای دیپلم متفرقه به پایان رسیده بود اما به هر زحمتی بود نام نویسی کردم و با وجودیکه فقط 3 ماه تا برگزاری امتحانات فرصت داشتم، از تصمیم خود منصرف نشدم و آن دو دلیل داشت: اولاً فکر می کردم در همان مدت سه ماه بخشی از درسها را خواهم خواند، ثانیاً آشنایی با سوالات خود تجربه ای می شد تا سال آینده با آمادگی بیشتر در امتحانات شرکت کنم. همانطور که پیش بینی می شد مردود شدم اما حاصل این تلاش ، اندوختن تجربه فراوان بود. چون تصمیم داشتم در این کار موفق شوم، از پای ننشستم و برای شرکت در امتحان سال بعد، بار دیگر مطالعه کتابها را از سر گرفتم.</div><div style="text-align: justify;">پشتکار و سختکوشی نجاتم داد</div><div style="text-align: justify;">برنامه روزانه ام به قرار زیر بود: برای قبولی در امتحان ششم متوسطه به کلاس تقویتی می رفتم، ساعاتی از روز را به حرفه معلمی می پرداختم و برای کسب درآمد بیشتر کار دومی هم دست و پا کرده بودم. گرچه حجم زیاد کارها بر دوشم سنگینی می کرد و برنامه فشرده ای پیش رو داشتم، اما بالاخره با تلاش و زحمت شبانه روزی موفق به دریافت دیپلم با معدل 12.58 شدم و از آنجا که آمادگی چندانی نداشتم، در کلیه کنکور ها از جمله کنکور دانشکده حقوق رد شدم و هیچگونه موفقیتی به دست نیاوردم. این شکست گرچه ناراحتم کرد، اما دلسرد نشدم. بلافاصله تصمیم گرفتم خود را برای امتحان بعد آماده کنم و این بار بجای کلاس تقویتی ششم به کلاس کنکور رفتم. باز هم در رشته حقوق پذیرفته نشدم، اما در دانشکده ای دیگر رتبه سوم را احراز کردم. شکست دوباره مرا بیش از پیش اندوهگین کرد اما در عین حال باعث امیدواریم شد، زیرا یقین داشتم با کمی کوشش و جدیت به آرزوی قلبی ام یعنی قبولی در دانشکده حقوق خواهم رسید. در دانشکده ای که قبول شده بودم ثبت نام کردم اما از آنجا که هدف نهایی ام موفقیت در رشته حقوق بود، دوباره تلاش را ار سر گرفتم. متاسفانه هنوز دو سه ماهی نگذشته بود که وزارت علوم بخشنامه ای صادر کرد که براساس آن کسانی که بیش از 25 سال داشتند، نمی توانستند به دانشگاه تهران راه یابند. ورود به دانشگاه ملی نیز مستلزم احراز معدل بالای 13 بود که من فاقد این شرط بودم.</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">به نظر می آمد همه در ها برویم بسته شده است، زیرا پیش از رسیدن به هدف نهایی و بی آنکه خود هیچ دخالتی داشته باشم، در نیمه راه متوقف شده بودم. اگر کمی ، بله فقط کمی تعلل می کردم، باخته بودم. افکاری چون قسمت نبود یا حتماً سرنوشت دیگری داشتم کافی بود اراده ام را سست کند، به خصوص که در دانشکده ای دیگر مشغول تحصیل بودم و معدلم هم کمتر از 13 بود. اما این اتفاق مرا از پای نینداخت. با خود فکر کردم حتماً راه دیگری وجود دارد که مرا به هدف اصلی ام برساند. پس از کمی تعمق به این نتیجه رسیدم که باید همه چیز را از نو شروع کنم. یعنی دانشکده را رها و خود را برای گرفتن دیپلم ادبی با معدل بالاتر آماده سازم. گرچه تصمیم مهمی بود و امکان عدم موفقیت در آن نیز بسیار ، اما نتوانست مانع از شروع دوباره شود. اتفاق پیش آمده شاید دستیابی به هدفم را به تعویق می انداخت، اما نمی بایست بر سر راهم مشکلی فراهم می ساخت. بلافاصله عبارت "خواستن توانستن است" را با خطی درشت روی یک ورقه کاغذ نوشتم و آن را جایی قرار دادم که با دیدنش در ادامه کار مصمم تر شوم.</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">سال بعد موفق به اخذ دیپلم با معدل 13.8 شدم و از آنجا که چهار سال پیاپی تلاش کرده و از آمادگی زیادی برخوردار بودم، همان سال در دانشکده حقوق پذیرفته شدم.</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">پس از اتمام دانشکده حقوق ضمن داشتن کارهای تجاری در شروع انقلاب وکیل دعاوی شدم. دو سه سالی از دریافت پرونده وکالتم نگذشته بود که تصمیم گرفتم به خارج از کشور بروم و تحصیلاتم را ادامه دهم. وقتی فکر ادامه تحصیلات را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم گفت.... خوبش رفته بدش مانده برای چه می خواهی سر پیری بروی درس بخوانی. به او گفتم مردی 42 ساله تصمیم گرفت پزشک شود. اما از آنجا که تردید داشت آن را با یکی از دوستانش در میان گذاشت. دوستش پرسید برای پزشک شدن چند سال باید درس بخوانی، جواب داد هفت سال. پرسید آن موقع چند سالت می شود؟ گفت معلوم است 49 سال. پرسید حالا اگر درس نخوانی چند سالت می شود، با خنده گفت باز هم 49 سال، سرانجام دوستش گفت، اما فرقش در این است که در حالت اول یک پزشک 49 ساله خواهی بود ولی در حالت دوم نه!</div><div style="text-align: justify;">در مذاکره با دوستم به یاد این جمله یکی از دانشمندان می افتم که می گوید:" بعضی ها در 40 سالگی چشم از جهان فرو می بندند ولی در سن 80 سالگی وفات می کنند." یعنی پس از 40 سالگی چیزی نمی آموزند بلکه آموخته های خود را تکرار می کنند. شاید این داستان موضوع را بهتر روشن کند: مردی پیش رئیس خود رفت و گفت چرا فلان کارمند که فقط 3 سال سابقه کار دارد را به شغل بالاتری منصوب کرده اید ولی من که 15 سال سابقه کار پیش شما دارم، ارتقا رتبه نداشته ام؟ مدیر گفت آن مرد هر هفته و هر ماه در حال رشد بوده ولی شما تجربه سال اول خود را 15 سال است که تکرار می کنید. آن مرد پرسید پس چرا من را نگه داشته اید؟ مدیر گفت: چون ما به کارمند های متوسط هم نیاز داریم. خلاصه حدود شش سال در آمریکا ماندم. فوق لیسانسم را در رشته روانشناسی مشاور خانواده گرفتم. حدود بیست واحد از درس دکترا را گذرانده بودم که به خاطر مشکلات عدیده ای ناچار به بازگشت به ایران شدم ولی آنرا در اینجا بصورت مکاتبه ای ادامه دادم تا اخذ درجه دکترا در رشته مشاور خانواده و رفتار درمانی از پای ننشستم. در سالهایی که در آمریکا بودم بیش از 200 مقاله در مجلات و روزنامه های آنجا نوشتم که همین تمرین نویسندگی موجب ادامه راهم در ایران شد. پس از ورود به ایران فقط در امر مشاور خانواده به کار پرداختم. به شما نگفته بودم که شوق نوشتن و خواندن در سالهای چهارم و پنجم دبستان در من شعله ور شد به طوریکه امیر ارسلان نامدار، حسین کرد شبستری، چهل طوطی، سندباد و تقریباً همه کتابهای آن زمان را بارها دوره کرده بودم. خواندن همین کتابها به قوه تخیلم که از بچگی با من همراه بود کمک کرد، حتماً می دانید که بیشترین اختراعات و ابداعات غربی ها ناشی از تخیلات و رویاهایی است که سالها پیش از وقوع در مغز جوانان آنجا وجود داشته است من مخترع نشدم ولی در رشته نویسندگی هیچ وقت دچار کمبود خلق صحنه های مورد نظرم نشده ام. امیدوارم این حرفهایم رنگ خود نمایی نداشته باشد و از این که مجبور شدم گاهی از کلمه"من" استفاده کنم . همچنین در بعضی از صحنه ها پرده از اقدامات خود بردارم مرا خواهید بخشید. قصد و غرضی نداشتم جز آنکه شاید جوانان با خواندن این سرگذشت، خود را بیشتر باور کنند. دلم می خواهد قبل از اینکه بقیه سرنوشتم را برایتان تعریف کنم، خاطره ای که با یکی از همشهریانم دارم را برایتان نقل می کنم. بعد از اینکه از آمریکا برگشتم به اتفاق شوهر خواهرم که سابقاً معاون بانک ملی نطنز بود و دوستی عمیقی با شخصی به نام محمد آقا داشت، به ملاقاتش رفتیم. او پس از مدتی خوش و بش ازمن پرسید" اصغر آقا این ها چیست به زنخندانت چسبانده ای؟"( منظورش ریش بنده بود). چون از روحیه طنز گوییش با خبر بودم، گفتم به اینطور ریش ها می گویند ریش پروفسوری. البته به ریش بزی هم معروف است."</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">خود را به کوچه علی چپ زد و پرسید: پروفسور یعنی چه؟ جواب دادم" به افرادی که زیاد درس می خوانند و به خارج می روند، دوره هایی را می بینند و اینگونه ریشها را می گذارند می گویند پروفسور"</div><div style="text-align: justify;">با خنده گفت" اصغر جان، پس تو غصه نخور.اگر پروفسور نشدی لااقل ریش اش را داری!"</div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;">آن قدر این حاضر جوابی اش برایم شیرین بود که از ته دل خندیدم. روحش شاد که پس از مرگش هم مارا می خنداند و شاد می کند.در همان روز از من خواست که کمی درباره انقلاب صحبت کنم، من که از حرف زدن با او خوشحال بودم درباره سیاست و انقلاب مدتی داد سخن دادم و او که بر حسب تصادف خیلی خوب به حرفهای من گوش می کرد یک باره گفت، اصغر جان حرفهای شما هر کدام یک میلیون می ارزد ولی چه کنم که بازار کساد است و فعلاً خریداری پیدا نمی شود، با این حرفش می خواست از پر چانگی من جلوگیری کند. هرسه به خنده افتادیم و خوشحال روز خوبی را پشت سر گذاشتیم. خاطره دیگر بشرح زیر است: یک دفعه که شاه آمده بود نطنز و آنجا را خیلی خوش آب و هوا یافته بود به اطرافیان گفته بود، نطنز مثل کشور سوئیس است. یکی از نطنزیها که ازین حرف شاه خیلی خوشش آمده بود، هر جا می نشست، آن را نقل می کرد که شاه گفته نطنز شبیه سوئیس است.. یکی از دوستان که دیگر حوصله اش ازین حرف سر رفته بود، به آن همشهری می گوید،" پاشو پاشو، دکانت را ببند، حتما شاه سوئیس را ندیده که گفته نطنز مثل سوئیس است.</div><div style="text-align: justify;">منبع http://www.keyhannia.com/ </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-86217379789651074662010-02-06T16:22:00.003+03:302010-02-06T16:25:27.243+03:30کارمندان را به هواداران خود مبدل کنید<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">اگر شرکتی به هر یک از کارمندان شما پیشنهاد همکاری با ده درصد حقوق بیشتر بدهد، آنها چه واکنشی نشان خواهند داد؟ این بسیار مهم است که کارکنان شما از اینکه باشما و برای شرکتتان کار می کنند، راضی باشند و به آن افتخار نمایند. امروزه در شرکتهای بزرگ مدیران این سیاست را دنبال می کنند که کارمندان را به هواداران شرکت تبدیل کنند. اگر با کارکنان شرکتهای بزرگ جهانی مثل گوگل یا اریکسون صحبت کنید، خواهید دید که آنها فقط برای گرفتن حقوق و دستمزد در آنجا کار نمی کنند بلکه برای آنها افتخار محسوب می شود که در چنین شرکتی کار می کنند. شما هم اگر قصد دارید کسب وکار خود را توسعه دهید باید شرایطی را ایجاد کنید که کارمندان خود را به هوادارانتان تبدیل کنید. اینها راهکارهایی است که کارمندان را به هواداران تبدیل می کند:</div><div style="text-align: justify;"><b>حقوق و دستمزد</b></div><div style="text-align: justify;">همه می دانیم که بالاترین انگیزه کارکنان ، دریافت حقوق و دستمزد است و البته باز بخوبی میدانیم که این همه چیز نیست. من همیشه باور داشته ام که دستمزد نیروی کار در برابر سایر هزینه های شرکت چندان هم قابل توجه نیست. به نظر من بجای اینکه سیاهی لشکر دور خودمان جمع کنیم بهتر است که کارکنانی با کیفیت و با حقوقی بالاتر داشته باشیم.پیشنهاد من اینست که دستمزد کارکنان خود را نسبت به شرکتهای رقیب ولو اندکی بالاتر درنظر بگیرید. برای یک شرکت با مدیریت ضعیف پرداخت دستمزد بالا به کارکنان می تواند بسیار مخرب باشد ولی اگر به توان مدیریتی خود ایمان دارید کمی دستمزد بالاتر در نهایت به نفع شما و شرکتان خواهد بود.</div><div style="text-align: justify;"><b>برقراری ارتباط</b></div><div style="text-align: justify;">تردیدی نیست که رابطه شما با کارکنان در محیط کار باید در چهارچوب کار و وظایف باشد اما این همه ماجرا نیست. ممکن است در طول روز و ساعات کاری مشکلاتی وجود داشته باشد که فرصت مطرح کردن آنها وجود نداشته باشد. بعضی از مدیران زمان خاصی را برای گفتگوی آزاد با کارکنان خود در نظر می گیرند. مثلن پنج شنبه ظهر ممکن است که با کارکنان خود یک جلسه تشکیل دهند تا هرکس هرچه دلش خواست بگوید. برگزاری چنین جلساتی نه فقط می تواند باعث آشکار شدن برخی از ضعف های سیستم کاری شما بشود بلکه یک ارتباط خاص بین شما و کارکنان ایجاد می کند که می تواند آنها را از کارمند به هوادار شما تبدیل کند. برنامه ریزی برای یک تور مسافرتی در تعطیلات برای کارکنان و با حضور شما ونیز تشکیل یک تیم ورزشی که شما هم عضو آن باشید نیز روشهایی هستند برای توسعه ارتباط شما با کارکنان.</div><div style="text-align: justify;"><b>خصوصیات مدیر</b></div><div style="text-align: justify;">داشتن ارتباط موثر و هرکار دیگری که انجام شود تنها زمانی می تواند کارمندان را به هواداران شما و شرکتان تبدیل کند که ویژگیها و خصوصیت های یک مدیر موفق در شما وجود داشته باشد وگرنه حتا ممکن است نتیجه عکس ببار بیاورد و تنها توقع کارکنان را افزایش بدهد. برخی خصوصیات یک مدیر برای داشتن کارکنان هوادار عبارتند از:</div><div style="text-align: justify;">-<b> خوش بینی</b>: اگراز نوسانات بازار بیم دارید و آینده برایتان مبهم است و مدام به کارمندان خود تذکر می دهید که باید بیشتر تلاش کنیم وگرنه نابود خواهیم شد، چطور انتظار دارید که کارکنان هوادار شما بشوند؟ مردم دوست دارند که درباره خودشان و آینده شان احساسی خوبی داشته باشند. آنها دوست دارند در شرکتی کار کنند که در حال توسعه و پیشرفت باشد وهمکاری با ان به معنی تضمین آینده ای بهتر است. شما بعنوان مدیر باید این احساس را در کارکنان خود بوجود بیاورید. اگر نسبت به آینده کسب و کارتان خوش بین باشید و به توان کارکنانتان هم اعتقاد داشته باشید، آنگاه می توانید این انرژی مثبت را در مجموعه زیر نظر خود نیز منتشر کنید و کارمندانتان را نیز به آینده ای بهتر امیدوار سازید. اینجاست که آنها هوادار شما و شرکتتان خواهند شد.</div><div style="text-align: justify;">- <b>قاطعیت و اعتماد به نفس</b> : اینها دیگر از ویژگیهایی هستند که در مدیریت کلاسیک هم باندازه کافی درباره شان صحبت شده است.آنچه یک مدیر را از سایرین متمایز می کند همان قاطعیت و اعتماد به نفس است. همه ما دوست داریم برای کسانی کار کنیم که تصمیمات قاطع و محکم می گیرند و باور دارند که مشکلات را بسادگی می توانند پشت سر بگذارند. شما زمانی می توانید یک مدیر کاریزما باشید که کارکنان شما بتوانند به قدرت و توانمندیتان اتکا کنند.</div><div style="text-align: justify;">- <b>رعایت اخلاق</b>: اگر کارکنان، شما را انسانی درستکار بدانند خیلی زود هوادار شما خواهند شد. اگر افرادی مانند برادران خیامی در تاریخ کارآفرینی ایران ماندگار شدند، بدین خاطر بوده است که کارکنان آنها را الگویی اخلاقی می دانسته اند. باید راهکار پیشرفت خود را در خدمت رسانی بهتر و کار مفید ارائه کردن بدانید. باید کارکنان شما بدانند که با انسان شریفی همکاری می کنند تا به جمع هواداران شما بپیوندند.</div><div style="text-align: justify;">اگر بتوانید کارمندان خود به هواداران خود مبدل کنید آنگاه تحت هیچ شرایطی روند توسعه و پیشرفت کسب و کار شما متوقف نخواهد شد.</div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8860646677691349106.post-23934444481776029852010-02-05T16:15:00.003+03:302010-03-08T21:33:33.069+03:30روش یادگیری تکنیک های مدیریت<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;">چگونه می توانیم مدیرموفقی باشیم؟ اگر فکر می کنید که با تحصیل در رشته مدیریت می توانید در آینده مدیر موفقی بشوید پس حتمن توجه کنید. در هر شهر و شهرستانی که بروید ، چیزی که زیاد است دانشکده یا موسسه آموزش عالی مدیریت . اما خدا وکیلی کدام مدیر موفقی را سراغ دارید که در رشته مدیریت تحصیل کرده باشد؟ من هیچ مدیر موفقی را سراغ ندارم که مدیریت خوانده باشد.کسانی که در این دانشکده ها درس می دهند اغلب خودشان تجربه مدیریت ندارند و تنها مدرس هستند.برخی از آنها هم که تجربه مدیریتی دارند، اغلب در بخش دولتی سمت هایی داشته اند که مد نظر ما هم این نوع مدیریت نیست چون مدیریت کسب و کار با مدیریت دولتی از یک جنس نیستند. نمی خواهم فواید تحصیل در رشته مدیریت را انکار کنم ولی برای مدیر بودن این کافی نیست، هرچند به نظر من لازم هم نیست.</div><div style="text-align: justify;">به غیراز مطالعه آزاد که برای موفقیت در هر کاری لازم است، مدیریت را باید در عمل بیاموزیم. بهترین شیوه برای یادگیری مدیریت اینست که در جایی کار یا کارآموزی کنید که مدیر موفقی دارد.بهترین کسانی که می توانند بما تکنیکهای مدیریت را بیاموزند، مدیران موفق هستند. هرطور که می توانید سعی کنید با چنین مدیرانی ارتباط داشته باشید ، از آنها بیاموزید و از روش کارشان الگوبرداری کنید اما مشکل اینجاست که این دسته از مدیران بسیار نایاب هستند و ارتباط با آنها ممکن است بسیار مشکل باشد. پس چاره ای نمی ماند جز آنکه از مدیران ناموفق نیز نکته هایی بیاموزیم. به سیستم و روش کاری مدیران ناموفق دقت کنید و سعی کنید شما آن اشکالات را از مجموعه خود دور کنید، درست مانند کسی که می خواهد از بی ادبان ادب بیاموزد!</div><div style="text-align: justify;">تا دلتان بخواهد موسساتی وجود دارند که با شیوه مدیریت ضعیف اداره می شوند. اگر وارد یک برنامه بازاریابی شوید آنوقت است که کار روزانه شما می شود، ارتباط با این موسسات واینجاست که می توانید از هر کدام نکته ای بیاموزید. من همیشه به مدیران کسب وکارهای کوچک توصیه می کنم که گاهی خودتان هم همراه تیم بازاریابی موسسه فعالیت کنید. این هم بشما در بهبود روش بازاریابی کمک می کند و هم اینکه باعث ارتباط مسقیم شما با موسسات دیگر می شود و می تواند درسهای زیادی را بیاموزد.خوبی حرفه بازاریابی اینست که شما را با افراد در لایه های مختلف یک سازمان مرتبط می کند و نکاتی عملی زیادی بشما می آموزد.</div><div style="text-align: justify;">اما جدا از ارتباطات کاری، فرصتهای زیاد دیگری هم وجود دارد که می تواند در یادگیری تکنیکهای مدیریت برای من وشما موثر باشد. زمانی که خودمان به خدماتی نیاز داریم، از بهترین فرصتها برای یادگیری تکنیکهای مدیریت است. می خواهید به یک تور مسافرتی بروید حالا زمان بسیار مناسبی است که درسهای مدیریتی بیاموزید.</div><div style="text-align: justify;">من برای نوروز، تبلیغ تور جزیره موریس توجهم را بخود جذب کرد. با آگهی دهنده تماس گرفتم و توضیحاتی از او خواستم، کسی که تلفن را جواب می داد جز اطلاعاتی درمورد قیمت و تاریخ حرکت چیز زیادی نمی دانست، به او گفتم برای تصمیم گیری درمورد این سفر اطلاعات بیشتری نیاز دارم. شماره تماس من گرفته شد و قرار شد که با من تماس گرفته شود! چند ساعت بعد خانمی با دفتر من تماس گرفت و گفت که می خواهد درمورد تور موریس با من صحبت کند. در آن زمان من مشغول نوشتن مقاله ای بودم و چندان آمادگی شنیدن حرفهای این خانم را نداشتم اما بهرحال، پذیرفتم که به حرفهای او گوش بدهم.شخص شروع کرد من را بمباران اطلاعاتی کردن درمورد جزیره موریس. او طوریکه بنظر می رسید از روی نوشته ای می خواند، درمورد جغرافیا، جمعیت و نقاط دیدنی موریس برایم سخنرانی کرد بی آنکه وقفه ای در صحبتهایش ایجاد کند و اساسن ببیند حرفهایش چه بازتابی دارد و چه میزان برایم جالب است و اینکه پرسشهای من چیست.واقعن لحظه شماری می کردم که حرفهایش به پایان برسد ومن از دست او خلاص شوم. بهرحال صحبتهای او به پایان رسید و در پایان از من پرسید که آیا می خواهید اسم شما را برای این تور بنویسم، بدیهی بود که پاسخ من منفی بود ولی دیدم این خانم با لحنی تند از من پرسید شما که قصد سفر نداشتید چرا باما تماس گرفتید. من چون واقعن در زمان تماس قصد سفر داشتم ولی مقصدم روشن نبود، به آن خانم گفتم که پاسخ پرسش شما را نمی دانم .او تلفن را قطع کرد و من مشغول نوشتن ادامه مقاله ام شدم. چند دقیقه بعد دوباره همان خانمی که از ابتدا شماره من را گرفته بود، با دفترم تماس گرفت و ضمن پاره کردن مجدد رشته افکارم از من پرسید که مگر شما امروز برای تور موریس با آژانس ما تماس نگرفتید؟ پاسخ دادم که بله ، آنگاه با لحنی اعتراض آمیز بمن پاسخ داد که پس چرا به همکارم گفتید که تور موریس نمی خواهید؟ گفتم، نحوه توضیح دادن همکار شما اشکالات زیادی داشت، مایلید بگم چه اشکالاتی داشت؟ پاسخ داد که خیر مایل نیستم.گفتم آیا در مجموعه شما مدیری هست که من اشکالات را برایش توضیح بدهم؟ پاسخ داد که بله مدیری هست ولی وقت ندارند که به حرفهای شما گوش بدهند. گفتم بسیار خب پس من دیگر با شما حرفی ندارم و آن خانم بدون خداحافظی تلفن را قطع کرد. جالب است بدانید تبلیغاتی که من دیدم در صفحات اصلی روزنامه به ابعاد یک چهارم صفحه و بصورت تمام رنگی و روزانه منتشر می شد. یعنی آگهی دهنده، دهها میلیون تومن برای آن هزینه کرده بود و اگر به این اضافه کنید هزینه چارتر کردن پرواز و رزرو هتل را شاید به رقم چند صد میلیون هم برسید. در اینکه روش بازاریابی بکارفته بسیار ضعیف و پراشکال بود، بحث چندانی نیاز ندارد. همه ما روزانه با این بازاریابان وفروشنده های ناموفق سروکار داریم.اما چه ناتوانیهایی در مدیریت آن مجموعه وجود داشت و چه درسهایی می توانیم از آن بگیریم:</div><div style="text-align: justify;">- مشتری مداری: امروزه در بحث های مدیریت این نکته بدیهی به نظر میرسد که تنها از طریق درک خواست ها ونظریات مشتری است که ممکن است بتوانیم کار خود را توسعه بدهیم و به موفقیت برسیم. بسادگی می توان متوجه شد که موسسه مثال فوق بر اساس دستورالعمل اداره می شود. کارمندی که در ابتدا شماره تماس من را گرفته بود، وظیفه داشت که مشتریان احتمالی را شناسایی کند و کارمندی که برای من در مورد موریس توضیح داد، احتمالن وظیفه داشت که اطلاعات لازم را در اختیار افراد قرار دهد و آنها را درمورد مزایای سفر به این جزیره توجیه کند. لابد مدیر آنها کوشش خیلی زیادی برای ایجاد این سیستم کرده بود. گرفتن شماره تماس تلفن کننده ها وقت زیادی از این موسسه می گیرد. تماس با افراد هم به این سادگی ها نیست. یکی ممکن است در محل کارش نباشد یا در آن زمان نتواند گفتگو کند، دیگری هم شاید موبایلش در دسترس نباشد و غیره. احتمالن برای جمع آوری همان مطالبی که آن خانم برای من در نلفن می خواند، زحمت زیادی کشیده شده بود. پس می بینید که برای همین سیستم ساده و ظاهرن بدون برنامه، برنامه ریزی و کارهای زیادی انجام شده است.همان خانمی هم که شماره من را گرفته بود و دوباره به من زنگ زد و پرسید که مگر شما برای تور موریس تماس نگرفته بود، آدم وظیفه شناس و پی گیری بوده است. او می خواسته به همکارش ثابت کند که شماره را درست در اختیار او قرار داده بود. همکار او هم که برای من تور موریس را توضیح می داد،لابد آدم دقیقی بود زیرا همه مطالب نوشته را برای من خواند و واقعن هم کار بسیار سختی است که شما بخواهید روزانه مطلبی را برای چندین نفر عینن تکرار کنید.مطمئمن باشید کسی که میلیونها تومن بر روی برنامه ای سرمایه گذاری میکند حتمن توجه داشته است که کارکنانی کوشا و وظیفه شناس را به استخدام خود در بیاورد.و این کارکنان هم همه تلاش خود را کرده اند تا وظیفه خود را بطور کامل انجام دهند. این در واقع مثال ساد ه ای است از شکست مدیریت کلاسیک در جهان امروز. مدیریتی که برنامه ای را تعریف می کند، دستورالعملی را در اختیار کارکنان قرار می دهد و آنها را ملزم می کند که دستورات را اجرا کنند. حد پاسخگویی کارمندان در چنین سیستمی هم در حد اجرای دستورالعمل است.آنها همه تلاش خود را می کنند که از طرف همکاران یا مافوق متهم نشوند که در اجرای دستورات کوتاهی کرده اند.اما مدیریت نوین مفهوم دیگری دارد.بجای دستورالعمل باید به کارمندان خود اختیاربدهید.کارمندانی که مستقیمن با ارباب رجوع در ارتباط هستند باید بتوانند یک ارتباط مفید و سازنده با او برقرار کنند.برای کارمندی که مسقیمن با ارباب رجوع سروکار دارد باید رضایت آنها حتا از رضایت همکارانش مهمتر باشد.این کارمند باید درک کند که هدف اینست که متقاضی را مجاب کنیم تا تور مسافرتی ما را ثبت کند. باید هدفی را برا کارمند تعریف کنید، به او اختیارات بدهید و امکانات لازم را برایش مهیا کنید وبجای دستورالعمل یک دفترچه راهنمای کار در اختیار او قرار دهید و از همه مهمتر اینکه به او تفهیم کنید که باید این دفترچه راهنما را خودش تکمیل کند و اشکالات آن را برطرف نماید.</div><div style="text-align: justify;">- بازخورد:نتیجه کار کارکنان باید مورد کنترل قرار گیرد. این کنترل دوجنبه دارد. در مثال فوق باید ببینیم چند درصد تماسها در نهایت منجر به ثبت نام متقاضی می شود و چه میزان پیشرفت در این زمینه وجود دارد اما این همه ماجرا نیست. کسانی که تور را ثبت نام نمی کنند، درباره روش کار ما چگونه فکر می کنند و چه ضعفهایی در آن می بینند. از طرف همان آژانس مورد مثال 2 بار با من تماس گرفته شد. آیا به نفع آژانس نبود که تماس دوم از جانب شخص ثالثی باشد ونظر من را در مورد رورش کار آنها بپرسد و آن را در اختیار مدیر یا سرپرست قرار دهد؟ روشی که برای کنترل کار در نظر گرفته می شود در سازمانها و موسسات مختلف می تواند متفاوت باشد. شما بعنوان مدیر یکی از مهمترین وظایفتان، ایجاد یک سیستم کنترل مناسب و گذاشتن بازخورد یا فیدبک برای نتایج کار مجموعه تان است. </div><div style="text-align: justify;">- زمان بندی:داریم به نوروز نزدیک می شویم ولی هنوز مدیریت آن مجموعه نتوانسته است یک تیم بازاریابی موفق را در آنجا مستقر کند.یک مدیر موفق فصل های کاری خود را بخوبی می شناسد و با برنامه ریزی سالانه با آمادگی کامل سراغ فصلهای شلوغ کاری میرود. فصلهای کسادی بازار زمان مناسبی برای جذب نیروی جدید و کارآمد و نیز آموزش کارکنان می باشد.</div><div style="text-align: justify;">خلاصه کلام اگر مدیر موفقی در دسترس نیست که از او چیزهایی بیاموزید، تامل در روش کار مدیران ضعیف هم می تواند درسهای بسیار خوبی بشما بدهد. </div></div>J.Ghttp://www.blogger.com/profile/05385558802760073673noreply@blogger.com0