جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

حاج اسدالله عسگر اولادي: به ميلياردر بودنم افتخار مي كنم

من متولد 1314 در تهران هستم. برادر حاج حبيب الله كه او يكي از مشاهير عرصه سياست است و من از مشاهير عرصه اقتصاد. او عضو هيئت مؤتلفه اسلامي است و من عضو اتاق بازرگاني تهران. او همه فعاليتهايش را در سياست متمركز كرده و من در اقتصاد.بيش از 55 سال است كه كار بازرگاني وتجارت مي كنم.آدم اين روزها نيستم كه كارم حساب و كتاب نداشته باشد. قديمي هم فكر نمي كنم كه فكر كنيد توي دفترش يك چرتكه دارد و هنوز با مركب نامه مي نويسد. خودم را هميشه به روز نگه ميدارم و هرگز از تحولات جهاني عقب نمي مانم. پول هم دارم. دارايي هم دارم. ميلياردر هم هستم.حواسم به اخبار جمع است و هرچيز را كه بتوانم مي شنوم و مي خوانم. خلاصه چيزي از شماها كم ندارم. نمي دانم شما چند سال داريد اما همين قدر بدانيد كه نخستين شركت من متولد سال 1346 است. اولين شركت تجاري خود را كه هنوز شركت تجاري حساس نام دارد در سال 1346 تاسيس كردم. اين پيرمرد از ابتدا تاكنون كارش صادرات محصولات كشاورزي و خشكبار بوده است. با اين پيرمرد كشمش صادر كرده ام، پسته به خارجي ها فروخته ام، زيره به اروپا و امريكا و آسيا صادر كرده ام و براي كشور ارزآفريني كرده ام. افتخارم اينست كه هرگز چيزي وارد نكرده ام و در تمام سالهاي گذشته صادركننده باقي مانده ام. من اهل تهرانم و به قول بعضي ها بچه كف بازارم. كودكي هاي من در چهار راه سيروس و در كوچه حمام گلشن گذشته است. بچه كف بازارم و از سال 1314 كه به دنيا آمدم به ياد ندارم كه از كسي كمك گرفته باشم. از سال 1346 كه شركت حساس را داير كردم تا حالا صادرات كرده ام.
كسي كه از سال 1346 دارد كار اقتصادي انجام مي دهد و كارش تاحال ادامه پيدا كرده نمي تواند آدم بي لياقتي باشد. حتمن استعداد اينكار را داشته و حتمن تلاش زيادي كرده بنابراين شما نبايد لقب رانت خوار بدهي و بخواهي گذشته اش و تلاش هايش را زير سئوال ببري. من سابقه كار سياسي دارم و زياد هم دارم اما شما يك نمونه پيدا نمي كنيد كه از اين سابقه سوء استفاده شده باشد. من از بانكها وام نمي گيرم. صادركننده ام تا وارد كننده و در تمام 30 سال گذشته حتا يك پست سياسي هم نداشته ام. من فكر و دغدغه سياسي دارم اما كار سياسي نمي كنم و مهمتر اينكه هرگز از رابطه هاي سياسي ام استفاده و سوء استفاده نمي كنم. برادرم حاج حبيب الله عسگراولادي سياسي است اما من هميشه از ورود به سياست بدم مي آمد. پيش از انقلاب خيلي بيشتر كار سياسي مي كردم اما بعد از انقلاب كلن اينكارها را رها كردم. در تمام سالهاي گذشته هيچ پست و سمت دولتي نداشته ام به جز اينكه مدت كوتاهي مشاور شهيد رجايي بودم و البته از ابتداي انقلاب هم در اتاق بازرگاني حضور دارم. مي دانيد كه اتاق بازرگاني يك تشكل است و نه يك شركت سهامي كه كار اقتصادي بكند.خلاصه مي خواهم بگويم كه با همه بزرگان عرصه سياست رفاقت دارم اما نه آنها را وارد كار خود مي كنم نه اجازه ميدهم آنها وارد كار من شوند. اتفاقن در اتاق بازرگاني هميشه التماس دعاي ما اينست كه سياست به اقتصاد مجال نفس كشيدن بدهد.
علاقه به تجارت در من وجود داشت و زمينه هم داشتم. مثلن از اينكه آزاد هستم و خودم را محدود به كار دولتي و كارمندي نكرده ام فوق العاده خوشحالم. از بچگي هم هيچگا ه آرزو نداشتم كه وارد دولت بشوم و حقوق بگير دست و پا بسته باشم. به همه توصيه مي كنم ارزوي كارمندي دولت را از ذهن خود بيرون كنند. چون هم دولت كارهايش محدود است و هم اينكه دارد خودش را كوچك مي كند. يعني چه جوان كار و توليد را تعطيل بكند و برود كارمند دولت بشود؟ من اين كار را نكردم و فكر مي كنم ضرر نكرده ام. از اينكه نانم به فكر و تلاش خودم وابسته است خوشحالم و از اينكه آزادم خيلي خوشحال ترم.
من به اينكه ميلياردر هستم افتخار مي كنم به اينكه ذره اي از دارايي هايم را با رانت و كار خلاف بدست نياورده ام. حتا از گرفتن وام بانكي هم پرهيز مي كنم و گفتم كه حتا كار واردات هم نمي كنم. نه اينكه كار واردات را بد بدانم. نه بد نميدانم اما من با خودم عهد كرده ام كار صادرات بكنم. وقتي مي گويند كه حاج اسدلله عسگر اولادي همان كه صادر كننده نمونه است خوشحال مي شوم و احساس غرور مي كنم.
من فكر نمي كنم آدمهاي منصف از اينكه آدمي مثل من كالاي كشورش را به ديگر كشورها صادر كند تاراحت شوند وبدشان بيايد. اينكه مي بينيد بعضي ها درمورد ما افسانه سرايي مي كنند ناشي از كارهاي سياسي است و واقعيت ندارد. درمورد برادرم مي گويند كه او سلطان است و پدر بازار را درآورده و از سلاطين بازار است و هزاران ميليارد ثروت دارد و از اين حرفها ولي مي بينم من را با او اشتباه گرفته اند. البته من هم سلطان ميلياردر هاي ايران نيستم. من در حد خودم كار اقتصادي مي كنم و بارها گفته ام كه كاسب جزء هستم. از من بزرگتر زياد هستند و دارايي من در مقابل خيلي ها مثل ارزن در برابر تپه است. زمينه افسانه سرايي در مورد دارايي هاي افراد را سياسيون بوجود مي آورند. البته اين حرفها مهم نيست و اهميت ندارد كه چه مي گويند اما گفتن اين حرفها از روي دشمني خوب نيست اما اگر به عنوان پيروزي بگويند مثل مدالي مي ماند كه به قهرماني مي دهند.
چه كسي گفته ثروت بد است؟ چه كسي مي گويد ثروت داشتن كراهت دارد؟ همه مي گويند مراقب باشيد پولي كه بدست مياوريد از راه نادرست نباشد وگرنه همه بزرگان توصيه مي كنند كه كار كنيد و ثروت مشروع بدست بياوريد. در اسلام هم توصيه شده و بزرگان هم توصيه مي كنن.
منبع : هففته نامه پيك سبز، شماره 321

پول ، ثروت و كارآفريني

همه افراد كارآفرين ثروتمند هستند اما ثروتمند بودن فقط در پولدار بودن نيست. كارآفرينان خود بخوبي از منابع ثروت خود آگاه هستند:
- داشتن طرحها و ايده هاي خلاقانه و نو ثروت مهمي است.
- همكاران و نيروهاي انساني كارا. يكي از ثروتهاي كارآفرينان ارتباطات انساني آنهاست.
- داشتن يك وبلاگ يا وبسايت كه در نتايج جستجوهاي گوگل رتبه بالايي كسب مي كند در عصر ارتباطات ثروت و سرمايه مهمي محسوب مي شود.
و .......
كارآفرينان تلاش مي كنند تا ثروتهاي خود را بيشتر كنند آنها مي دانند با ثروتهايي كه دارند پولدار هم خواهند شد. اقتصاد نفتي دشمن كارآفرينان است و گاه باعث از دست رفتن ثروت آنها يا جلوگيري از تبديل ثروتشان به پول مي شود اما كارآفرينان از پاي نمي نشينند آنها از ميان همه پيچ و خمها و موانع سرانجام راهي را بسوي رسيدن به موفقيت و تبديل ثروت به پول پيدا خواهند كرد.
افراد پولدار دو دسته هستند:
- پولداران رانت خوار: آنها از اينكه نامشان در زمره پولدار ها برده شود، آشفته مي شوند. دوست ندارند از انها بپرسيد كه پول و سرمايه خود را از كجا بدست آورده ايد.زياد اهل گفتگو نيستند و مردم را پست تر از آن مي دانند كه بخواهند با آنهات روشن و شفاف حرف بزنند. بعضي شان مايلند مردم فكر كنند كه آنها اشراف زاده هستند و از بچگي در نازو نعمت بزرگ شده اند
- پولداران كارآفرين: آنها با افتخار مي گويند كه من پول و سرمايه زيادي دارم. از اينكه مردم بفهمند در بچگي دوران سخت و فقر مالي را گذرانده اند، خوشحال مي شوند. داستان زندگي خود را با سرافرازي براي همه تعريف مي كنند. گرچه موفقيتشان را حاصل تلاش خود مي دانند اما مردم و جامعه خود را دوست دارند، جامعه اي كه به انها فرصت رشد و ترقي داده است.

تلويزيون و كارآفريني

درمورد اينكه تلويزيون رسانه ايست كه خلاقيت را در شخص كم يا حتا نابود مي كند و از اين نظر دشمن كارآفريني محسوب مي شود، باندازه كافي صحبت شده است. حتا برخي از كارآفرينان و افراد موفق تا آنجا پيش رفته اند كه شروع زندگي موفق خود را از زماني دانسته اند كه تماشاي تلويزيون را ترك كرده اند. در اينجا قصد ندارم درباره اين تاثير منفي تلويزيون صحبت كنم چون با يك جستجوي ساده مي توانيد هزاران مقاله در اينمورد پيدا كنيد.
آنچه حرف اصلي من در اين مقاله مي باشد اينست كه صدا و سيما در ايران بيشتر از بسياري از تلويزيون هاي ديگر دنيا با كارآفريني تضاد دارد. اينكه مي گويم صدا و سيما، منظورم در واقع همان تلويزون است چون راديو با بكارگيري تنها حس شنوايي، تاثير منفي كمتري دارد. باري چگونه تلويزيون ايران بيشتر از شبكه هاي تلويزيوني ديگر به كارآفريني و خلاقيت آسيب مي رساند:
- ايجاد تصوير ذهني منفي از فضاي كار و كاسبي: سريالي مانند به كجا چنين شتابان از نمونه هاي بارز و كامل در اين مورد است. در اينگونه سريالها فضايي تصوير مي شود كه فعالان بخش اقتصادي و افراد مستقل در ذهن مخاطب انسانهايي شياد و كلاهبردار معرفي مي شوند.با انكه از نگاه من و نيز از نظر بسياري از فعالين مستقل اقتصادي، مشكل اصلي اقتصاد و فضاي كسب و كار در ايران رانت خواري و كنترل و نظارت بيش از حد دولت در عرصه اقتصاد است اما در برنامه هاي تلويزيوني ايران اينگونه ذهنيت سازي مي شود كه مشكل اساسي كلاهبردار بودن فعالان اقتصادي در ايران است. جالب آنكه در اين ميان نتيجه گيري كاملن معكوسي هم به خورد ذهن مخاطب بيچاره داده مي شود: بايد دولت دخالت و نظارت بيشتري داشته باشد تا اين شيادان و زالوصفتان نتوانند هر غلطي خواستند بكنند. سريالهايي مانند دارا و ندار هم گرچه كمي معتدل تر هستند، اما مانند اكثر آثار مسعود ده نمكي آدمهاي پولدار را شخصيتي احمق و نادان به تصوير مي كشند و اين يعني كشتن انگيزه كارآفريني و نوآوري در جوانان.
- همسويي با سياستهاي دولت نفتي: درباره اينكه دولتهاي نفتي در ايران مانع بزرگي سر راه فعاليت كارآفرينان ايراني بوده اند نيز تابحال بحثهاي دقيق و كارشناسانه زيادي صورت گرفته است و من حرف جديدي در اينخصوص ندارم اما نكته مهم بنظر من در اينجا همسويي برنامه هاي صدا و سيما با اين سياستهاست. دولتهاي نفتي در ايران همواره تمايل داشته اند كه كليه فعاليتهاي اقتصادي و فرهنگي را زير چتر خود بگيرند. دولت در ايران اين حق را براي خود قائل بوده است كه بدون طي مراحل قضايي كسب وكاري را تعطيل يا محل كاري را پلمپ نمايد. از اينرو مي بينيم كه در دورانهاي مختلف صاحبان كسب وكار هاي گوناگون زير تيغ اين برنامه هاي بقول خودشان نظارتي رفته اند. دولت يكروز مراكز فرهنگي يا كافي نتها را هدف مي گيرد، روز ديگر سراغ شركتهاي مشاوره سرمايه گزاري مي رود و خلاصه تا پول نفت هست مي خواهد همه كاسبي هاي مردمي را زير پرو بال خود بگيرد و اما نقش تلويزيون اين وسط چيست؟ صدا و سيما در اين مواقع بجاي آنكه تريبوني بشود براي كاسبهاي بيچاره اي كه ممكن است كار و زندگي خود را از دست بدهند، تريبوني مي شود در اختيار دولت نفتي و با پخش برنامه هاي ويژه اي همان صنف و گروهي كه قرار است ساماندهي دولتي بشوند را مورد حمله قرار مي دهد. برنامه هاي كه براي اين منظور ساخته مي شوند، ترس و وحشت را از صاحبان حرفه اي مشخص در دل مردم ايجاد مي كنند و در پايان هم اين پرسش هميشگي و كليشه اي را در ذهن مخاطب ايجاد مي كنند:
راستي چه نهادي بر كار اين شيادان نظارت دارد؟
و البته پاسخ هم كه هميشه معلوم است، فلان نهاد دولتي بايد بيشتر وفعالتر در اين زمينه وارد عمل بشود تا اينها نتوانند بآساني هر غلطي دلشان خواست انجام بدهند.وقتي قرار است يك صنف مستقل دولتي بشود داستانهاي تكراري و هميشگي وجود روابط نامشروع و غير اخلاقي بين فعالين آن صنف، نقشه هاي از قبل طرح ريزي شده براي سركيسه كردن مردم و حتا گاهي انجام قتل و جنايت هم بميان ميايند تا ذهن مردم نسبت به آن صنف بدبين شود و زمينه حضور و دخالت فرشته نجاتي بنام دولت مهيا شود.
تلويزيون در راستاي اجراي اينگونه مراسم به خاكسپاري فعاليتهاي مستقل تنها نيست و مطبوعات دولتي هم با آن همصدا مي شوند، بخصوص صفحه حوادث روزنامه ها هم نقش فعالي را بر عهده مي گيرند و با نشر داستانهايي در مورد كلاهبرداري ذهن مردم را نسبت به فعاليتهاي مستقل سياه و مغشوش مي كنند اما تلويزيون با توجه به گستردگي مخاطبينش و اينكه چشم و گوش هر دو را بكار مي گيرد، نقش بيشتري را در اين ميانه بر عهده دارد.
- تبليغات منفي عليه كامپيوتر واينترنت: در جهان امروز كارآفريني و اداره يك كسب وكار كوچك بدون استفاده از رسانه اينترنت، غيرقابل تصور مي باشد.هر كسي كه كارگاه يا بنگاه اقتصادي كوچكي را راه اندازي مي كند، در ابتدا بايد بفكر راه اندازي يك وبسايت باشد تا خود، خدمات يا محصولاتش را بهمه معرفي كند. اما متاسفانه مشاهده مي شود كه برنامه هاي تلويزيوني مردم را از كامپيوتر و اينترنت مي ترسانند. من كمتر تلويزيون تماشا مي كنم اما ياد ندارم كه يكبار در برنامه اي درباره فايده هاي اين رسانه فراگير دنياي امروز سخني شنيده باشم اما بارها با گوش خود شنيده ام كه يك آقا يا خانم كارشناس درباره مضرات اينترنت يا زياد پاي كامپيوتر نشستن سخن مي گفته است.اينهم از اشكالات اساسي تلويزيون است كه آدم فقط مي تواند شنونده و بيننده باشد و مانند وبلاگ نيست كه بتوان فوري براي نويسنده كامنت گذاشت و از او انتقاد كرد. اما در پاسخ به اين دوستان كه روز و شب از مضرات كامپيوتر واينترنت سخن مي گويند چند نكته را متذكر مي شوم:
    - مضرات اينترنت و كامپيوتر هرچه باشد باندازه مضرات تلويزيون نيست. جايگاه و رتبه جهاني ايران
    هم از نظر دسترسي مردم به اينترنت تا حدودي مشخص است. اگر واقعن نگران سلامت جسمي و
     رواني مردم هستيد، به آنها توصيه كنيد كه كمتر تلويزيون تماشا كنند.
   - واقعن در روستايي كه مردم آن هر روز با الاغ كار ترانسفر را انجام مي دهند چه لزومي دارد كه اين
     اندازه درمورد مضرات ماشين صحبت شود و مردم را از سوانح رانندگي بترسانيم؟
نتيجه اين تبليغات وسيع و منفي اين خواهد شد كه نوجوانان و افرادي كه تازه با اين رسانه آشنا مي شوند، نتوانند بخوبي از قدرت خلاقيت خود در بكارگيري آن استفاده كنند و اين يعني پرورش انانسهاي كليشه اي. كارآفرني نياز به بستري دارد كه خلاقيت را بپروراند، انسان كليشه اي نمي تواند كارآفرين موفقي باشد.